شاهین ممسنیدر دو سالِ پس از پژمان در ۸ تئاتر و فیلم و تلهفیلم ظاهر شد. پیوستن به پروژه «آتشبس ۲» اثر جذاب «تهمینه میلانی» مهر تأیید دیگری بود بر قابلیتهای غریبۀ تازهنفسی که حالا داشت خود را در نقشهای متفاوت محک میزد. پژمان در عین حال از تلویزیون به عنوان خاستگاه اولیهاش نیز غافل نمیشد. دیگر او همسایه "دیوار به دیوار" اساتید کهنهکاری همچون رویا تیموریان و گوهر خیراندیش شده بود و در تقابل با بزرگانی مثل فرهاد آئیش و ویشکا آسایش عرصه را خالی نمیکرد و چه بسا درخشانتر ظاهر میشد و به مجموعهها "نفس" میداد. مشابه اتفاقی که در «خوب، بد، جلف» افتاد و گزافه نیست اگر بگوییم کل فیلم روی کاکل پژمان چرخید.
پژمان اما متواضع و فروتن در پایانبندیها دوستانش را نشان داد: پیمان و مهراب و سام را. هرگز فروش بالای فیلم را به پای خودش ننوشت و در دام این تعریف و تملقها نیفتاد. فقط کتاب خواند و فیلم دید و روی کارش متمرکز شد، مشابه آنچه در پرسپولیس میکرد. با این تفاوت که هرچقدر در فوتبال مظلوم واقع شد و به حقش نرسید در عرصه هنر دیده شد و قدر دید. دیپلم افتخار بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، جایزه کنایهآمیز مردم بود به بازیگر محجوبی که محبوبِ منتقدان نبود و همچنان نیست. آنچه دیشب در هنگام اعلام اسامی کاندیداهای نقش مکمل اتفاق افتاد هم لابد زاییده همین نگاه نامهربانانه است. یک توهین گروهی و زشت به بازیگری مستعد. برای تحقیر و تمسخر اویی که به زعم آنها جوجه اردک زشت این سینماست اما دارد مقابل چشمشان به قوی زیبا و باشکوهی مبدل میشود و این برایشان فاجعه است...
برای این جماعت خودبزرگبینِ انتلکتوئل که نمی توانند ببینند یک نفر خارج از گعدهها و جریانات قدرتشان و البته در قلمروی تحت استیلای آنها جایزه بگیرد. بر نمیتابند. تمسخرش میکنند و حقیرش میشمارند. این خاصیت روزگار ماست که هروقت توان مقابله با چیزی یا کسی را ندارند تحقیر و تمسخرش میکنند. واقعیت همین است. آنها در مقابل قدرت و تکنیک پژمان قافیه را باختهاند و حال قاعده بازی را عوض میکنند، اما غافلند از اینکه جوان مستعد و ماجراجوی ما باکش نیست. چون خانهبدوشان غم سیلاب ندارند. در فوتبال سختتر از اینها را دیده است. تک تک موهایش که در جوانی همرنگ برف شد شاهدند. پس بیخیال و سبکبال خودش را در ژانرهای مختلف امتحان میکند حتی در نقشهای جدی و اینگونه میشود که فیلم متوسطی مثل «سوءتفاهم» معتمدی را هم برمیکشد و نجات میدهد. تا اسمش را که صدا میزنند، تازه نه برای جایزه که دستخوش و خداقوتش بگویند که در حضور دیرباز و مریلا زارعی و هانیه توسلی و عبدی بزرگ و باقی کهنه سربازان درخشیده، بر میآشوبند و کف به دهن میآورند و خندههای هیستریک سر میدهند. بدا به حال ما که این تازه جماعت روشنفکر و کتاب خوانده و فیلم دیدهمان است. بدا به حال ما، وگرنه پژمان که هراسش نیست. تازه دارد تجربه میکند و مزمزه میکند و قرار است حالا حالاها شگفتزدهمان کند این «پسر بد سینما».
حسین غفوری