طرفداری- چهارسال به مانند یک عمر دیر می گذرد، مخصوصا وقتی بچه هستید. از زمان جام جهانی 1982 اسپانیا، خودم را با فوتبال بازی کردن مشغول می کنم. با دو تیم زیر 14 سال مدرسه و تیم ایالتی تمرین می کنم. ماجراجویی خودم به عنوان بازیکن را آغاز کرده بودم. دیدگاه من نسبت به بازی عوض شده بود. از زمانی که فراگیری فوتبال را آغاز کردم، ظرافت ها و نکاتی را که از قبل هم می دانستم، به دانش ام اضافه کردم. فعلا با پاس های پشت پا و برگردون هایی که می زدم از فوتبال لذت می بردم اما شروع کرده بودم پایه و اساس فوتبال را یاد بگیرم. مثلا با پشت پا توپ را کنترل می کردم تا علاوه بر سریع بودن، زمان بیشتری برای فکر به حرکت بعدی بخرم. واقعا در حال رشد بودم.
از آخرین ملاقات با مارادونا چهارسال می گذشت. در این چهار سال، دیگو به زندگی پر سروصدای خود ادامه داده بود. پس از نمایش خجالت آور در جام جهانی 82 مقابل برزیل، سختی های زیادی در فوتبال اروپا کشیده بود، جایی که نه تنها ملزم به کسب افتخار هستید، بلکه باید انتظارات را هم برآورده کنید. بیماری هپاتیت، یک مچ پای شکسته پس از درگیری با آنتونی گوی کوچه آ و گند بزرگی که در دعوای میان بارسلونا و اتلتیک بیلبائو در پایان بازی کوپا دل ری 1984 بالا آورده بود. همه این ها خلاصه ای از زندگی این مرد آرژانتینی در کاتالونیا بود.
راه فرار، انتقالی بزرگ و رکورد به تیم ناپولی ایتالیا با مبلغ 6.9 میلیون پوند بود. در پایان فصل 84-1983، زادگاه کاتناچیو و مردانی چون شیره آ و جنتیله میزبان مارادونا بودند. در جنوب ایتالیا، مارادونا توسط هواداران پرستش و دوست داشته می شد. ال دیگو مهارت های خود را تکمیل کرد و آموخت چگونه خلق و خوی خود را کنترل کند. مارادونا بزرگ شده بود.
جام جهانی 1986 مکزیک در اصل باید در کلمبیا برگزار می شد. جنگ داخلی بزرگ، خشونت های منطقه ای و وجود اسکوبار و مشکلات مواد مخدر به این معنی بود که فیفا به دولت کلمبیا فشار آورد تا میزبانی را به کشور دیگری اعطا کند. در ژانویه 1983، میزبانی کلمبیا لغو و کشور مکزیک به عنوان محل رقابت ها برگزیده شد.
سپتامبر 1985 بود. زلزله ای به بزرگی 8 ریشتر مکزیکو سیتی را لرزاند. براساس خبرها، 5 هزار نفر آسیب دیدند و حتی برخی تایید می کردند تعداد زخمی ها به 10 هزار نفر رسیده است. بناهای عمومی و زیر ساخت های حمل و نقل شهری تخریب شد. هزینه تخمین زده شده برای جبران خسارات 4 میلیارد دلار بود. این پشت پرده برگزاری تورنمنت بود و اگر تا الان جام جهانی به ناجی نیاز داشت، آن زمان، الان بود.
پس از خروج عجیب آرژانتین در اسپانیا، این تیم برای اولین بار از مربی متفاوتی استفاده کرد که نامش کارلوس بیلاردو بود. در 1983 او با مارادونا در اسپانیا دیداری داشت. در آن زمان مارادونا در حالی ریکاوری از بیماری هپاتیت بود و ال ناریگون [ لقبی که دیگو به بیلاردو داده بود] از او خواست کاپیتان تیم شود. در آن زمان دیگو تنها 22 سال داشت اما جانشینِ منوتی مصمم بود تیم را بر حول و محور فوق ستاره خود بسازد.
تیمی که بیلاردو می ساخت وضعیت آشفته ای داشت. تازه صعود قطعی شده بود و بازی های دوستانه اصلا به گونه ای نبود که بشود امید داشت این تیم در جام جهانی موفق شود. کاپیتان و شخصیت مهم تیم، دنیل پاسارلا تنها چند روز مانده به بازی گروهی، با تیم ملی وداع کرد. پاسارلا هیچوقت از اینکه کاپیتانی از او گرفته و به مارادونا داده شد کنار نیامد.
یک تیم ضعیف که درک خوبی از هم نداشتند و کاپیتانی به نام مارادونا. نگاهی به بازی ابتدایی آلبی سلسته برابر کره جنوبی بیندازید. دقیقا شبیه به 4 سال قبل بازی می کردند. حتی تاکتیک تیم حریف یعنی کره ای ها این بود که چه پس از پاس و چه حین حمل توپ، مارادونا را بزنند اما، می شد حس کرد که این بار متفاوت است. این بار، مرد 25 ساله آرژانتینی پس از خطا هیچ واکنشی نشان نمی داد و بیشتر و بیشتر عزمش را برای درخشش بیشتر می کرد. عدم واکنش مارادونا باعث شده بود کره ای ها خیلی زود به ورزش ملی خود یعنی تکواندو روی بیاورند. ضربه ها بیشتر به سر و صورت و گردن مارادونا اصابت می کرد.
بازی 3-1 تمام شد و مارادونا پاس تمام گل ها را خودش داد. عملکرد او خیره کننده بود گرچه کره جنوبی یکی از تیم های ضعیف جام بود. برزیل، تیم مورد علاقه من قبل از جام جهانی، یک روز قبل 1-0 اسپانیا را برده بود. زیکو با مصدومیت وارد بازی ها شده بود. ذهنم آزاد بود و مارادونا فعلا محبوب ترین بازیکنم محسوب می شد. در تکرار بازی 1982، آرژانتین مقابل ایتالیا قرار گرفت. همان بازی که جنتیله اجازه نفس کشیدن نداده بود. این بازی نشان می داد آیا مارادونا به بازیکنی که کل جهان ایمان داشتند تبدیل شده یا نه.
بازی شروع شد و من به صفحه 16 اینچی تلوزیون خیره شدم. جنتیله دیگر عضو تیم ملی ایتالیا نبود. البته شیره آ هنوز بود و پیترو وهرچوود به جای جنتیله حضور داشت. این مارادونا بود به خواست خود به دل شیر زده و به سری آ رفته بود. بازی برای من اهمیت ویژه ای داشت. پدرخوانده ام برای من تلویزیون سیاه و سفید کوچکی خریده بود که در اتاقم بازی ها را تماشا کنم. یک تلویزیون برای خودم. برای تابستان هیجان انگیز آماده بودم.
با وجود عقب افتادن از بازی تنها پس از 6 دقیقه، مارادونا توانست تیم را جمع و جور کند. این بار ایتالیایی ها نمی توانستند نزدیک مارادونا شوند چون او خیلی سریع و باهوش بود. او دائم در میان هافبک و خط حمله جا به جا می شد تا مدافعان حریف نتوانند تشخیص دهند مقصد و نیت دیگو چیست. در دقیقه 36، پاس چیپ خورخه والدانو به مارادونا رسید تا با ضربه ای والی، توپ را به کنج دروازه بفرستد. ال دیگو گل های زیادی به ثمر رسانده بود اما این یکی تکنیک و توانایی خاصی می خواست. تنظیم شدت و ارتفاع ضربه به توپ برای برخی بازیکنان غیرممکن بود. بازی 1-1 به پایان رسید و حالا همه راجع به شماره 10 آلبی سلسته صحبت می کردند. ذهن من برای الگو گرفتن از مارادونا برای تابستان 86 آماده بود.
بازی پایانی گروه، با پیروزی 2-0 مقابل بلغارستان انجام شد. مارادونا بر روی گل دوم تاثیر گذار بود و از سمت چپ با ارسالی توپ را به بوروچاگا فرستاده بود. آرژانتین سرگروه شد و قرار بود با اروگوئه بازی کنند. آشفتگی در تیم از بین رفته بود و حالا اتحاد بر تیم حاکم بود. آرژانتین اروگوئه، همان بازی انگلیس مقابل اسکاتلند بود. همان حساسیت و جذابیت. آخرین بار این دو کشور رقابت های جام جهانی را میزبانی کرده بودند که اروگوئه 4-2 در مونته ویدئو پیروز شد. از آن روز به بعد، این دو کشور سعی در اثبات برتری خود به دیگری داشتند.
آرژانتین در دقایق ابتدایی 1-0 پیش افتاد و رفته رفته مارادونا بیشتر تاثیر گذارتر می شد. تنها در یک یا دو حرکت، او خیلی سریع به دفاع حریف می رسید. تا به حال بازیکنی با این تاثیرگذاری زیاد ندیده بودم. برزیل 1982 به عنوان تیم عالی بود. اما این جا یک مرد برای کل تیم بازی می کرد. منصفانه نبود. هیچوقت هواداری از انگلیس را ترک نکردم و با اینکه هیچ ستاره ای نداشتیم، به لطف لینکر که در 2 بازی 5 گل به ثمر رساند، به یک چهارم رسیده بودیم. مصاف کشورم مقابل قهرمان زندگی ام.
بازی در ظهر برگزار می شد تا اروپایی ها هم بتوانند بازی ها را ببینند. قرار بود 22 ژوئن 1986 روز بزرگی در تاریخ فوتبال باشد. در حین سرود ملی انگلیس [God Save The Queen]، دوربین مارادونا را نشان داد که به تیم ملی انگلیس می نگریست. با چشمانی سیاه، سرتا پای بازیکنان انگلیس را نگاه می کرد. چشمان او، حسی که یک ملت به عاملان جنگ فالکلند داشتند را بیان می کرد. مردان بابی رابسون سرود ملی را خوانده و آماده بازی شدند.
نیمه اول آرژانتین کاملا بهتر بود. انگلیس به جای بازی، سعی می کرد آرژانتین را متوقف کند. بازی 0-0 بود و انگلیسی ها خوشحال. دقیقه 51 این اتفاق بزرگ رخ داد. پس از یک دو و گذر توپ از شلتون و هاج، توپ بر روی دروازه ارسال شد و مارادونا به سمت توپ می رفت. صادقانه بگویم ندیدم که توپ به دستش بخورد اما بر روی صحنه آهسته، مشخص بود. با چشمانی خیره و باز، بدون پلک زدن به بازی زل زده بودم. به مانند بازیکنان انگلیس منتظر بودم اعتراضات جواب دهد و داور تصمیمش را برگرداند. چطورمارادونا این کار را با من کرد؟ ناعدالتی توسط بازیکنی صورت گرفته بود که فکر می کردم بهترین بازیکنی است که تا به حال دیده ام. اعتراض من فایده ای نداشت. در خانه چه کار می توانستم بکنم؟
در دقیقه 55 بازهم اتفاق افتاد. 10.8 ثانیه، 44 قدم و 12 بار لمس توپ کافی بود تا همراه با گریه، مارادونارا تشویق کنم. نمی توانستم باور کنم. این نابغه در فاصله 4 دقیقه؛ مردی از یک قاره دیگر، مرا از شدت تحسین به گریه انداخته بود. می گویند خاطرات، تصویرهایی از زمان هستند که در ذهن مانده اند و تکرار نمی شوند اما، این دو صحنه را کاملا به یاد دارم. « دست خدا و تکامل». لحظه لحظه گل دوم ال دیگو را به یاد دارم. آرژانتین 2-1 پیروز شد و روز بعد، در روزنامه ها دیدگاه تمام جنبش های فاشیستی تیتر شده بود. در مدرسه بچه ها وقتی گل می زدند به نشانه تنفر نام مارادونا را بر زبان می آوردند. چرا هیچکس گل دوم را به یاد ندارد؟ تنها من بودم که بازی زیبا را به نتیجه ترجیح می دادم؟
حالا آرژانتین توقف ناپذیر است. در نیمه نهایی مقابل بلژیک، آرژانتین 2-0 برنده شد. تقدیر این بود آرژانتین قهرمان شود. مارادونا بازهم دو گل زد. گل دوم، دقیقا شبیه گل اول به ایتالیا، این بار از سمت راست بود بازی فینال نوبت به آلمان غربی رسیده بود آلمان در کل تورنمنت زیر نظر من بود. آن ها بیشتر از اینکه الهام بخش باشند، مردانی عملگرا بودند. لوتار ماتئوس-مردی که مارادونا بعد ها گفت بهترین بازیکنی که مقابلش قرار گرفته است- آخرین امید دنیا برای متوقف کردن ال دیگو بود.
ماتئوس قطعا بهتر از هربازیکن دیگری، مارادونا را متوقف کرد اما این بار اعتماد به نفس بازیکنان آرژانتین، کلید پیروزی و قهرمانی بود. آرژانتین توسط مدافع کناری خود، ژوزه براون به گل رسید تا نیمه اول تمام شود. دقیقه 55، والدانو دومین گل را هم به ثمر رساند اما آلمان ها به تسلیم ناپذیری مشهور بودند. آلمان با دو گل سریع به بازی برگشت. مردان بیلاردو به خود آمدند. چگونه ممکن است در فاصله نه دقیقه به پایان تسلیم شویم؟ خورخه بوروچاگا کسی بودکه گل سوم را وارد دروازه هرالد شوماخر کرد تا بازی 3-2 شود.
تا به حال هیچکسی به تنهایی نتوانسته بود تیمی را قهرمان کند. هیچ چیزی شبیه به این دیده نشده بود. بازیکنانی بزرگ مثل پله، کرایوف می شد نام برد اما هردو این بازیکن در تیمی بازی می کردند که همه چیزش سرجای خود بود. به یاد ندارم در هیچ تورنمنتی، یک بازیکن تا این حد سرنوشت ساز باشد. مارادونا با حواشی زیاد به مکزیک آمده بود و حالا به عنوان یکی از بهترین های تاریخ، مکزیک را ترک می کرد.
مارادونا قرار بود دوباره به جام جهانی بیاید. این بار در ایتالیا، جایی که خانه دومش بود. «پسرِ ناپل» قرار بود دوباره برگردد اما این بار به عنوان «فرشته گریان».
به قلم Stuart Horsfield از سایت Thesefootballtimes
بخش اول؛ خاطرات جام جهانی مارادونا؛ داستان «شیطان معصوم» در جام جهانی 1982