طرفداری - بازی اعداد در فوتبال نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری تصمیم گرفتیم ترجمه آن را در اختیار شما بگذاریم:
بخش اول
بخش دوم
سوار بر شانس
تصادف منطقی است (یوهان کرایوف)
در دنیای گمنامان، در دسته هفتم رقابت های فوتبال ایتالیا، لوریس آنیلی، دروازه بان یو اس درو، برای چهارمین پنالتی حساس آماده می شود. مایکل پالما هم آماده می شود تا برای حریف یو اس درو یعنی ترمنو این پنالتی را بزند. اگر پالما پنالتی اش را از دست بدهد، یو اس درو به دسته بالاتر صعود می کند.
او ضربه را زد. آنیلی به سمت راست خودش شیرجه می زند، اما زننده ضربه تصمیم گرفته مرکز دروازه را هدف قرار دهد و آنیلی نا امیدانه سعی می کند بدنش را بپیچاند اما بی فایده است. دیگر همه چیز دست تقدیر است و بر حسب اتفاق، ضربه پالما زیادی قدرتمند است چند سانتی متر بیش از حد ارتفاع می گیرد تا به تیرک افقی دروازه برخورد کند و رو به بالا حرکت کند. پالما از نا امیدی دستش را به زانو میزند و از ناامیدی نمی داند چکار کند. آنیلی از شادی حرکت می کند و به سمت تماشاگران می رود. توپ به زمین بر می گردد و با یک چرخش عجیب، وقتی روی خط شش قدم فرود می آید، به سمت دروازه می رود. آنیلی سعی می کند برگردد و مانع گل شدن توپ شود اما دیر شده و توپ وارد دروازه می شود. ترمنو در نهایت تیم صعود کننده است.
فوتبال واقعا بازی تصادف و اتفاق هاست. همانطور که بعدا خواهیم گفت، گل اتفاق بسیار ارزشمندی در فوتبال است و تیم ها میلیون ها دلار خرج می کنند تا رسیدن به گل را تضمین کنند اما گل ها همچنین به شانس و اتفاق هم ربط پیدا می کنند. آنها می توانند منطق و احتمالات را رد کنند. این اتفاق تنها در دسته های پایین تر لیگ ایتالیا به وجود نمی آید، بلکه در تمام دنیا و در تمام دوران ها به وقوع می پیوندد.
مورد آدام چرسکاس، مهاجم کم نام و نشان اهل جمهوری چک هم جالب است که توانست از فاصله تقریبا 30 متری با کمرش گل بزند. گری نویل و پل رابینسون از این اتفاقات ضربه خوردند. زمانی که پاس ساده رو به عقب بازیکن منچستریونایتد در زاگرب به خاطر پستی و بلندی زمین به بالا غلت خورد از روی پای دروازه بان وارد دروازه شد تا انگلیس را از حضور در یورو 2008 محروم کند.
هر تیم و هر هواداری چنین صحنه هایی را دیده اما لیورپول تیمی است که بیشتر از سایرین آن را به یاد دارد. در 17 اکتبر 2009، تیم رافا بنیتز در زمین ساندرلند کارش را در آن فصل لیگ برتر آغاز کرده بود. دارن بنت از روی خط محوطه جریمه شوت زد و گلن جانسون در پی دفع این توپ بود اما با بدشانسی توپ بنت به یک توپ قرمز ساحلی برخورد کرد و وارد دروازه لیورپول شد. تیم بنیتز آن روز 15 شوت و ساندرلند 13 شوت زده بود. آنها 7 کرنر در مقابل یک کرنر ساندرلند داشتند اما شکست خوردند.
با این حال، لیورپول نمی تواند زیاد از شانس شاکی باشد زیرا در سوی مقابل، از همین اتفاق سود برده اند. حتما داستان فینال استانبول را شنیده اید که تیم بنیتز در یکی از رویایی ترین شب های تاریخ قرمزها، 3-0 از میلان عقب افتاد و بعد بازی را به تساوی 3-3 کشاند تا همه از آن به نام معجزه استانبول یاد کنند. حتی یک هوادار اورتون هم اعتراف می کند که کار آن شب لیورپول برجسته بود. کسی دقیقا نمی داند که آن شب چه شد. تغییر تاکتیک بنیتز در نقش دیمتار هامان یا میل شکست ناپذیر استیون جرارد که نمی خواست آن شب تسلیم شود؟
نمی توان این تئوری ها را به صورت علمی آزمایش کرد. هیچکس نمی تواند بگوید اگر بنیتز، هامان را به زمین نمی فرستاد یا روحیه بالای جرارد وجود نداشت، چه اتفاقی می افتاد. اگر مدتی طولانی فوتبال را دنبال کرده باشید، می دانید که این اتفاقات اجتناب ناپذیر و جزئی از این بازی هستند. یک روز اتفاقات بر علیه شما و یک روز به سود شما پیش می روند. همانطور که یوهان کرایوف گفت، در فوتبال اتفاقاتی غیر ارادی وجود دارند و بعضی مواقع نتایج را رقم می زنند. در فوتبال معجزه وجود دارد.
چرا آلبرت اینشتین اشتباه می کرد؟ (گاهی)
دانشمندان از دسته هایی هستند که به نظر نمی رسد زیاد به فوتبال علاقه مند باشند اما بر پایه آموزش ها و قوانین آنها، می توان راه های خوبی را برای فهمیدن مسائل غیر قابل پیش بینی و احتمالات ارائه داد. آیا نتیجه فوتبال بر پایه مهارت ها رقم می خورد یا شانس؟
این سوال یکی از کلیدی ترین سوال ها برای فهم فوتبال است. اگر نتیجه بازی بر حسب مهارت تیم ها رقم می خورد، پس همیشه باید تیم بهتر برنده شود و اگر با شانس رقم می خورد، مالک باشگاه چرا باید میلیون ها دلار برای بازیکنان و مربیان با کیفیت هزینه کند.
بیشتر ما ترجیح می دهیم فکر کنیم مهارت ها در فوتبال تاثیر گذار هستند. به خدمت گرفتن مربیان بزرگ برای استفاده از توانایی آنها در رقم زدن سرنوشت و بازیکنانی که با درخشش، نام خود را در تاریخ فوتبال جاودانه کنند. هواداران سعی می کنند قهرمانی یونان در یورو 2004 یا پیروزی کره شمال مقابل ایتالیا در جام جهانی 1966 را نادیده بگیرند: اگر بازیکنان و مربی بزرگ استخدام کنید، افتخارات در پی آن به دست می آیند.
با این حال، زمانی که ما تلاش کردیم تا نقش شانس را در فوتبال بفهمیم، به نتیجه متفاوتی دست پیدا کردیم. ما از دانش دانشمندانی که به فوتبال علاقه داشتند، بهره بردیم. سعی کردیم فوتبال را در آزمایشگاه ببریم. از سال 1938، هزاران بازی را در جام های جهانی، لیگ های معتبر و جام های حذفی را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم: فوتبال 50-50 است. نیمی از آن به مهارت و نیمی از آن به شانس بستگی دارد. می دانیم که این نتیجه گیری، مخصوصا برای هواداران فوتبال غیرقابل قبول و ناراحت کننده است. حتی آلبرت اینشتین، زمانی که بر روی مکانیک های کوانتوم کار می کرد، برای باور نقش شانس، کار سختی داشت. نوشته جالب او این است:
من، در هر میزان و روش، متقاعد شده ام که علم، تاس نمی اندازد.
اگر مردی به بزرگی اینشتین، نامطمئن بودن را سخت می دید، تعجبی ندارد که هواداران فوتبال چقدر برایشان دشوار است تا نقش شانس را قبول کنند. فوتبال دوستان طبیعتا ترجیح می دهند فوتبال را از نگاه قطعیت ببینند و نقش عناصری مانند زیبایی را جدی بگیرند.
فوتبال ورزشی است که زیبایی در آن به وسواس تبدیل شده و همه را حیرت زده می کند. اکثر هواداران فوتبال به شما می گویند که ترجیح می دهند تیمشان زیبا بازی کند و ببازد تا اینکه بد بازی کند و پیروز شود.
ورزش نویس بزرگ امریکایی، گرنتلند رایس می نویسد:
زمانی که می خواهید از یک مهاجم بزرگ یاد کنید، زیاد به این توجه نمی کنید که پیروز شده یا شکست خورده است. بلکه فقط به یاد می آورید که چگونه زیبا بازی می کرد.
تیم هایی که فوتبال را زیبا بازی کرده اند، همیشه مورد ستایش قرار گرفته اند. مثلا توتال فوتبال هلند در دهه 1970، برزیل 1970 و 1982 یا بارسلونای امروزی مورد ستایش هستند و در سوی مقابل، دیگران مانند یونان 2004 یا ایتالیا و آلمان دهه 1990، با وجود کسب افتخار، از نظر خیلی ها مانع زیبایی فوتبال بوده اند.
مشکل این است که زیبایی یک انحراف و مساله ای است که حقایق را مبهم می کند. فینال جام جهانی 2010 را به خاطر بیاورید. جایی که هلند چنان با وحشیگری آشکار کار می کرد که حتی یوهان کرایف شروع به غر زدن کرد. گفت:
زشت، زننده، سخت و بی انعطاف، سخت برای دیدن و تماشا کردن، ضد فوتبال!
کشیش بزرگ توتال فوتبال هلند، آماده طرد کردن بازیکنان خشنی مانند نایجل دی یانگ و هایتینگا بود. اما تجزیه و تحلیل کرایوف، یک نکته را فراموش کرده بود: رویکرد هلند در ژوهانسبورگ و این هیولای زشت، کاری کرده بود که نزدیک بود این تیم برای اولین بار در تاریخ قهرمان جام جهانی شود. کاری که زیبایی نتوانسته بود انجام دهد. شاید برای دیدن زیاد لذتبخش نبود اما زشتی مانعی برای موفقیت نیست. نقل قول رینر کالموند، مدیر سابق لورکوزن را به خاطر بیاورید: "به سبک بازی هیچ امتیازی نمی دهند."
زیبایی باید در ادامه و نتیجه موفقیت یک تیم باشد اما به خودیِ خود، نمی تواند باعث پیروزی شود و حتی ضروری هم نیست. ما نمی توانیم زیبایی را تجزیه و تحلیل کنیم زیرا یک امر نسبی و ذهنی است. با این حال می توانیم موثر بودن در فوتبال را آنالیز کنیم. منظور ما از موثر بودن، گرفتن و قطع توپ، گرفتن ضربات آزاد و گل کردن آنها، شوتزنی و در نهایت گلزنی است. بدین ترتیب، ما فهمیدیم که انجام خیلی از امور در بازی فوتبال، برای پیروزی کافی نیست.
مثال ها برای تیم هایی که در زمین مسابقه احساس آرامش و راحتی داشتند اما شکست خورده اند، زیاد است. چلسی در سال 2010 در لیگ برتر مقابل بیرمنگام 25 شوت روی چارچوب داشت اما شکست خورد. در سال 2009، در آلمان، هرتابرلین مقابل کلن 17 موقعیت گل به وجود آورد و موقعیت های گل کلن فقط 2 بود. هرتابرلین تیم بازنده بود. در روز دروغ آوریل، ساراگوسا 29 موقعیت گل مقابل ویارئال به وجود آورد و 1-0 شکست خورد. فوتبال پر از چنین نمونه هایی است که تیمی اشتباهی برنده شده است. در جام جهانی 1950، امریکا موفق شد انگلیس را شکست دهد، کامرون در جام جهانی 1990 از سد آرژانتین گذشت و ویمبلدون در فینال اف ای کاپ 1988 مقابل لیورپول پیروز شد. یا، اخیرا، چلسی اولین قهرمانی اش را در لیگ قهرمانان در سال 2012 جشن گرفت. آن هم در حالی که 180 دقیقه مقابل بارسلونا در نیمه نهایی و 120 دقیقه در فینال مقابل بایرن مونیخ میزبان دفاع کرد. در مقابل مسی، ژاوی و اینیستای آماده، چلسی در بازی رفت و برگشت، تنها 20 درصد از مالکیت توپ را در اختیار داشت، بارسلونا 5 بار توپ را به تیرک دروازه زد و یک پنالتی ا دست داد. مقابل بایرن هم چلسی خودش را تحت فشار شدید دید اما نجات پیدا کرد. روزنامه های آلمانی، چلسی را شایسته قهرمانی نمی دانستند و حتی به مسخره کردن این تیم پرداختند. آنها نوشتند: "پیروزی آنها در تاریخ فوتبال به عنوان نمونه یک تصادف یاد می شود." آن شب در آلیانز آرنا، بایرن مونیخ 36 شوت و 20 کرنر زده بود و چلسی 9 شوت و یک کرنر. رئیس فدراسیون فوتبال آلمان گفت: "فوتبال واقعا عادلانه نیست."
حقیقت فوتبال این است: فوتبال همیشه به تیمی که شوت بیشتری بزند یا پاس های سالم تری ارسال کند، جایزه نمی دهد. فوتبال تنها به تیمی جایزه می دهد که گل می زند. کارشناس گاردین، ریچارد ویلیامز، پس از آن فینال نوشت: "فوتبال مسابقه ای برای گل زدن است، نه زیباشناسی" مطمئنا، زمانی که هر دوی آنها در کنار هم باشند، عاشق می شویم اما زیبایی اولویت اصلی و از ضروریات در فوتبال نیست.
اتفافات در فوتبال، یکی در میان است. یک موقع پاس شما از روی پای دروازه بان وارد دروازه می شود و یک موقع، پنالتی شما که از دست رفته، بر می گردد و وارد دروازه می شود. اما ما و دانشمندانی که به فوتبال علاقه مند نیستند، با این روش به اتفاقات نگاه می کنیم: "ما آنها را نادیده نمی گیریم و قصد نداریم آنها را به عنوان کاری از طرف خدا توضیح دهیم و یا به جای پرداختن به آن، به زیبایی فوتبال تمرکز کنیم. نه، ما اتفاقات فوتبال را کاملا جمع کرده و دسته بندی می کنیم و روش های آنالیزی برای فهمیدن آنها پیدا می کنیم. و زمانی که این کار را انجام دادیم، می فهمیم که همانطور که کرایوف گفت، پشت اتفاقات یک منطق وجود دارد.
در دو رشته باید کار کنیم. اول لیگ و بعد بازی های حذفی. بازی های رفت و برگشت را هم حساب کنید که یک گل تصادفی در خانه حریف چقدر مهم می شود. ما دریافته ایم که 50 درصد از گل هایی که می بینید، 50 درصد از نتایجی که تجربه می کنید، به شانس بستگی دارد و توانایی نقشی در آنها نداشته است.
در فوتبال دو راه برای موفقیت وجود دارد که ما آن را پیدا کرده ایم. یکی، "خوب بودن" است و دیگری "خوش شانس بودن". برای قهرمانی در یک تورنمنت، به هر دو نیاز دارید اما برای پیروزی در یک مسابقه، یکی از آنها می تواند کافی باشد. روزنامه آلمانی Die Zeit راست می گوید:
تاریخ فوتبال، یک رکورد از حوادث فوتبال است که مطابق نظر کرایوف است: تصادف هم تابع یک منطق است (تصادف منطقی است).
*بخش بعدی کتاب، جمعه هفته آینده در طرفداری منتشر می شود...