طرفداری- آلتر باهر برای شرح حادثه، دستمالی را به عنوان دروازه ها روی میز خانه روستایی اش در پنسیلوانیا پهن می کند و برای نشان دان جای خودش در زمین، از یک تکه کاغذ گلوله شده استفاده می کند و برای مشخص کردن جو گائتجنز، که با گلش، بزرگترین تراژدی تاریخ فوتبال انگلیس را رقم زد، یک کاسه شکر روی میز می گذارد:
از فاصله 25 الی 30 متری، ضربه ای معمولی به توپ زدم. جو گائتجنز توانست فقط توپ را لمس کند. به هیچ وجه گل زیبایی نبود.
شاید گل زیبایی نبوده باشد، ولی از کاسه شکر روی میز تمام آمریکایی ها در تمام دوران ها، شیرین تر خواهد بود، چون باعث پیروزی بر انگلیس در جام جهانی 1950 برزیل شد. انگلیس به عنوان تیم دوم رده بندی دنیا در آن زمان، با اسپانیا، شیلی و آمریکا هم گروه شده بود که در نهایت با برد شیلی و باخت برابر اسپانیا و آمریکا، از دور بازی ها کنار رفت. در جامی که برزیل میزبانش بود، اروگوئه در نهایت به شکلی دراماتیک، در ماراکانا قهرمان شد.
باهر از انگلیس به عنوان یکی از قدرت های دنیای فوتبال نام می برد که به تیمی متشکل از آماتورها شامل یک پستچی، یک نقاش، یک گارسون و یک راننده نعش کش، باخته بود. او که معلمی بازنشسته و مربی فوتبال قدیمی است، الان 90 ساله است و یکی از چهار نفر در قید حیات از اعضای تیم ملی آمریکا در جام جهانی برزیل به شمار می رود. سه نفر دیگر هم جان سوزا (بافنده)، هری کیو (پستچی) و دروازه بان شان فرانک بورگی (راننده نعش کش) بودند. باهر که هنوز از حیث جسمی و روحی سالم و سرحال است، تمام اتفاقات حین و بعد بازی را به خوبی به یاد دارد و البته نوع گفتارش چندان شباهتی به ورزشکاران قدیمی در اغراق و بزرگنمایی رویدادهای دوران جوانی شان، ندارد:
بازی بی نقص، مسابقه ای است که هم خوب بازی کنید و هم ببرید. برنده شدیم، ولی مسلما بهتر از انگلیس نبودیم. یکی از آن بازی هایی بود که تیم بهتر برنده نمی شود. به آن بازی افتخار می کنم. تیم متواضع و بی نام و نشانی داشتیم. مطمئنم اگر 10 بار با انگلیس بازی می کردیم، در 9 بار آن بازنده می شدیم.
باهر بریده روزنامه سال 50 را نشان می دهد؛ روزنامه هایی که بیشتر چاپ برزیل بودند و خیلی کم در آمریکا توزیع می شدند:
می دانستیم اتفاق بسیار ویژه ای رخ داده، ولی خیلی از روزنامه ها در وطن مان ستون کوچکی به آن اختصاص دادند یا نتیجه و اسم تیم ها را اشتباه زدند.
نیویورک تایمز دو پاراگراف به این خبر اختصاص داد و براساس آنچه باهر می گوید، تمام این ها به دلیل بی علاقگی رسانه های آمریکایی به فوتبال بود. در دو دهه بعدی، فقط دو بار برای مصاحبه از او دعوت شد.
این رویکرد با پیشرفت فوتبال در آمریکا، بهبود پیدا کرد. کتابی با نام "بازی زندگی شان" در 1996 به چاپ رسید و فیلمی با همین نام در سال 2005، اکران شد. کتاب دیگری در خصوص گائتجنز سال 2010 به چاپ رسید که بیشتر در خصوص دوران بازی او و مرگ دردناکش در زندان هائیتی است که توسط آمریکا نادیده گرفته شد.
گائتجنز، که اهل هائیتی بود، در نیویورک یک گارسون و ظرف شور بود. سایر اعضای تیم هم یا از خانواده های مهاجران بودند یا به نوعی تحت تاثیر این گروه از جامعه قرار گرفته بودند و بازی محبوب شان فوتبال بود. چهار نفر از اعضای تیم در 1950، ریشه ای ایتالیایی داشتند، دو نفر پرتغالی بودند و یکی ایرلندنی بود. ادی مک ایلونی اسکاتلندی بود و تنها به این خاطر در تیم قرار گرفته بود چون گفته بود شهروند آمریکایی خواهد شد، ولی هیچ گاه چنین نکرد.
باهر برای یک دهه کاپیتان آمریکا بود، اما در آن روز بازوبند را به مک ایلونی داد، چون مسابقه در برابر انگلیس بود و رقابت و دشمنی دو کشور، همیشگی و دیرینه است. حدود 20 هزار نفر که 1000 نفرشان مهاجرین انگلیسی و بقیه برزیلی بودند، در ورزشگاه حضور داشتنند در 29 ژوئن 1950 خود را به بلو هوریزونته رسانده بودند. تیم پرستاره انگلیس نفراتی چون تیم فینی، بیلی رایت و الف رمزی را به خود می دید و بازیکنانی چون استن مورتنسن، استنلی متیوز و جکی میلبورن حتی دعوت هم نشده بودند. باهر ادامه می دهد:
در 20 دقیقه اول، انگلیس حاکم مطلق زمین بود. فکر می کنم یک ضربه شان هم به تیرک خورد، ولی با پیش رفتن بازی، آنها ناامیدتر ادامه دادند.
کیو، یکی دیگر از بازیکنان، 89 ساله است و از سنت لوئیس با تلفن صحبت می کند و می گوید بورگی آن روز بازی بسیار خوبی انجام داد و آمریکا در دقیقه 38 گلزنی کرد.
هیچ ویدویی از آن دیدار یا گلی که آمریکا زده، وجود ندارد و معلوم نیست گائتجنز واقعا به توپ ضربه زده یا توپ تصادفا به او خورده است. هم تیمی هایش در آمریکا می گویند همیشه اهل زدن گل های آکروباتیک بوده است. کیو می گوید:
به طرف توپ شیرجه رفت. شاید اصلا فکر نمی کرد به آن خواهد رسید. اگر محکم تر به آن ضربه می زد، اصلا در چارچوب قرار نمی گرفت. فقط سرش را به آن سایید. احتمال گل شدن آن یک در میلیون بود.
کیو و باهر با احترام از بازیکنان تیم ملی انگلیس و رفتار بعد از بازی شان صحبت می کنند:
بازیکنان را تحسین کردم. همه شان با ما دست دادند. هیچ کدام تیکه کنایه هایی مثل ‘ای حرام زاده های خوش شانس!’ بر زبان نیاوردند.
با این حال، آنها هر چقدر هم که رعایت ادب کرده باشند، نتیجه مسابقه قطعا رنج آور بوده است. برت ویلیماز که در 90 سالگی و با آسوشیتدپرس صحبت می کرد، در 2010 این گونه گفته است:
شصت سال گذشته و آن طور که من می دانم، برای فراموش کردن آن روز، خیلی خیلی زمان صرف شده است.
باهر تا 40 سالگی به فوتبال ادامه داد و برای 15 سال هم در دانشگاه پن استیت، مربیگری کرد. مک ایلونی برای بازی به منچستریونایتد رفت. گائتجنز قبل از آنکه به هائیتی برگردد، برای بازی به فرانسه رفت.
گائتجنز علاقه ای به سیاست نداشت، ولی پدربزرگش، بزرگترین رقیب انتخاباتی دیکتاتور وقت هائیتی، فرانسیس پاپا داک دووالیر، به شمار می رفت و در نتیجه او و برادرش هم به اتهام تلاش برای کودتا علیه پیروز انتخابات و رئیس جمهور مادام العمر آن کشور، مجرم شناخته شده و به مرگ محکوم شدند. مری گائتجنز، برادرزاه اش، که از اوکلند کالیفرنیا صحبت می کند، می گوید به دستور دووالیر، از فرانسه به زندانی نظامی در هائیتی منتقل شده و خیلی زود کشته شده، ولی جسدش هیچگاه پیدا نشد:
یک قهرمان ملی بود. فکر می کرد آن گل نجاتش خواهد داد. خانواده از ایالات متحده که درخواست های کمک شان را نادیده گرفت، ناراضی است. آنها می توانستند با فشار بر دووالیر، حکم عفو او را بگیرند یا با اهدای شهروندی آمریکا، نجاتش دهند که هیچ کدام انجام نشد.
اگر چه یانکی ها هیچ تلاشی برای کمک به یک ورزشکار افتخارآفرین برای کشورشان نکردند، بعد از مرگش برای تجلیل از او کم نگذاشتند و او را به همراه بقیه، در 1976 وارد تالار افتخارت تیم ملی آمریکا نمودند.
انگلیس و آمریکا در جام جهانی 2010 هم به هم خوردند. سه شیرها بعد از گذشت 60 سال هم نتوانستند انتقام باخت تلخ سال 1950 را بگیرند و مسابقه یک یک مساوی شد. در نهایت در گروهی که الجزایر و اسلوونی هم حضور داشتند، آمریکا صدرنشین شد و شاگردان فابیو کاپلو به عنوان تیم دوم صعود کردند تا داستان عدم نتیجه گیری انگلیس مقابل آمریکا، ادامه پیدا کند و باهر و دوستان با سرمستی از خاطرات نیم قرن پیش شان یاد کنند.
به قلم اوان مک استیل برای وبسایت گاردین