طرفداری- شما هرگز آندره آ پیرلو، قهرمان جام جهانی 2006 که اخیرا از فوتبال خداحافظی کرد را درک نخواهید کرد اگر او را به عنوان بخش بزرگی از تیم به حساب نیاورید. هافبک سابق اینتر، میلان و یوونتوس پس از ایده بناشدن فوتبال بر پایه جزوی از یک تیم بودن، بازی کرد. پیرلو یک بازی گردان و بازیکنی فرصت طلب بود، کسی که درخشش اش توسط درخشش هم تیمی هایش پدیدار می شد. با این وجود، استاد پیرلو، عضوی از تیم بود که هوش و شعور گسترده تری داشت.
او با میلان فاتح لیگ قهرمانان شد و یکی از مهم ترین ارکان سیستم درخت کریسمس معروف کارلو آنچلوتی بود. سپس پیرلو راهش را از روسونری جدا کرد و به بانوی پیر پیوست. پیرلو، یوونتوس را به اوج رساند و خودش نیز توسط آن ها به اوج رسید. او همه این کارها را در تیم ملی ایتالیا نیز انجام داد. از زمان شروع قرن جدید، هیچ بازیکن مهم ایتالیایی نیست که پیرلو در کنار یا در برابر آن ها بازی نکرده باشد. پیرلو زمان خداحافظی الساندرو دل پیرو در استادیوم یوونتوس، در زمین بود و پیش تر نیز وقتی که پائولو مالدینی برابر فیورنتینا آخرین بازی اش را انجام داد، بازی می کرد.
این روزها، از یاد بردن گستردگی دوران فوتبال این رجیستای بزرگ، آسان است. اولین قهرمان ایتالیایی که پیرلو با او شروع به همکاری کرد، روبرتو باجو بود. در واقع، گل های زیبا و فوق العاده دم اسبی آسمانی در برشا، با کمک کنترل توپ فوق العاده و پاس های بلند از پاهای مطمئن پیرلو که نقش یک رهبر ارکستر را داشت به ثمر می رسید. می توان گفت که در بیست سال گذشته، هر کجا که فوتبال ایتالیا و تیمی ایتالیایی به موفقیت رسیده، پیرلو به نحوی در جایی از آن موفقیت نقش مهمی داشته است و تنها در این مورد، یک استثنای مهم وجود دارد و آن نیز، اینتر ژوزه مورینیو بود.
شاید بتوان گفت که چرا بهترین هافبک ایتالیا در سال های اخیر، به ندرت ستاره اصلی تیم هایش به حساب می آمده است. مهاجمان بزرگ، ستاره ها و چهره هایی که عکس آن ها برای پوسترها کاملا مناسب است، از نظر بازاریابی و تبلیغات سود بیشتری نسبت به چهره غمگین و جدی پیرلو داشتند. در میلان، کاکا این نقش را داشت و پل پوگبا نیز در یوونتوس در کانون توجهات بود. استاد، همیشه قابل احترام فراوانی بوده است اما هرگز یک بُت نبوده است. حتی در جام جهانی 2006 که بدون هیچ بحثی پیرلو بهترین نمایش را ارائه داد، نمی توان گفت که پیرلو، تنها قهرمان مورد تشویق هواداران بوده است. حتی از فابیو گروسو نیز تجلیل بیشتری به عمل آمد. حقیقت این است که در قهرمانی ایتالیا، اتفاقات طوری رقم خورده که پیرلو با وجود عملکرد فوق العاده و عالی، در این قهرمانی نقشی مساوی با بقیه داشته است.
پیرلو در جام جهانی، بهترین عملکرد خود را ارائه داد چون او عضوی مهم از یک تیم بود. رقبای ایتالیا تصور می کردند که تکیه ایتالیا بر بازی فرانچسکو توتی خواهد بود اما آن ها از پیرلو دارای آزادی های تاکتیکی زیادی بود، غافل شدند. پیرلو پس از آن دیگر هیچ وقت چنین آزادی های تاکتیکی ای نداشت. ناشناس بودن نقش پیرلو، موجب شد تا او به خوبی بتواند آزاد و رها، تیم خود را هدایت کند. در سال های بعد، بازی پیرلو، جذاب تر، چشم نواز تر و حتی کمی نمایشی تر (پنالتی چیپ به انگلیس در یورو 2012) شد. در بیست و هفت سالگی، پیرلو با آتزوری به قهرمانی جام جهانی، یعنی بهشت فوتبال دست یافت. پیرلو در تعادل کامل بدنی، فنی، ورزشی، تجربه و سلامت کامل قلب و مغز قرار داشت.
از نظر زیبایی، تماشای بازی آقای شماره 21 به نحوی یادآور دیدن بازی بیلیارد بود تا فوتبال. متانت، استفاده از هوش و دقت ویژگی های بازی پیرلو بودند. گاز گرفتن، با سر به کسی ضربه زدن، رقص سامبا، حرکات نمایشی، پا عوض کردن بیش از حد و صحبت کردن در بازی پیرلو دیده نمی شدند. نمایش پیرلو، ارائه فوتبال ایتالیایی ساده و قدیمی بود که تکراری نمی شدند. پیرلو باید اصلی بنیادی ترین هافبک ایتالیا در نسل خود لقب گیرد. فوتبال ایتالیا همواره به داشتن مدافعان مستحکم و مهاجمان رویایی معروف است اما پیرلو، این تابو را شکست و این تصور را از بین برد.
پس از سال 2006 صحبت درباره هافبک های نوظهور فوتبال ایتالیا و دادن لقب پیرلوی جدید به آن ها به امری معمول تبدیل شد. از آن زمان تاکنون این لقب به بازیکنانی چون لوکا چیگارینی، آندره آ پولی، آلبرتو آکوییلانی، ریکاردو مونتولیوو و اخیرا مارکو وراتی داده شده است اما این لقب گذاری ها بیش از آن که باعث پیشرفت آن ها شود، باعث افت آن ها شده است. در واقع، پیرلو، کلاس کاری مختص به خود را دارد. شاید این که بگوییم پیرلو را می توان به عنوان بزرگ ترین هافبک تاریخ ایتالیا به حساب آورد، حرف غلطی نباشد. پیرلو بازیکنی بود که می دانست چگونه ظرافت را با خشونت ترکیب کند. آندره آ پیرلو، بزرگ ترین بازیکن زمین بود زیرا او هرگز سعی نکرد تا از زمین، بزرگ تر باشد. پیرلو نشان داد که ایتالیایی ها می توانند دست کم گرفته شوند اما در عین حال، قهرمان شوند. این شاید آخرین و بهترین درسی بود که "استاد" به جهانیان آموخت.