طرفداری- روزی که ادی هاو، خداحافظیاش از فوتبال را در سن 29 سالگی اعلام کرد، خودش هم نمی دانست سرنوشت و تقدیر، چه چیزی برایش آماده کرده است. علت این خداحافظی زودهنگام، دردی بود که ادی در زانوی خود حس می کرد و با گذر زمان، وخیم تر شده بود.
با قلبی اندوهگین، ادی چاره ای جز خداحافظی از فوتبال و بورنموث نداشت. می گویند وداع ها تا ابد دوام نمی آورند و راست هم می گفتند. خداحافظی ادی اصلا طولانی نبود. دسامبر 2006 بود که همه چیز از یک کابوس ترسناک به رویایی شیرین تبدیل شد. هاو توسط کوین باند به عنوان مربی-بازیکن انتخاب شد. این فرصت بزرگ در اختیار هاو قرار گرفته بود تا «گیلاس ها» را به موفقیتی برساند که به عنوان بازیکن در انجامش ناکام بود.
در همان ابتدا ادی هاو متوجه یک چیز بزرگ شد؛ دنیای مربیگری کاملا با بازی کردن متفاوت بود. برخلاف چیزی که از دور به نظر می رسد، برای مربیگری کردن به ویژگی های دیگری نیاز دارید. البته هردو حرفه شباهت هایی هم دارند. تحمل فشار زیاد، نیاز به توانایی فوق العاده بالا و عملکرد مناسب در لحظات حساس. قصد نداریم به صورت جزئی این تفاوت ها را بررسی کنیم. ادی، بارها و بارها اعتراف کرده است بازیکنی خیلی معمولی بوده و اینکه هیچوقت نتوانسته در سطحی بین المللی بدرخشد. این فروتنی و تواضع واقعا تحسین برانگیز است، اما نباید بی اشاره از کنار این موضوع رد شویم؛ این سرمربی جوان در حال پیمودن مسیری بزرگ است. برخی برای پیروی متولد شده اند و برخی برای رهبری. با توجه به شخصیت و دستاورد های هاو، جزو دسته دوم است.
امکانات پزشکی که در حال حاضر دین کورت وجود دارد، در زمان بازی ادی هاو وجود نداشت و همین باعث شد همه چیز دیر شود. او به آمریکا و پیش دکتر ریچارد استیدمن رفت. مردی که مسئول اکثر جراحی های رونالدو و آلن شیرر بود، اما دیر شد. خیلی هم دیر. به خاطر تشخیص غلط، او دیگر هیچوقت قرار نبود خوب شود. قدرت ادی تخلیه شد و توان ورزشکاری اش از بین رفت. دیگر نمی توانست در نبرد های هوایی بپرد و این امر برای یک مدافع زیر شش فوت، یک شکست بزرگ محسوب می شد. همراه با زانو، رویاهای هاو هم نابود شد.
همه اتفاقات دست به دست هم دادند تا او یک نیمکت نشین محض شود. در اواخر دوران بازیگری اش بود که کم کم شروع کرد از بیرون زمین، اتفاقات را زیر ذره بین قرار داده و تحلیل کند. اوضاع به همین منوال گذشت تا جیمی کوئین در ژانویه 2009 از بورنموث اخراج شد. فرصت بزرگی در اختیار هاو قرار گرفته بود. می توانست کمکی که در زمین از انجامش عاجز بود را در بیرون از زمین انجام دهد. رسما سرمربیگری ادی هاو آغاز شد.
با آن چهره خسته، متفکر و مغز پر از ایده اش، در حالی که «گیلاس ها» با انبوهی از مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کردند، کارش را آغاز کرد. کوهی از مشکلات بر سر راه بورنموث وجود داشت و این وظیفه هاو بود تا از پسِ این بلندی ها برآید. در دنیای بی رحم مدیریت فوتبال، انتظار می رفت خیلی زود ادی تسلیم شود، ولی برخلاف انتظارات، او داشت نامی برای خود دست و پا می کرد.
پس از اینکه درخشید، قراردادش دائمی شد. هواداران خوشحال از اینکه دو بازی مانده به پایان لیگ دسته دوم، با نائب قهرمانی، جواز صعود را به دست آوردند، در سوی دیگر می دانستند ادی هاو هم مشتریان زیادی پیدا خواهد کرد که اینگونه هم شد. ادی که چندین پیشنهاد را رد کرده بود، با پیشنهاد برنلی در ژانویه 2011 مواجه شد که اغوا کننده بود. هاو به همراه تیندال، به تورف مور رفتند تا چشم انداز این باشگاه سواحل جنوبی، امیدوارکننده تر شود. متاسفانه 21 ماهی که در لنکشایر سپری کرد، چندان هیجان انگیز و مطابق انتظار پیش نرفت.
مرگ ناگهانی آنه، مادر ادی، به وضوح تاثیر بدی بر روحیه او گذاشت. قدم بعدی، ترک برنلی و برگشتن به بورنموث بود که قطعا تصمیمی حاصل از عواطف و احساسات شدید به شمار می رفت. غم از دست دادن مادر، برای ادی غیرقابل وصف بود.این اتفاق تلخ باعث شد ادی، تمرکزش را برای موفقیت در دنیای مدیریت و مربیگری نگه دارد. مادر دوست داشتنیِ ادی، همیشه یک اتفاق مثبت و زیبا در زندگی اش بود. با توصیه هایش در مواقع حساس کمک می کرد و مانند هر مادری، دیوانه وار فرزندش را دوست داشت. این پیوند زیبای مادر-فرزندی، به ادی کمک کرد غایتش در زندگی را پیدا کرده و با دید بازتری به سوی آن حرکت کند. هاو، تمام این موفقیت ها را مدیون مادرش است.
فوتبال، صنعتی درهم برهم و مبتنی به پول است و متاسفانه اغلب شاهدیم چنین شرایطی، کار را سخت می کند. بورنموث از این جهت لایق احترام خاصی است که به هاو اجازه داد کارش را انجام دهد، تیم را بسازد و فلسفه و تاکتیکش را به تیم ترزیق کند. با گذر زمان، اعتبار هاو نزد فوتبالی ها بیشتر شد. بردن بورنموث به لیگ جزیره کاری سخت و بس لذت بخش بود. اینک او یکی از آینده دارترین و زرق و برق دار ترین مربیان لیگ برتر بود.
در برابر مربیان نامی و بزرگ چون آرسن ونگر و لوئیس فن خال با ارتشی که درست کرده بود، ایستاد. فوتبالی که بورنموث ارائه می داد، واقعا هیجان انگیز بود. اگر عاشق فوتبال هستید، امکان نداشت از نمایش های این تیم دلسرد شوید. نابغهِ جوان، لقبی بود که به خاطر دید، درک و هماهنگی سریعش با جزیره، به او اعطا شد.
چیزی که ادی هاو را به یکی از قدرت های بزرگ مربیگری انگلیس تبدیل کرد، الهام گرفتن از جان وودن، سرمربی افسانه بسکتبال آمریکا، بود که می گفت: " موفقیت، آرامش ذهنی مان است که از طریق رضایت از خود به دست می آید. " هاو با خودش عهد بسته بود اطمینان خاطر و رضایت را به تیم بیاورد ولی چگونه؟ جواب راحت بود. بقا در لیگ! با ارائه سبک بازی خود، کم کم این ذهنیت را در بازیکنان ایجاد کرد که می توانند هم موفق شوند و هم حاشیه امنیت داشته باشند. سبکی که در بورنموث ارائه می کرد، برپایه فوتبال هجومی و موثر بنا شده بود. نمایش های آن ها برابر تیم های بزرگتر، گواه این مطلب است، به خصوص که با یک نگاه به دوران مربیگری آلن پاردیو و استیو مک لارن، متوجه می شوید.
بورنموثِ هاو، با سبکی هجومی و نگرشی شیطانی که برای یک تیم تازه صعود کرده، شبیه به داستانی رمانتیک و غیرممکن است، چشم ها را به سوی خود می کشید. گه گاه با شکست های شبیه به باخت 5-1 به سیتی و اسپرز، تنبیه می شدند، اما این بورنموث، قصد پا پس کشیدن نداشت. هرکس دیگری بود، در این تاریکی به اعماق سقوط می کرد ولی هاو، قوی، با انگیزه و فداکار بود. شکست به این دو تیم، برای گلاس ها درسی شد تا له نشوند، بلکه له کنند. هاو با سبک فوتبال و شگفتی هایی که به جزیره آورده بود، الگویی برای جوانان محسوب می شد.
نقطه عطف، در استمفورد بریج رقم خورد. جایی که یک پیروزی 1-0 هوشمندانه باعث شد 12 روز بعد، ژوزه بیکار شود. بعد از سه ماه بدون پیروزی، هاو بزرگترین برد تاریخ باشگاه را به ارمغان آورد. آن هم بدون حضور بازیکنانی کلیدی مثل کالوم ویلسون، مینگز، الفیک و مکس گرادل. اگر توانایی فنی ندارید، با همبستگی تیمی می توانید این ضعف را بپوشانید و این چیزی است که دقیقا بورنموث نشان می داد.
ازلحاظ آماری، گلاس ها بیشتر از هرتیم دیگری دوندگی برای پوشش نقاط حساس داشتند. البته نباید از کنار این نکته رد شد که هاو، از پپ گواردیولا و ایده هایش الهام گرفته بود و مانند او دوست داشت با پرس شدید، در زمین حریف توپ ربایی کند. او، اینکار را از طریق مدافعان کناری (فرانسیس، کوک و اسمیث) انجام می داد. وقتی در این زمینه صاحب سبک و مهارت شدند، برای شکست منچستریونایتد، مشکلی بر سر راه نمی دیدند. با هشت پیروزی دیگر، در لیگ شانزدهم شدند تا راه آن ها، دست کمی از قهرمانی لسترسیتی نداشته باشد.
شاید تیم های هاو گل دریافت کنند، ولی گل های زیادی هم می زنند. برای یک مربی انگلیسی که تیم ملی اش، هویت خود را از دست داده، ارائه چنین سبکی باورنکردنی است. بورنموث با حاشیه ای رو به رو نشد. حتی روز به روز بر قدرتش افزوده می شد و به راحتی مقابل تیم های بزرگ، عرض اندام می کرد. وقتی بورن، مقابل لیورپول 2-0 عقب بود، به جای قبول شکست، رایان فریزر را فرا خواند، دستش را بر روی شانه او انداخت و چیزی در گوش این وینگر زمزمه کرد. دو دقیقه بعد، فریزر برای تیمش پنالتی به دست آورد. کالوم ویلسون آن را به گل تبدیل کرد. امره جان پاسخ گل را داد، اما استیو کوک، فریزر و آکه (دقیقه 3+90) گلزنی کردند تا آن بازی زیبا، در یاد ها بماند.
صفحات روزنامه ها، ستون به ستون به حرکت فریزر اختصاص یافته بود، ولی معمار اصلی موفقیت کسی بود که نقطه ضعف لیورپول را شناسایی کرد تا با آوردن آفوبه، مهاجمی قدرتمند و تنومند و فریزر، دفاع قرمز ها را سردرگم کند. تصمیماتی این چنینی که در حین بازی اتخاذ می شوند، کیفیت یک مربی را نمایان می کند. ذهن پرتلاطم هاو، همیشه درگیر است. روزهایی که در سپیده صبح به تمرینات می آید تا جزئیات را بررسی و برنامه ریزی کند، هیچوقت به بطالت نمی گذرد. تمام ابزار موفقیت، در نحوه مربیگری هاو به چشم می خورد.
سوالی که به ذهن می آید، بیشتر مربوط به آینده است نه حال. در بازه زمانی کوتاه، ادی هاو به موفقیت های بزرگی دست یافت که امکان مربیگری در تیم های بزرگ را فراهم خواهد کرد. می گویند او بهترین جایگزین برای آرسن ونگر در آرسنال است. با قوه ادراک تاکتیکی، رویکرد شگرف در نقل و انتقالات، توانایی مدیریت و بالاتر از همه، اعتماد به نفس لازم، او می تواند در آرسنال، تیم ملی انگلیس یا هرجای دیگری موفق شد؟
ادی چهره تازه مطرح شده ای نیست. او سال ها می شود که در حال یادگیری جزئیات تاکتیکی است که روزی به دردش خواهد خورد. ادی هاو، قطعا تمام ویژگی های لازم برای تبدیل شدن به یکی از بهترین مربیان اروپا را دارد. آن روز، خیلی هم دور نیست.
به قلم مت گالت برای وبسایت Thesefootballtimes