طرفداری - بازی اعداد در فوتبال نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری تصمیم گرفتیم ترجمه آن را در اختیار شما بگذاریم. بخش های قبلی را می توانید اینجا ببینید.
بازی وسطی
بدون توپ، نمی توانید ببرید (یوهان کرایوف)
اگر توپ را داشته باشید، نمی توانند به شما گل بزنند (یوهان کرایوف)
سپ هربرگر، مربی افسانه ای آلمان غربی که با غلبه بر مجارستان جادویی در جام جهانی 1954 قهرمان شد، دیدگاه های جالبی در مورد فوتبال داشت. برخی از دیدگاه های او هنوز هم بر سر زبان هاست و برخی فراموش شده اند. هربرگر اولین کسی بود که این اصطلاح را بر سر زبان ها انداخت: "سخت ترین بازی، بازی بعدی شماست"
با این حال، مهمترین نظریه های او در مورد توپ بود. توپ نقش اساسی در اندیشه های او داشت. او معتقد بود درک توپ، می تواند به درک فوتبال بیانجامد. طوری که هربرگر فوتبال را می دید، توپ از تمام بازیکنان بهتر و موثرتر بود. به نظر او سریع ترین بازیکن، توپ بود. نقل قول معروف او، از این ها هم ساده تر بود. واضح است که اگر کسی به جز هربرگر، قهرمان جام جهانی، چنین چیزی می گفت، همه او را مسخره می کردند اما شخصیت و کلاس او مانع این تمسخرهاست. هربرگر گفت:
توپ گرد است!
از نظر هربرگر، این نقل قول یادآوری خوبی برای هواداران، بازیکنان و ژورنالیست ها بود که فوتبال بازی غیر قابل پیش بینی است:
توپ گرد است. بنابراین هر لحظه ممکن است جهت بازی عوض شود.
منظور او این بود که وقتی توپ در جریان بازی است، هر اتفاقی ممکن است.
فوتبال همان گل است. این بازی با محصول نهایی اش مورد ارزیابی قرار می گیرد. هر تیمی یک نقطه روشن و تاریک دارد. نقطه روشن تلاش آنها برای گلزنی و نقطه تاریک، تلاش برای گل نخوردن است و در وسط آن تاریک و روشن، یین و یانگ، توپ وجود دارد. یک تیم صاحب توپ است و در روشنایی به سر می برد. طرف مقابل در تلاش برای گل نخوردن است و در تاریکی است. به اعتقاد هربرگر، برای درک فوتبال، باید توپ را درک کرد. داشتن آن چه معنی دارد و نداشتن آن به چه معناست؟
در سال های اخیر، مُدِ فوتبال این است که صاحب توپ باشید. برخی از تیم ها، مالکیت را به خاطر خودِ نفسِ مالکیت دوست دارند. تیم هایی که دوست دارند تا حد ممکن در روشنایی باشند. بارسلونا و اسپانیا، مهم ترین مثال ها در این مورد هستند. برای آنها توپ مانند گنج است. آن را گرامی می دارند و توپ هم در عوض به آنها افتخار می دهد. قهرمانی در لیگ قهرمانان، لالیگا، جام جهانی و جام ملت های اروپا از این افتخارات هستند.
تیم های زیاد دیگر هم وجود دارند که عاشق توپ هستند اما به نحو متفاوتی کار می کنند. توپ، محبوبِ آرسنالی ها و آرسن ونگر است. او از زمان حضورش در هایبری در سال 1996 تاکنون، سبک این تیم را نسبت به دوره مربیگری جورج گراهام تغییر داد. تمرینات ونگر تماما بر پایه مالکیت توپ، جا به جایی توپ و حمایت از بازیکن صاحب توپ است. این را نایجل وینتربرن گفت که تحت هدایت هر دو مربی در آرسنال حضور داشت.
این سیستم همچنین محبوب برندان راجرز در زمان هدایت سوانزی بود اما زمانی که از ونگر پرسیدند که بازی سوانزی به سبک شما شباهت دارد یا خیر، پاسخ او منفی بود. از نظر ونگر، مالکیت توپ سوانزی بی هدف بود و مالکیت را فقط، محض خاطر خودِ مالکیت در اختیار داشتند و نه هدف غائی دیگر. بایرن مونیخ تحت هدایت لوئیس فن خال هم همینطور بود. مالکیت، به خاطر خودِ مالکیت، گردش توپ در زمین و حضور در روشنایی دستور کار این تیم بود.
بعد، تیم هایی وجود دارند که به نظر می رسد علاقه ای به داشتن توپ ندارند. آنها دوست دارند بیشتر زمان خود را در تاریکی به سر ببرند. تیم های پرتغال و ژوزه مورینیو با ضدحملاتشان و تیم های زدنک زمن و یوونتوسِ کونته و دورتموندِ کلوپ از این دست هستند. کلوپ و زمن و کونته نشان دادند که در تاریکی هم می توان جذاب بود. یک زیبایی حقیقی در سمت تاریکی وجود دارد. همچنین زشتی هم وجود دارد. ویمبلدون دهه 1980، واتفوردِ گراهام تیلور یا اخیرا استوکِ تونی پولیش را به خاطر بیاورید. این تیم ها نشان دادند که می توان بدون توپ هم هنرمند بود.
تمرکز روی این دو سبک، ضروری است. اجازه دهید آرسنال و استوک را بررسی کنیم. آرسنال در فصل 2010-2011، بهترین تیم انگلیس از نظر مالکیت توپ بود و استوک بدترین آمار را در این زمینه داشت. مثلا بازیکنان آرسنال، طبق موسسه آماری اوپتا، در طی فصل 30 هزار بار توپ را لمس کردند و به طور میانگین 60 درصد از زمان بازی ها مالک توپ بودند. مالکیت آنها در بازی های هیچگاه کمتر از 46 درصد نشد و اغلب اوقات دو سوم از زمان بازی ها، مالک توپ بودند.
در سمت مقابل، بازیکنان استوک در طول فصل 18451 بار توپ را لمس کردند و به طور میانگین 39 درصد از مالکیت بازی های خود را در اختیار داشتند. زمانی که دو تیم در آن فصل در خانه استوک به مصاف هم رفتند، تکلیف معلوم بود. تیم میزبان تنها 26 درصد مالکیت داشت. استوک تنها در یک بازی آن فصل از حریفش مالکیت بیشتری داشت.
مربیانی در تاریخ بوده اند که به چنین آماری هم روشنایی بخشیده اند و تونی پولیش یکی از آنها بود. داشتن مالکیت بیشتر، هیچ تضمینی برای پیروزی نیست. در حقیقت، آن روز در ماه می، آرسنال با 74 درصد مالکیت توپ، با نتیجه 3-1 از استوک شکست خورد. توپچی ها 611 پاس ارسال کرده بودند و استوک 223 پاس.
مثال ها از این دست زیادند. بارسلونا بهترین تیم در حفظ مالکیت توپ است اما در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا در سال 2012 در مجموع بازی رفت و برگشت از چلسی شکست خورد. تیمِ پپ گواردیولا با استعدادهای بزرگی مانند مسی، ژاوی و اینیستا و سایرین، در بازی رفت 79 درصد و در بازی برگشت 82 درصد مالک توپ بودند. آنها در هیچکدام از این دو بازی پیروز نشدند. در آن فصل مقابل رئال مادریدِ مورینیو هم وضعیت همینطور بود. بارسلونا 72 درصد از مالکیت توپ را در اختیار داشت اما شکست خورد. همانطور که هربرگر گفت، توپ گرد است و اتفاقات غیرقابل پیش بینی در فوتبال رخ می دهند.
راحت است که بگویید این موارد استثنا یا شانسی بوده اند. ما در فصول قبلی گفتیم که شانس چه نقش مهمی در فوتبال دارد و حتی در 50 درصد از اوقات، تیم بهتر برنده نمی شود. اما نمی توانیم قبول کنیم که هر زمان یک تیم بزرگ می بازد، به دلیل شانس و سرنوشت است. باید ببینیم در چنین موقعیت هایی، این تیم ها با وجود داشتن مالکیت شکست خورده اند یا همانطور که هربرت چاپمن گفت، به خاطر مالکیت؟ ممکن است هنرمندان(مالکان توپ) اشتباه کرده باشند و تکنسین ها(تیم هایی که به مالکیت علاقه ندارند) راست بگویند. آیا مالکیت تا زمانی که چیزی همراه خود نداشته باشد، بی ارزش است؟
برای پاسخ به این سوال، تنها یک کار می توانیم انجام دهیم: باید بگوییم "مالکیت داشتن" یعنی چه؟ این از آن اصطلاحات فوتبالی است که به راحتی از دهان بیرون می آید. در اخبار، رستوران ها و بین مردم عادی، خوب بودن یک تیم یعنی مالکیت داشتن آنها. در عصر بارسلونا و اسپانیا، مالکیت نهایت خشم و توان یک تیم است اما در واقع مالکیت توپ به چه معناست؟ به محض آنکه به این سوال پاسخ دهیم، می توانیم بگوییم ارزش مالکیت چقدر است.
تعقیب توپ
اول از همه، اجازه دهید مالکیت را تعریف کنیم. در دیکشنری، معنای مالکیت یعنی "داشتن چیزی". این یعنی در اختیار داشتن یعنی از نظر فیزیکی و کاربردی، کنترل چیزی را در دست داشته باشید. در مورد فوتبال، یعنی کنترل توپ را در اختیار داشته باشید. توپ، همان جسم دایره ای با محیط 68 تا 70 سانتی متری و وزن 410 تا 450 گرمی، باید کنترل آن را در دست داشته باشید.
این تعریف ساده به نظر می آید اما توپ، همانطور که هربرگر گفت، گرد است و مشکل همین جاست: پاهای انسان طوری طراحی نشده اند که کنترل چیزی را در اختیار داشته باشند، مخصوصا یک جسم دایره ای که وزن قابل تاملی دارد و کمی بزرگ است. با کمک آمار اوپتا می توانیم ببینیم برای بهترین باشگاه های اروپا چقدر سخت است که مسیری که توپ حرکت می کند را کنترل کنند. ما به طور رندوم و تصادفی، 10 دقیقه از یکی از بازی های لیگ برتر را بررسی کردیم تا به شما نشان دهیم. در بازی بین آستون ویلا و وولور همپتون در 19 مارس 2011، دوربین ها دور تا دور استادیوم بودند. ما فقط دقایق 11 تا 20 را بررسی کردیم و مسیرهای توپ را مشاهده کنید:
این تنها ده دقیقه از زمان بازی است. اگر می خواستیم حرکت توپ را در کل 90 دقیقه در گراف بیاوریم، کل صفحه سیاه می شد. نمی خواهیم بگوییم که مهارت بازیکنان در کنترل بهتر توپ، سرعت و جهت آن بی تاثیر است. حرکت بازیکنان ممکن است دچار سرابی شویم که فکر کنیم توپ در اختیار آنهاست اما فقط منجر به این است که بازیکنان تیم مقابل دسترسی به توپ نداشته باشند. هیچ تیمی کنترل کامل بر روی توپ ندارد، مگر زمانی که توپ در دستان دروازه بان است یا زمانی که توپ کاشته می شود تا ضربه شروع مجدد زده شود. فقط در چنین لحظاتی تیم ها واقعا کنترل توپ را در اختیار دارند زیرا قانون بازی این اجازه را به آنها می دهد. فارغ از لحظاتی که توپ برای پرتاب اوت در دست بازیکن است، یا دروازه بان توپ را در دست دارد و یا توپ برای ضربه شروع مجدد روی زمین کاشته شد، تیم ها مالکیت توپ را در اختیار ندارند. به طور ساده می توانیم بگوییم کنترل بیشتری نسبت به حریف بر روی توپ دارند.
چیزی که در فوتبال مهم است، مسیر نهایی است که توپ به آنجا می رود. ایده آلش این است که وارد دروازه حریف شود. تیم ها نگران آن هستند که چه کارهایی می توانند انجام دهند تا توپ را به جایی که باید، برسانند و حریفشان چه کارهایی می تواند انجام دهد تا توپ را وارد دروازه کند. مالکیت، همانطور که دیدیم در فوتبال یک نام اشتباه است. برعکس، برای فهمیدن بهتر فوتبال، باید بحث کنیم که توپ چگونه در طول و عرض زمین حرکت می کند و اینکه در هر لحظه کدام تیم کنترل بیشتری به آن دارد.
شاید بهترین راه این است که حساب کنیم بازیکنان چقدر و چه تعداد توپ را لمس کرده اند و در چقدر از زمان ها توپ را در جهتی که می خواستند، به گردش در آورده اند.
لمس توپ
بر اساس آمار اوپتا در طول یک فصل لیگ برتر انگلیس، تمام بازیکنان چیزی حدود نیم میلیون بار توپ را لمس می کنند. این یعنی در هر بازی به طور میانگین، توپ 1300 بار لمس می شود و هر تیم در هر بازی تقریبا 650 بار توپ را لمس می کند. برای آنکه بدانید لمس توپ چقدر به کنترل شما بر روی توپ کمک می کند، یک تحقیق هوشمندانه را بازگو می کنیم.
کریس کارلینگ، یک دانشمند انگلیسی ورزش که در فرانسه کار و زندگی می کند، یکی از بهترین تحقیق های تاریخ فوتبال را انجام داد. او مسئولیت آنالیز بازی های لیل، قهرمان سال 2011 لیگ فرانسه را به عهده داشت. یکی از نگرانی های او این بود که میزان تلاش و خستگی بازیکنان را چه در طول یک بازی و چه در طول فصل، مدیریت کند.
برای سال ها، کارلینگ در حال سنجش میزان کار بازیکنان، در زمان معین و سرعت آنها بود. در یک تحقیق، او بررسی کرد که بازیکنان در طول بازی، با توپ چقدر وقت می گذرانند، چه مدت در طول بازی، بازیکنان با توپ می دوند و با چه سرعتی این کار را انجام می دهند. با استفاده از یک دوربین پیشرفته، کارلینگ داده هایی را از 30 بازی لوشامپیونه جمع آوری کرد و در آن حرکات بازیکنان را مورد بررسی قرار داد.
کالینگ فهمید که اکثر وقتِ بازیکنان در طول بازی، برای توپ گذاشته نمی شود. وقتی می گوییم اکثر اوقات، واقعا منظورمان همین است. وقتی که کارلینگ زمانی را که بازیکنان با توپ می دویدند و توپ را لمس می کردند، اندازه گیری کرد، به رقم بسیار پایینی رسید. به طور میانگین، هر بازیکن در طول بازی تنها 53.4 ثانیه توپ را در اختیار داشت و با توپ 191 متر دویده بود.
در واقع یک بازیکن تقریبا در 1 درصد از زمان بازی توپ را در اختیار دارد. اگر هر بازیکن به طور میانگین در طول 90 دقیقه 11 کیلومتر بدود، تنها در 1.5 درصد از این طی مسافت، توپ را حمل می کند. به طور میانگین، بازیکنان در هر بار که صاحب توپ شده بودند، 2 بار توپ را لمس کرده بودند و طول مدت هر بار مالکیت هر بازیکن به توپ به طور میانگین 1.1 ثانیه بود. مساله جالب این بود که هر بازیکن در 99 درصد از اوقات بازی توپ را لمس نمی کرد و 98.5 درصد از اوقات بازی بدون توپ می دوید. زمانی که بالاخره موقعیت آن را به دست می آورد که توپ را لمس کند، خیلی زود این زمان به پایان می رسید.
تحقیق کارلینگ از این بابت مهم بود که بدانیم در طول یک بازی، چه اتفاقاتی برای توپ می افتد. نشان می دهد که بازیکنان چقدر کم فوتبال بازی می کنند، اگر فوتبال بازی کردن را دویدن با توپ یا لمس آن در نظر بگیریم. اما اگر فوتبال بازی کردن را لمس سریع توپ برای رساندن آن به هم تیمی و دور کردن توپ از حریف بدانیم، پس هر بازیکنان مدت زیادی فوتبال بازی می کند. این یعنی فوتبال فقط به معنی در اختیار داشتن توپ نیست، بلکه مدیریت توپ برای موفقیت است.
این یعنی تعریف که ما از "مالکیت" در فوتبال داریم، شامل دو دسته است: اول لمس کردن توپ و دوم، ادامه دادن این لمس توپ. زمانی که در مورد دسته دوم صحبت کنیم باید ببینیم چقدر و با چه کیفیتی توپ را لمس می کنیم. این یعنی دو کیفیت برای مالکیت وجود دارد: هر تیم چه تعداد موقعیت آن را به دست می آورد که توپ را به حرکت در آورد و مدت زمانی که هر تیم موقعیت لمس توپ را در اختیار دارد.
این ها یکسان نیستند. به طور تئوری، لمس بیشتر توپ نمی تواند قطعا خوب باشد. مطمئنا رویای نهایی هر تیم این است که تنها یک موقعیت داشته باشد تا توپ را به حرکت در آورد، از لحظه شروع بازی توپ را در اختیار داشته باشد و در آخرین ثانیه به گل برسد. این اتفاق شدنی نیست. اگر بخواهیم به طور کاربردی بگوییم، برای کنترل بهتر توپ نیاز داریم بازیکنانمان کمتر آن را لو بدهند و توپ در زمان طولانی تری را از حریفشان دور نگه دارند.
مالکیت توپ به صورت دسته جمعی است
تیم های فوتبال در واقع چقدر مالکیت توپ دارند؟ به طور واضح تر، توپ چند بار بین دو تیم جا به جا می شود. باید ببینیم تعداد لو دادن توپ توسط هر تیم چه مقدار است تا مالکیت توپ را حساب کنیم. در فوتبال امریکایی هر تیم به طور میانگین در طول بازی 11.5 بار مالک توپ می شود. این عدد معمولا بین 10 تا 13 است. این یعنی23 بار توپ بین دو تیم رد و بدل می شود.
در بسکتبال، رقم رد و بدل شدن توپ بین دو تیم بسیار بیشتر است. در لیگ NBA به طور میانگین تیم ها بین 91 تا 100 بار صاحب توپ می شوند و در واقع 180 تا 200 بار توپ بین دو تیم رد و بدل می شود.
در فوتبال؟ اگر مالکیت را چیزی بیشتر از تنها یک برخورد توپ به پای بازیکن بدانیم، و تعریفمان این باشد که حداقل دو پاس یا یک شوت برای یک تیم اتفاق بیفتد، هر تیم فوتبال در یک بازی به طور میانگین حدود 100 بار مالکیت به دست می آورد. بر اساس آمار اوپتا در سه فصل لیگ برتر انگلیس حدود 200 بار در طول بازی توپ بین دو تیم رد و بدل می شود. این آمار شبیه به بسکتبال است.
اگر بخواهیم برخوردهای کوچک توپ به بازیکنان را مالکیت به حساب آوریم و شامل قطع توپ و لمس کوتاه توپ باشد، فوتبال بیشتر شبیه به پینگ پونگ خواهد بود زیرا توپ در تمام مدت توسط بازیکنان دو تیم لمس می شود. در چنین حالتی تعداد مالکیت توپ دوبرابر می شود. در سه فصل اخیر لیگ برتر، تیم ها به طور میانگین 190 بار در طول بازی مالک کوتاه توپ می شوند و یا 380 بار توپ بین دو تیم رد و بدل می شود.
به طور میانگین در لیگ برتر انگلیس، از هر 100 بار مالکیت توپ که در بالا گفتیم، در 10 مورد موقعیت به شوت روی چارچوب منجر می شود و تنها در 100 بار مالکیت توپ، 1.3 گل به ثمر می رسد. از هر 10 بار لو دادن توپ توسط تیم ها، 6 بار آن توپ منجر به شوت روی چارچوب برای حریف می شود و از هر 100 بار لو رفتن توپ، تنها 0.74 گل به ثمر می رسد. فوتبال بازی مالکانه ای نیست. در این بازی باید رد و بدل شدن توپ ها را مدیریت کرد.
این آمار در تمام لیگ های معتبر صدق می کند و حتی تیم هایی که مدعی بازی مالکانه هستند، مانند آرسنال نیز شرایطی مشابه دارند. بر اساس آمار اوپتا، آمار رد و بدل شدن توپ تقریبا بین تمام تیم ها یکسان است و مهم نیست فلسفه تیم بازی مالکانه باشد. ده باشگاه برتر لیگ انگلیس در طول سه فصل، به طور میانگین 104 بار به حریف اجازه لمس توپ و مالکیت توپ داده اند و 187.9 بار توپ را لو داده اند. برای ده تیم پایین جدول هم این رقم 99 و 189 بوده است. بنابراین مالکیت توپ در فوتبال به طور دسته جمعی است.
در لیگ برتر، هر تیم به طور میانگین 200 بار فرصت دارد که هر کاری بخواهد با توپ انجام دهد. بیشتر مواقع، بازیکن صاحب توپ تلاش می کند تا توپ را پاس دهد. پاس و زیر مجموعه هایش مانند پاس بلند و کوتاه و سانتر و غیره 80 درصد از اتفاق های یک تیم را تشکیل می دهند. مالکیت در واقع در تعریف عوام همان پاس دادن توپ به یکدیگر است.
همچنین نشان دادیم که مالکیت به یک جمع احتیاج دارد و نه یک فرد. ربطی به درخشش یک بازیکن ندارد و به کار تیم بر می گردد. مالکیت در فوتبال، به طور کلی چیزی بیشتر از پاس دادن توپ به یکدیگر است. در سطح اول جهانی، مالکیت توپ باید همراه با چیزهای دیگری باشد تا مفید شود. باید در جای مناسبی حضور داشته باشید تا توپ را دریافت کنید. بر اساس مطالعات دانشمندان فوتبال، در زمانی که هیچ فشاری روی بازیکنان وجود ندارد، توانایی پاس در تمام آنها تقریبا یکسان است. بنابراین هنر خاصی نیست که در جای بدون فشار و آسان مانند یک سوم دفاعی، پاس بدهید و پاستان به مقصد برسد. مالکیت همچنین باید همراه با این باشد که سعی کنید هم تیمی شما با این پاس در موقعیت خوب قرار بگیرد. همانطور که مربیان بزرگ می دانند، شما با پاهای خود پاس نمی دهید، بلکه با چشم و مغزتان پاس می دهید. فوتبال بازی است که با مغز باید انجام شود.
در یک تیم خوب، فرستنده و گیرنده پاس در جای درست و موقعیت خوبی هستند. تیم های خوب فضاسازی می کنند اما تیم های بد از انجام آن قاصر هستند. تیم های خوب در پاس دادن بهتر از تیم های بد نیستند بلکه آنها به طور ساده در موقعیت های بهتری پاس می دهند و همچنین لو دادن توپ خود را کمتر می کنند.
هفته آینده در این مورد بیشتر صحبت می کنیم.