اختصاصی طرفداری - در زندگی نامه این نابغه سوئدی به آخرین بازی فصل 2007-2008 رسیدیم. جایی که پیروزی برابر پارما حکم مرگ و زندگی برای اینتر داشت. و اینتری ها نگران بودند طلسم قدیمی دوباره سراغ شان آمده باشد. مثلا همان بلایی که در فصل 97-98 به سر اینتر رونالدو نازاریو آمد.
بعضی خاطرات و سال ها تو یه باشگاه می تونن سمی باشن. مثل دهه 90 برای اینتر. اونا حتی وقتی ستاره ای مثل رونالدو رو تو ترکیب داشتن هم نتونستن حتی یک بار قهرمان سری آ بشن. همیشه آخر کار کم آوردن. به عنوان مثال به فصل 97-98 نگاه کنین. من 16-17ساله بودم. چیز زیادی در مورد سوئد نمی دونستم. اما همه چیزو در مورد اینتر می دونستم. من رونالدو رو می شناختم و کلی در موردش مطلب خونده بودم. هیچ مطلب و اطلاعاتی نبود که در موردش نخونده باشم. بدون رونالدو شاید من الان این بازیکنی که هستم نبودم. و اینم در نظر داشته باشین که به سختی کسی می تونه تا این حد روی من تاثیر بذاره.
من خیلی آدمای جورواجور دیدم و با خیلی ها حرف زدم. مثلا یک بار در کنار شاه سوئد تو یه مراسم شام تو بارسلونا بودم. اون موقع کمی دست و پام رو گم کرده بودم و به این دقت می کردم که شاه رو درست مورد خطاب قرار بدم و بی ادبی نکنم. ولی خوب در کل چیز خاصی نبود. من خونسردی مو حفظ کردم. ولی قضیه رونالدو کاملا فرق داره. وقتی من تو اینتر بودم رونالدو بازیکن میلان بود. یه ویدیو تو یوتیوب هست که منو نشون میده. در حالی که دارم آدامس می جوم و فقط زل زدم به رونالدو. انگار باورم نمیشه هر دو تو یه زمین فوتبال هستیم.
رونالدو یه جذابیت خاص داره. نوع نگاهش به بازی فوتبال و حرکاتش تو زمین خاصه. هر حرکت پا به توپش کیفیت بازیش رو نشون میده. تو فصل 97-98 هم اینتر هم رونالدو رویایی بودن. اونا قهرمان جام یوفا شدن و رونالدو 25گل زد. برای دومین سال پیاپی جایزه بهترین بازیکن جهان رو به دست آورد. اونا حاکم بلامنازع سری آ بودن. ولی آخرای کار باختن و جام از دست رفت. درست مثل وضعیت ما. ما هم تو همچین موقعیتی با پارما بازی داشتیم. اینتر همیشه بدشانس بود و مشکلاتی که اجازه نمی داد این تیم به موفقیت برسه.
اینتر رونالدو یه بازی کلاسیک با یووه داشت تو دل آلپی. اونا فقط یک یا دو امتیاز فاصله داشتن تو جدول. اون بازی در واقع فینال لیگ بود و استرس و هیجان همه جا رو پر کرده بود. رونالدو از سمت چپ وارد باکس پنالتی حریف شد و بازیکنا رو دریبل کرد. ولی زدنش و همه استادیوم پر از فریاد شد. همه احساساتی شده بودن ولی داور سوت نزد. بازی ادامه پیدا کرد و یووه 1-0 برد. اونا قهرمان لیگ شدن. یعنی همون جا قهرمان مشخص شد. اون لحظه برای اینتر واقعا یه تراژدی بود. مردم سال ها در اون مورد حرف می زدن. اینتری های همه ایتالیا عصبانی و معترض بودن. اونا می گفتن داور رشوه گرفته. خیلی از بازیکنای قدیمی اینتر هم خاطرات مشابهی از سال های قبل داشتن. اونا فصل قبل هم جامو تو دستاشون داشتن ولی آخرش باز همه چیز خراب شد. تو بازی با لاتزیو. سال بعد رونالدو مصدوم شد. همه چیز حالت جهنمی پیدا کرد. تیم موتورش رو از دست داده بود. اینتر اون سال هشتم شد. فک کنم این بدترین نتیجه شون تو اون سال ها بود.
هیچ کس نمی خواست این خاطرات تلخ رو یادآوری کنه. ولی می دونم که خیلی ها قبل بازی ما با پارما درست به این اتفاقات فکر می کردن. خاطراتی که همه رو آزار می داد. پنالتی که ماتراتزی از دست داد هم مزید بر علت شده بود. ما فرصت های زیادی برای تموم کردن همه این استرس ها و نگرانی ها داشتیم ولی استفاده نکردیم. اشتباهات و بدشانسی ها و روزهای بد باعث شدن همه چیز به اینجا بکشه. این ریسک هم وجود داشت که این همه فشار برای این بازی حساس باعث بشه ما به مشکل بخوریم. برا همین ما ممنوع المصاحبه شدیم. ما باید متمرکز می شدیم. حتی مانچینی هم قبل بازی مصاحبه نکرد و فقط موراتی حرف زد.
موراتی روز قبل از بازی به هتل ما اومد و به خبرنگارا گفت "برای ما آرزوی موفقیت کنین. ما بهش نیاز داریم." پارما هم برای تثبیت جایگاهش تو جدول می خواست ما رو شکست بده. درست قبل بازی فهمیدیم که هوادارامون نمی تونن وارد ورزشگاه بشن. به خاطر مسائل امنیتی هوادارای رم نتونستن بازی تیم شون با کاتانیا رو از نزدیک تماشا کنن و برای حفظ عدالت تصمیم گرفته شد برای ما هم همین اتفاق بیفته. البته بعضی از هوادارای ما وارد ورزشگاه پارما شده بودن. مانچینی وقتی متوجه شد جانلوکا روکی داور بازی ما شده کلی عصبانی شد. "این حرومزاده همیشه ضد ما بوده."
من مدت ها بود بازی نکرده بودم و روی نیمکت نشستم. بالوتلی و کروز مهاجمای ما بودن. مانچو به من گفت "آماده باش که وارد زمین بشی." بارون می بارید و بازی حال و هوای خاصی داشت. ما حاکم میدان بودیم. کروز و مایکون چندتا فرصت خوب داشتن. ما هم روی نیمکت آروم و قرار نداشتیم و فقط داد می زدیم. امیدوار و عصبی و نگران بودیم. نگاه مون به اسکوربورد ورزشگاه بود.
بازی رم هم برای ما مهم بود و باید حواس مون به اونجا هم می بود. اونجا هم بازی 0-0 بود. ما هنوز صدرنشین لیگ بودیم. ولی بعد خبر بد رسید. رم 1-0 جلو بود. واقعا حال بدی داشتیم. تمام فصل صدرنشین بودیم و حالا جام داشت از دست می رفت. واقعا انصاف نبود. حالا ما تیم دوم جدول بودیم. من به چهره همه کادر فنی و ماساژورها و تیم پزشکی نگاه کردم. یاد دهه 90 افتاده بودن. همه می پرسیدن آیا باز همون اتفاق تکرار می شه؟ همون نفرین قدیمی؟ رنگ شون پریده بود. اوضاع بازیکنا هم فرق زیادی نداشت. این یک فاجعه بود. بارون هم قطع نمیشد. طرفدارای پارما هم به شدت تیم شون رو تشویق می کردن. نتیجه فعلی به نفع شون بود. چون اگه کاتانیا می باخت پارما تو سری آ باقی می موند. ولی نتیجه بازی برای ما مثل مرگ بود. بازیکنا عصبی تر شده بودن. من سه بار قهرمان لیگ شده بودم و نفرینی احساس نمی کردم. من هیجان زده تر می شدم و آتیشی تو وجودم روشن شده بود که برای خودم هم عجیب بود.
من می خواستم برم تو زمین. مهم نیس چقدر درد دارم. باید می رفتم. بین دو نیمه گفتن که خودمو آماده کنم. جام از دست رفته بود. همه به من نگاه می کردن. مانچینی، میهایلوویچ، بچه های تدارکات، ماساژورها و تیم پزشکی. می فهمیدم که روی من حساب کردن. نمیشد اون فشار رو حس نکرد. می گفتن بازی رو عوض کن و من می گفتم این کارو می کنم.
6دقیقه بعد شروع نیمه دوم، من وارد زمین شدم. هنوز آماده نبودم و دویدن روی چمن خیس سخت بود. ولی من خیلی انگیزه داشتم. انقدر که از وسط زمین شوت زدم. توپ گل نشد. چند دقیقه بعد باز شوت زدم و باز گل نشد. دقیقه 62 باز موقعیت داشتم. استانکوویچ توپو پاس داد. من از یه بازیکن پارما گذشتم و به طرف دروازه رفتم. بعد دیدم زاویه خوبه و شوت زدم.
ضربه محکمی نبود. زمینی زدم. توپ گل شد. هیچ خوشحالی نکردم و همونجا وایسادم. و همه بازیکنای زمین و روی نیمکت روی سرم آوار شدن. اولیش ویرا بود فک کنم. بعد بالوتلی و بقیه بازیکنا. مشخص بود که ترس تیم از بین رفته. استانکوویچ خدا رو شکر می کرد. موراتی هم خیلی خوشحال بود. انگار می خواست برقصه! حال همه اینتری ها خوب شده بود. همه مون. اون گل خیلی معنا داشت. انگار همه رو از غرق شدن نجات دادم. صدای طرفدارامون رو بین صدای هوکردن طرفدارای پارما شنیدم. دستمو بردم کنار گوشم انگار می پرسم "این صدای چیه؟" استادیوم فضای ملتهبی داشت.
هنوز هیچ چیز تموم نشده بود. پارما یه گل می زد باز اوضاع ما جهنمی میشد. دقیقه 78 بازی مایکون بازیکن حریف رو دریبل کرد و بعد از سه نفر گذشت. توپو سانتر کرد و من دویدم. زودتر از دفاع حریف به توپ رسیدم و یه ضربه نیمه والی زدم. اون شوت هم گل شد. باورنکردنی بود. من دو ماه نبودم و روزنامه نگارا کلی مزخرفات در مورد من نوشته بودن. اونا می گفتن اینتر دیگه انگیزه پیروزی رو از دست داده. می گفتن من یک بازیکن بزرگ واقعی نیستم. یکی مثل توتی و دل پیرو. می گفتن وقتی موقعیت سرنوشت ساز پیش میاد من به اندازه کافی خوب نیستم. و حالا من جواب همه شون رو داده بودم. روی زمین نشستم و منتظر شدم بازیکنای تیم باز روی سرم خراب بشن. اون همه فشار رو با همه وجودم حس کردم. و بازی تموم شد. ما قهرمان سری آ بودیم.