اختصاصی طرفداری - در زندگینامه این ستاره سوئدی به کابوس کالچوپولی رسیدیم. جایی که زلاتان هر آنچه در یووه به دست آورده بود را برباد رفته می دید و نمی خواست در این کشتی در حال غرق شدن بماند.
نمی دونم خود موجی چه زمانی فهمید که تحت نظره. اما پلیس ایتالیا خیلی قبل تر از زمانی که داستان در روزنامه ها منتشر بشه، موجی رو تحت نظر داشت. تا جایی که من می دونم همه چیز از داستان اتهامات یوونتوس در مورد پرونده دوپینگ شروع شد. پرونده ای که در نهایت با تبرئه شدن باشگاه مختومه شد. در مورد این پرونده، پلیس ایتالیا مکالمات تلفنی موجی رو شنود می کرد و به چیزهایی رسید که ربطی به دوپینگ نداشت. از بعضی مکالمات این طور برداشت می شد که موجی سعی می کنه داورای موردنظرش رو برای بازی های یوونتوس انتخاب کنه. البته من چیز زیادی در مورد جزئیات این قضیه نمی دونم.
وقتی یکی خیلی بالا میره بقیه می خوان پایین بکشنش. اصلا تعجب نکردم وقتی مدعی درجه یک قهرمانی بودیم تمام این اتهامات مطرح شد. رسانه ها جوی درست کردن که انگار جنگ جهانی سوم شروع شده. من که باورم نشد. داورا به نفع ما سوت می زنن؟ بی خیال. ما هر بازی کلی زحمت کشیدیم و با سختی قهرمانی رو به دست آوردیم.
هر بازی کلی خطا روی بازیکنای ما انجام میشد و داورا از ما حمایت نمی کردن. صادقانه میگم که هیچ وقت هیچ داوری از من حمایت نکرده. من می تونم از خودم دفاع کنم و با سبک بازیم به پیروزی برسم نه کمک داور. نه من نه هیچ کدوم از بازیکنای تیم دوست داورا نبودیم. موارد تاریک و مشکوک زیادی تو این پرونده بود. مثلا همه اطلاعات با مدیریت گویدو روسی جمع آوری شده بود که رابطه نزدیکش با اینتر رو همه می دونن. و چه جالب که در نهایت اینتر خیلی راحت از این پرونده تبرئه شد! خیلی چیزهای دیگه هم بزرگنمایی شد تا همه از یوونتوس یک اهریمن بسازن. البته میلان، لاتزیو، فیورنتینا و کمیته داوران هم تو دردسر افتادن ولی مشکل اصلی برای یووه بود چون مکالمات موجی رو داشتن. ولی مدارک مستدل و محکمی نداشتن.
چیزی که مشخص بود، تلاش موجی برای انتخاب داورای خوب برای بازی های یوونتوس بود. و این ادعا که داورایی که تو بازی های ما بد قضاوت کردن تنبیه شدن. به عنوان مثال داور بازی با جورگاردن. و یا داور بازی با رجینا تو نوامبر 2004. از طرف دیگه وقتی پاپ در بستر مرگ بود و بازی ها داشت تعطیل میشد (چون همه باید برای رهبر مسیحیان جهان عزاداری می کردن) موجی با وزیر کشور تماس گرفته بود که بازی ما به هر قیمتی شده برگزار بشه. گفته میشه اصرار موجی به این خاطر بود که رقیب ما، فیورنتینا، اون موقع دو بازیکن مصدوم و دو بازیکن محروم داشت. نمی دونم چقدر از این حرفا واقعیت داره. ولی خداوکیلی کیه که سر داورا داد نکشه؟ کیه که برای منفعت باشگاهش کار نکنه؟
خلاصه کالچوپولی شروع شده بود و بعضی رسانه ها هم اسمایی مثل موجیوپولی یا موجی گیت رو براش انتخاب کرده بودن. اونا سراغ منم اومدن. طبیعیه در همچین شرایطی سراغ بهترین بازیکنای تیم برن. اما همه این مزخرفات دروغ بود. از جمله درگیری من با فن درفارت که یک درگیری توی زمین بود نه چیزی بیشتر از اون.
18 می بود که تلفنی به من خبر دادن پلیس به خونه من رفته و حکم تفتیش داخل منزل رو هم گرفته. من با هلن مونت کارلو بودم. سریع به سمت خونه حرکت کردم. یک ساعته به تورین رسیدم و با مامورین پلیس جنتلمنی روبرو شدم. اونا وظیفه شون رو انجام می دادن هرچند برای من ناخوشایند بود. اونا در مورد دریافتی های من از یووه سوال کردن و اینکه آیا پول زیرمیزی هم گرفتم یا نه. طبیعتا جواب من مشخص بود: "هرگز!". من اطلاعات بانکی حساب خودم و حساب هلنا رو بهشون دادم و اونا رفتن.
جیرائودو، بتگا و موجی استعفا کردن. عجیب بود. موجی به روزنامه ها گفت "من روحم رو از دست دادم. روح من کشته شد." چند روز بعد ارزش سهام باشگاه تو بورس میلان سقوط کرد و ما یه جلسه بحران تو باشگاه داشتیم.
موجی وارد شد و مشخص بود حال خوبی نداره. یه داستان رسوایی هم برای پسرش اتفاق افتاده بود که ازش صحبت کرد. بعد گریه کرد واین همه مون رو تحت تاثیر قرار داد. هیچ وقت اونو انقدر ضعیف ندیده بودم و برای همین اون روز رو نمی تونم فراموش کنم. دنیاش زیرورو شده بود و شاید من می تونستم بگم همه چیز تقصیر خودشه. ولی من واقعا براش ناراحت بودم. بعد از اون خیلی به اون حرفا و اتفافات فکر کردم و این باعث شد دیدگاه من کلا عوض بشه. در ضمن مشخص شد تمام اون تعلیق ها درمورد تمدید قرارداد من برای چی بود. شاید داشت ازم حفاظت می کرد.
شاید می دونست که یووه دیگه تیم سابق نمیشه. و برای اینکه منو تو این قضیه درگیر نکنه مرتب تمدید قراردادم رو عقب می نداخت. من هر اتفاقی که می افتاد تو باشگاه می موندم. موجی شاید همیشه به تمام قوانین عمل نکرده باشه ولی یه تاجر باهوشه و به بازیکناش اهمیت میده. من واقعا ازش ممنونم. وقتی همه ازش انتقاد می کنن من کنار موجی هستم. من واقعا به موجی علاقه دارم.
کشتی یوونتوس در حال غرق شدن بود و همه می گفتن تیم باید به سری بی بره؛ یا حتی سری سی! ما تیم فوق العاده ای ساخته بودیم و دو قهرمانی پی در پی به دست آورده بودیم. ولی همه چیز خراب شد. مدتی طول کشید که مدیریت جدید باشگاه متوجه جدیت اوضاع بشه.
آلسیو سکو به من زنگ زد. سکو مربی سابق من بود و قبلا در مورد زمان تمرین ها با هم حرف می زدیم. حالا اون مدیر جدید تیم شده بود. دیوانه کننده است! واقعا سخت بود که جدی بگیرمش. تو همون صحبت اول سکو گفت: "اگه پیشنهادی داشتی قبولش کن. این توصیه من به توئه." بعد یکی یکی بازیکنا رفتن. تورام و زامبروتا به بارسلونا. کاناوارو و امرسون به رئال مادرید. ویرا به اینتر. بقیه ما هم که باقی مونده بودیم مدام با مدیرنامه هامون صحبت می کردیم که "یه تیم پیدا کن منو بخره. یه تیم پیدا کن."
باشگاه سعی کرد هرچقدر می تونه بازیکنا رو حفظ کنه. اونا تمام قراردادها رو زیرورو کردن که بالاخره بندی پیدا کنن و ما رو نگه دارن. همه چیز شبیه کابوس بود. من داشتم به روزهای خوب دوران حرفه ایم می رسیدم و روند رو به رشدم داشت از دست می رفت. من نمی تونستم یک سال تو سری بی بازی کنم. نه من نمی تونستم همچین فداکاری بکنم. تازه ممکن بود بیشتر از یک سال طول بکشه. در ضمن مساله فقط صعود به سری آ نبود و بعد اون باید تیم رو دوباره می ساختن تا به حد مدعیان لیگ برسه. بهترین سال های فوتبال من در خطر بود. به مینو گفتم "هرکاری می تونی بکن که منو از اینجا خارج کنی." اونم هی می گفت "دارم روش کار می کنم."
ژوئن 2006 بود و هلنا باردار بود. من واقعا خوشحال بودم. ولی هچنان همه چیز پا در هوا بود و مشخص نبود سرنوشت من چی میشه. از طرف دیگه من به همراه تیم ملی سوئد برای جام جهانی آماده می شدم. ما باید تابستون به آلمان می رفتیم و برای کشورمون بازی می کردیم. همه افراد خانواده اومدن. پدر، مادر، ساپکو، سانلا و شوهرش. و طبق معمول همه کارا با من بود. گرفتن بلیت ها و رزرو هتل و خرج و مخارج و کرایه ماشین و ... . همه این گرفتاری ها کم بود، که قضیه پدرم هم اضافه شد. تصمیم گرفت نیاد. خوب من باید با بلیت هاش چه می کردم؟
همه این استرس ها و مشکلات باعث شد دوباره درد کشاله ران من شروع بشه. همون دردی که باعث شد وقتی تو آژاکس بودم عمل جراحی کنم. درمورد این مشکل با مدیر تیم سوئد صحبت کردم ولی قرار شد من بازی کنم. اصول من مشخص بود: وقتی همه چیز بد پیش میره نباید از مصدومیت ها شکایت کرد. منظورم اینه که اگه به خاطر مصدومیت می خواید منصرف بشید برای چی فوتبال بازی می کنید؟ شما باید دندون رو جیگر بذارید و برای تیم تون زحمت بکشید.
روز 14 جولای حکم نهایی در مورد یوونتوس صادر شد. دو قهرمانی ما رو گرفتن و سهمیه لیگ قهرمانان مون رو هم از دست دادیم. و بدتر از همه اینا، تیم به سری بی تبعید شد. در ضمن فصل جدید رو هم باید با امتیازات منفی شروع می کردیم. و من همچنان تو این کشتی در حال غرق شدن بودم.