طرفداری- آقای مدیری، شما افکار و جهانبینی ما را در نوجوانی و جوانی با لایه های عمیق در طنزهای خود شکل دادهاید؛ حالا این پیش کشی را از یک عاشق خودتان و عاشق فوتبال بپذیرید، باشد که پیوندی میان شما و فوتبال حاصل گردد.
آقای مدیری، آنچه ما از شما دیده ایم عشق شما به موسیقی و سینمای کلاسیک، مجسمه سازی، تاریخ، شطرنج و البته دغدغههای اجتماعی است. لطفاً یکبار هم تلویزیونتان را روشن کنید و مسابقهای در مستطیل سبز را به نظاره بنشینید. دو گروه یازده نفره که به دنبال توپی گرد میدوند را دیدهاید؟ آیا میدانید در یک دهه پیش مردی به نام پپ گواردیولا نُت های هماهنگی را که در قطعات موتزارت و باخ روح شما را به پرواز در می آورد در این چمن سبز با یازده پسر به سرکردگی مسی و ژاوی و اینیستا مینواخت؟ تیم او در سال 2011 چهار بار با تیم مورینیو جنگید، نبرد یک هنرمند و یک شطرنج باز، مورینیویی که دفاع سیسیلی را برابر پسران پپ چید اما نتواست او را شکست دهد. بالاترین گام قطعه تیکی تاکای بارسای پپ گواردیولا، در استادیوم ومبلی لندن در فینال لیگ قهرمانان اروپا 2011 جلای روح میلیونها عاشق فوتبال شد و کاری با منچستر یونایتد کرد که سر الکس فرگوسن مجبور به تحسین رقیب بشود.
آقای مدیری، میدانی سرالکس فرگوسن کیست؟ شما که کلاسیک ترین درام های سینمایی را از نگاه یک کارگردان بزرگ به نظاره نشسته ای حیف است سری به درام های فرگوسن در فرگی تایم نزدی. پسر کارگر کارخانه های کشتی سازی هاید در گلاسکو اسکاتلند در سال 1987 مربی منچستر یونایتد شد. تیمی متوسط که بعد از قهرمانی پسران بازبی در سال 1968 هیچ عنوانی را کسب نکرده بود و آن زمان از دشمن خود لیورپول 12 قهرمانی کمتر داشت را ذره ذره ساخت. در سال 92 پسرانی را تربیت کرد که مانند نسل تربیت شده به دست تو در ساعت خوش توانستند تمام قله ها را فتح کنند. پسران 92 در فینالی جهنمی در سال 99 مقابل مونیخ فاتح اروپا شدند. جناب مدیری میدانی که فوتبال نود دقیقه است؟ به شما پیشنهاد میکنم فینال لیگ قهرمانان اروپا میان منچستر یونایتد و بایرن مونیخ را فقط بعد از دقیقه نود نگاه کنی. فرگی 27 سال سرمربی یونایتد بود و تو بهتر از هرکسی اهمیت ماندگاری در بالاترین سطح را میدانی. در سال 2013 فرگوسن زمانی در اولدترافورد استادیوم یونایتد، این تئاتر پر از رویا از فوتبال خداحافظی کرد که لقب سِر داشت، فاتح تمام عناوین شده بود و مهم تر از همه توانسته بود آن لیورپولی های لعنتی را به پایین بکشد.
![سرالکس فرگوسن](https://ts2.tarafdari.com/users/user7002/2018/04/10/sir-alex-ferguson-final-game-farewell-manches_2943616.jpg)
آقای مدیری، لیورپول فقط بندری در مرسی ساید انگلستان نیست، لیورپول باشگاهی است که با افسانه ها گره خورده. نام باب پیزلی و بیل شنکلی مو را بر تن لیورپولی ها سیخ میکند. آنها توانستند وقتی در فینال استانبول 2005 در یک نیمه از میلان و شفچنکوی محبوب تو سه گل خورده بودند به بازی برگردند و قهرمان اروپا شوند. هواداران لیورپول جایگاهی به نام کوپ در استایومشان آنفیلد دارند که تا در آن حضور نیابی نمیتوانی صدای مردم را فارغ از هر مشکلی در زندگیشان بشنوی. آنها شمایلی از باب پیزلی را در بنرهایشان دارند، همو که گفته بود:" فوتبال مرگ و زندگی نیست، چیزی فراتر از آن است."
مهران جان، آخرین جمله ات در دورهمی صدای مردم بودن بود، تو که سالها فریاد خاموش مردم رنجدیده از فقر فرهنگی در پس طنزهایت بودی بد نیست نگاهی به نیوکمپ بیندازی آنجا که فوتبال به مثابه شعر بازی میشود، یوهان کرایوف، مارادونا، رونالدو، رونالدینیو و مسی همه و همه اینجا بازی کرده اند اما برای مردمان کاتالان در این معبد غول پیکر آنچه مهم است پیراهن آبی و اناری است که اینان بر تن کردند، بازوبندی زرد و قرمز به رنگ استقلال کاتالونیا که بر بازوان کاپیتان تیمشان است و لوگویی که بر قلب آنان نقش بسته تا آنان را مردمانی مستقل از مادرید سازد. نیوکمپ بارسلون تنها جایی است که در تمام روزهای خفقان کاتالانها توانستند شعار استقلالشان را به گوش مرکزنشینان مادریدی برسانند.
آقای مدیری، در مرد دو هزار چهره زندگی لوکسی برای خودت به همگان نشان دادی، اگر به مرفه بودن علاقه مندی کافیست یکشنبه عصر وقتی بازی بارسا در نیوکمپ را دیدی چند ساعتی صبر کنی تا نبرد مادریدیها در برنابئو آغاز شود. سانتیاگو برنابئو اما یک معبد نیست، آنجا مکانی لوکس برای ستاره های پر زرق و برق و عزیزکرده پایتخت نشینان اسپانیاست. برنابئو همان قصر سلطنتی اسپانیاست. جایی که همه چیزش خاص است از دوازده قهرمانی اروپا که هر قهرمانیاش اعتبار تمام تاریخ یک باشگاه است تا عنوان بهترین باشگاه قرن بیستم که دیگران باید صد سال برای رسیدن به آن تلاش کنند.
و تو مهران مدیری خاص بودن را دوست داری و خاص هستی، میتوان چون مادریدیهای پر زرق و برق خاص بود و میتوان چون فوتبال برزیل ذاتاً خاص متولد شد. در برزیل که تو احتمالا آن را با سامبا بشناسی کودکان ذاتاً فوتبالیست متولد میشوند. میتوان برای لذت بردن از فوتبال ده ها بازی را دید تا در هریک بُعدی از زیبایی آن را ببینی، میتوان هم یک بازی ناب برزیل را ده ها بار دید. آنها یگانه تیمی هستند که طلایی میپوشند و در دهه هفتاد، جادویی در زمین فوتبال به راه انداختند که همه دنیا فهمیدند میشود در زمین فوتبال با کفش ورزشی و توپی گرد هم رقصید.
![جام جهانی 1970- برزیل](https://ts2.tarafdari.com/users/user7002/2018/04/10/photo_2018-02-12_07-28-57.jpg)
مهران مدیری، تو از همه ما بهتر به قداست 70’s (دهه هفتاد میلادی) آگاهی. برای تو نام دهه هفتاد با نام ، کلینت ایستوود، هاپکینز، ، سیلوستر استالونه، تراولتا، وودی آلن، مریل استریپ و آل پاچینو و تکخالهای کاپولا، اسکورسیزی، جرج لوکاس و اسپیلبرگ بر پرده نقره ای عجین شده. اما آیا میدانستی در همان سالها که بندهای موسیقی با شلوارهای پاچه گشادشان تو و عاشقان موسیقی را به دنیایی جدید میبردند و اسکار هرسال به اثری فاخر در کل تاریخ سینما داده میشد بهشت خدا از آسمان به روی زمین چمن فوتبال آمده بود؟ دهه هفتاد عصر تماشای بازیهای پله، اوزه بیو، جرج بست و سر بابی چارلتون است. در دهه هفتاد نام فرانتس بکن باوئر و یوهان کرایوف طنینی به بلندای نام شاهکارهای فورد کاپولا داشت. آلمان با بکن باوئر که به او قیصر لقب دادند فاتح اروپا و بعدتر فاتح جام جهانی شد و مردم جهان یک دهه از رقابت شانه به شانه هلند و آلمان و بکن باوئر و کرایوف لذت بردند.
آقای مدیری، میدانستی به فوتبال ژرمن ها فوتبال ماشینی میگویند؟ آن هم ماشینی دقیق، منظم و با طراوت مانند خودروی بنزی که تو در جایزه بزرگ برنده آن شدی. برای شروع آشنایی با فوتبال آلمان سری به آرشیو فیلمهایت بزن، برترین فیلم کشور آلمان در سال 2003 فیلمی است فوتبالی؛ معجزه برن. فوتبال آلمان در دهه پنجاه و بعد از جنگ فاتح جام جهانی شد، چه کسی فکر میکرد ملتی ویران شده بر بام جهان بایستد. آلمان در دور گروهی 8 گل از مجارستان خورده بود و در فینال هم 2-0 از غولهای مجاری عقب بود اما چه شد که ژرمنها بازگشتند و 2-3 فاتح آن بازی فینال شدند را شاید شما درام نویسان سینما بهتر بدانید. آلمان بعد از آن قهرمانی همیشه برندی سردمدار در فوتبال بوده. در قرن جدید آنها همیشه جزو سه تیم برتر جام جهانی بوده اند، آنها در صد و چهارده سال فقط یازده بار سرمربی خود را عوض کرده اند، پس پیشنهاد میکنم اگر بدنبال یافتن اکسیر جاودانگی و ماندگاری هستی به فوتبال آلمان سری بزن.
اگر عرق ریختنها و شمایل ساده و گل آلود یک ستاره ماشینی ژرمن که برای ملتش میجنگد تو را راضی نمیکند به زوریخ بیا، به مقر فیفا و سالنی که در آن هر سال فیفا، شوی توپ طلا را برگزار میکند، نیم دوجین ستاره که تو بهتر از ما، همتایان هالیوودی و اسکار گرفته آنان را میشناسی هر سال در ژانویه گرد هم میایند تا در میان رقص نورهای طلایی در پس زمینه ای سیاه و شیک جایزه لوکس برترین بازیکن سال فیفا را ببرند. ده سال است که کسی جز مسی و رونالدو فاتح این جایز نشده. این دو نفر بت های عصر مدرن هستند.
![کریستیانو رونالدو و لیونل مسی](https://ts2.tarafdari.com/users/user7002/2018/04/10/ronaldo-messi-23-1514049521.jpg)
مهران، تو عاشق مجسمه و مجسمه سازی هستی، این را بلوتوث کبیر در قهوه تلخ به ما فهماند. فوتبال همان جایی است که انسانها تبدیل به بت میشوند. درباره دیگو آرماندو مارادونا چیزی میدانی؟ میدانی کلیسایی در آرژانتین هست که مردم در آن دیگو را میپرستند؟ میدانی دیگو در روزهای جنگ فالکلند یگانه آرژانتینی شد که توانست انگلیسی ها را شکست دهد، یک بار وقتی به مانند فرشته ای با قدرت ماورایی همه انگلیسیها را از وسط زمین دریبل کرد و توپ را به تور دروازه چسباند و یکبار وقتی چون شیطان به هوا پرید و توپ را با دست خدا وارد دروازه کرد. در آفریقا این بتها به رنگ مردمند. ستارگان سیاهی که از دل فقر به اروپا میروند و در آنجا سرآمد تمام سفیدپوستان میشوند تا کودکان آفریقایی برای نود دقیقه هم که شده خود را برتر از سفیدها ببینند. ژرژ وه آی لیبریایی آنقدر محبوب بود که وقتی کفشهایش را آویخت و از فوتبال خداحافظی کرد مردم کشورش او را به ریاست جمهوری برگزیدند
مهران مدیری، اگر رسالت طنز در تلویزیون بستر تمام بغض های فروخفته و محدودیتهای اجتماعی بودن است رسالت فوتبال در جامعه هم همین است. برای تو نام کره شمالی مفهومی جز " درهای بسته" را دارد؟ در فوتبال اما کره شمالی را با نامی دیگر میشناسند آنان طوفان زرد فوتبال هستند، بازی آنها برابر ایتالیا را در جام جهانی 66 نگاه کن که چطور پیروز شدند؟ به اشک جمع شده در چشم کاپیتانشان در بازی برابر برزیل در جام 2010 بنگر که چطور تنها قاب بی آلایش از تصویر مردمان کره شمالی در چشم تمام مردم دنیاست، به استادیومهای اروپای شرقی نگاه کن که چطور مردمان کمونیست بی تفاوت به آنچه قرار است در زمین و توسط مربیان بزرگ شرقی که تئوریسن های فوتبال اند رخ دهد با وسایل آتش زا و شمایلی ترسناک تیم حریف را به جنگی واقعی میطلبند...
مهران مدیری دوست داشتنی، راستی هنر برای هنر یا هنر برای آرمان؟ اینها همه فوتبال برای آرمان بود که در ملت های جهان سوم قرار است صدای سرکوب شده مردم را در استادیومها فریاد بزند. اما در انگلستان داستان فوتبال متفاوت است. جایی که قدمت باشگاه هایش به صدو بیست سال قبل بر میگردد. در انگستان فوتبال برای فوتبال بازی میشود، لیگ برتر انگستان، چمپیونشیپ دسته یک و دسته دو چهار رده فوتبال حرفه ای انگلیس هستند با 86 تیم حرفه ای و ده ها تیم غیر حرفه ای و محلی که حتی در کوچکترین روستاهای بریتانیا هم استادیوم و طرفدار دارند. هر کدام از این تیمها قدمتی به بلندای تاریخ عصر مدرن زندگی بشر دارند، تاریخی گره خورده با انقلاب صنعتی و دو جنگ جهانی، فوتبالیستهای کارگری که با اندامی فربه و عضلاتی پیچیده باشگاه های فوتبال را در اواخر قرن نوزده شکل دادند و مسابقات را سازماندهی کردند. تاریخ فوتبال انگلیس وسعتی به اندازه تاریخ تمام فوتبال دارد. ای کاش در یکی از سفرهایت به آنجا به یکی از استادیومهای انگلیس میرفتی تا برای همیشه پابند جادوی فوتبال شوی. وقتی از میان تونلی تاریک عبور میکنی و ناگهان زمین چمنی سبز و بزرگ با ده ها هزار هوادار زن و مرد و پیر و جوان و خردسال پرشور که با پرچم ها، کلاه ها و شالهای همرنگشان و گاه با بنرهای طعنه آمیزشان مثل تو قرار است نود دقیقه به توپی گرد خیره شوند و آرزوی چسبیدن آن به تور دروازه رقیب را داشته باشند تا از صندلی خود به آسمان بپرند، دست بیفشانند پرچم تکان دهند و یکدیگر را در آغوش گیرند.
مهران عزیز، تمام فوتبال اینها نیست، هنوز اشکهای تو در سکانس پایانی مرد هزار چهره را از یاد نبرده ایم، آنسوی زمین وقتی تمام این تیمهای بزرگ و پیروز به جشن پایکوبی مشغولند یازده بازنده و هزاران هوادرشان از ته دل برای بر باد رفتن تمام رویاهاشان اشک میریزند، نگاهی به اشکهای گاسکویین در جام 1990 بینداز، به فینال جام جهانی 94 و شمایل روبرتو باجو بنگر که چطور می گرید، داستان اسکوبار مدافع وسط کلمبیا را ببین که چطور بعد از آنکه در بازی برابر آمریکا به اشتباه دروازه خودشان را گشود در کشورش به قتل رسید، بازی فینال جام کنفدراسیونهای 2003 را نگاه کن که چطور تمام بازیکنان فارغ از نتیجه به یاد مارک ویوین فو که در بازی قبل در وسط زمین جان داد ادای احترام کردند، تراژدی روبرت انکه دروازه بان آلمانی را بخوان که درست وقتی همه منتظر حضور او در قفس توری آلمان در جام 2010 بودند خود را زیر قطار انداخت و خودکشی کرد تا غم سرطان دختر کوچکش را با خود از این جهان ببرد.... فوتبال آنقدرها هم شیرین نیست، تلخی فوتبال از جنس همان تلخی ایست که بعد از خنده در طنزهای تو به ذهن ما می آید.
مهران مدیری عزیز، عاشقانه تو رو دوست داریم. فوتبال برایمان یعنی همه چیز زندگی، و شاید این عشق به توست که نمی خواهیم از عجیب ترین معجزه ساخت دست بشر، فوتبال بی بهره بمانی. امیدواریم پیوند میان تو و فوتبال جام جهانی پیش رو در روسیه را برایت متفاوت و جذاب سازد.
ارسالی کاربر طرفداری، حمید شهریاری