مطلب ارسالی کاربران
سردار شهید محمد حسین کبیری(فاتحه)
يادم مي آيد درروستاي ما روحاني فاضلي بود که داراي شرايط امامت جماعت بود، اما چون کسي او را نميشناخت به او اعتنا نمي کرد. لذا با توجه به اهميت برگزاري نماز جماعت، ايشان کسي را که مورد تأييد مردم بود آورد تا به عدالت آن روحاني گواهي دهد. بالأخره با تلاش و پیگیری های محمدحسین نماز جماعت در روستا برپا شد و به شکل مطلوبي ادامه يافت.
- واقعاً در زندگي با ديگران فرق داشت، زندگي اش خدايي بود. غذاي خود را با فقرا تقسيم مي کرد و دست نوازش بر سر يتيمان مي کشيد. در همسايگي ما پيرزني، زندگی می کرد که کس و کاري نداشت، اما محمد حسين به او رسيدگي مي کرد و مايحتاج زندگي اش را از شهر مي خريد. از سپاه که مي آمد، يکسره سراغ او مي رفت. ظرف و ظروفش را مي شست و خانه اش را جارو مي زد، بعد به منزل مي آمد.
راوی: مادر شهید