اختصاصی طرفداری - همانطور که در قسمتهای قبل خواندیم، باشگاه ساوتهمپتون پس از سپری کردن مشکلات فراوانی که به دلیل سقوط از لیگ برتر گریبانگیرشان شده بود؛ نهایتا توانست پس از هفت فصل به لیگ برتر انگلستان صعود کند. اولین فصل قدیسها پس از بازگشت به لیگ برتر بسیار بد پیش رفت و آنها در آستانه سقوط مجدد از لیگ برتر قرار گرفتند؛ اما با اخراج نایجل ادکینز از سمت مربیگری جنوبیها و اعتماد باشگاه به مربی جوانی به نام مائوریسیو پوچتینو، ساوتهمپتون دچار تحولات مثبتی شد و توانست با حاشیه امنیت مناسب از منطقه سقوط در لیگ برتر بماند. نگاهی داریم به فصل فوقالعادهای که شاگردان پوچتینو در فصل بعد آن فصل رقم زدند.
برای مشاهده قسمتهای قبل روی لینکهای زیر کلیک کنید:
داستان بازگشت ساوتهمپتون؛ جایی که پسر بچه ها مرد می شوند (1)
داستان بازگشت ساوتهمپتون؛ جایی که پسر بچه ها مرد می شوند (2)
فصل 2013-2014،همه چیز از آنجا شروع شد
پس از پایان یافتن نیم فصل موفقی که ساوتهمپتون پشت سر گذاشته بود، همگان در انتظار شروع اولین فصل کامل پوچتینو بودند؛ زیرا پوچ بر خلاف فصل قبل که در میانه فصل هدایت قدیسها را بر عهده گرفته بود، این بار فصل را از ابتدا آغاز میکرد. با این حال کسی انتظار نداشت که یک مربی جوان و ناشناخته مثل او که هدایت یکی از مدعیان اصلی سقوط را بر عهده دارد، بتواند تا انتهای فصل در لیگ دشواری مانند لیگ برتر انگلستان دوام بیاورد و پیشبینیها نشان دهنده احتمال بالای اخراج پوچتینو در میانه و سقوط ساوتهمپتون در انتهای فصل بودند.
پوچتینو که با ترکیب خود در نیم فصل سپری شده به خوبی آشنا شده بود و نقاط قوت و ضعف تیمش را شناخته بود؛ بدون دست زدن به مهرههای موفق ترکیب، برای برطرف کردن کاستیهای تیمش دست به کار شد و در انتها موفق شد بازیکنان مورد نظر خود را جذب کند. دیان لوورن از لیون برای جایگزنی هویولد پا به سن گذاشته که عملکرد بسیار متوسطی داشت، خریداری شد و ویکتور وانیاما از سلتیک برای جایگزنی جک کورکی آمد که پوچ تقریبا هیچ اعتقادی به او نداشت. البته پوچتینو خرید ناموفقی به نام پابلو دنیل اسوالدو نیز انجام داد که از رم به تیم اضافه شده بود. اسوالدو با اینکه انتظارات فراوانی از او میرفت و قرار بود به مرور ریکی لمبرت باتجربه را از ترکیب خارج کند، درگیر حاشیههای فراوان شد و نه تنها در ساوتهپتون به موفقیتی نرسید، بلکه در تمام تیمهای بعدی خود نیز نتوانست عملکرد خوبی داشته باشد و تقریبا به فراموشی سپرده شد.
اعتقاد شدید پوچتینو به جوانان و البته وجود آکادمی قدرتمندی مانند آکادمی ساوتهمپتون، باعث اضافه شدن تعداد زیادی از جوانان تیمهای پایه ساتهمپتون به تیم اصلی در آن فصل شد. جوانانی که بیشترشان به مرور زمان در ترکیب تیم درخشیدند و به تیمهای بزرگتر منتقل شدند. مت تارگت و هریسون رید از بازیکنان حال حاضر باشگاه ساتهمپتون میباشند که در آن زمان توسط پوچتینو به تیم اصلی دعوت شدند و زیر نظر او توانستند پیشرفت خوبی داشته باشند.
اگر نحوه سازماندهی ساوتهمپتون در آن فصل را بررسی کنیم، متوجه میشویم که پوچ تیم خود را از عقب زمین شکل داده بود؛ یک خط جلوتر از آرتور بوروک که در چهارچوب تیم میایستاد، زوج جدید فونته-لوورن قرار داشتند. دو مدافع بسیار قدرتمند و تنومند که در قلب دفاعی تیم بیاشتباه کار میکردند و اجازه عبور توپ از خود را در زمین و هوا به بازیکنان حریف نمیدادند. کلاین و شاو با دوندگی زیاد در کناره ها دائم در رفت و آمد بودند و علاوه بر اضافه شدن در حملات با نفوذهای خطرناکشان، فضاهای خالی خط دفاع را نیز پوشش می دادند و از لوورن و فونته به خوبی حمایت میکردند. از همه اینها جذابتر و قدرتمندتر، زوج اشنایدرلین-وانیاما بود؛ وانیاما مثل یک فیل بزرگ بازیکنان تیم حریف را تک تک له می کرد و مانند یک سد نفوذناپذیر در برابر ضربات و حملات تیم حریف ایستادگی میکرد. اشنایدرلین نیز به مانند یک تک تیرانداز با تکل های بی نقصش در بازیسازی تیم مقابل اختلال ایجاد میکرد و در لحظات حساسی مانند زمان ضدحمله خوردن، راه را بر تهاجم رقیبان میبست. بازی درگیرانه و همراه با تخریب تمام بازیکنان تیم، به خصوص این زوج خط هافبک، در اکثر مسابقات میانه میدان را از آن مردان پوچ میکرد.
در ضلع سوم خط هافبک قدیسها معمولا یکی از بین وارد پراوز جوان و یا دیویس باتجربه بازی میکرد و پوچ همیشه از یک هافبک با قابلیت بازیسازی بالا در این پست استفاده میکرد. خلاقیت بازیکن حاضر در این پست در کنار آزادی عملی که اشنایدرلین داشت و همچنین قدرت پخش توپ بالای او، خیال پوچ را از تغذیه مثلث خط حمله تیم راحت میکرد و البته لازم به ذکر است که آدام لالانا نیز به مانند مورگان، آزادی عمل زیادی داشت و بیش از یک پست را در زمین پوشش میداد.
او علاوه بر نفوذ به سمت دروازه تیم حریف از سمت چپ زمین، به میانه میدان نیز اضافه میشد و با بازی در پشت ریکی لمبرت و جی رودریگز، به خلق موقعیتهای فراوان میپرداخت. نتیجه تمام این موضوعات به علاوه تغییر سیستمهای خاص تیم در حین بازی بین سیستم های 4-2-3-1 و 4-3-3 و 4-4-2 لوزی و البته روحیه جنگندگی فوقالعاده بازیکنان، چیزی بود که پوچتینو برای رسیدن به آن برنامهریزی کرده بود. او موفق شد با تزریق تفکراتش، ساوتهمپتون را به تیمی قدرتمند و سازمان یافته تبدیل کند.
تقریبا در تمام بازیهای فصل و حتی در برابر بزرگان لیگ، قدیسها مالکیت توپ بیشتری از تیم حریف داشتند و میانگین مالکیت توپ آنها در طول فصل چیزی نزدیک به 60 درصد بود، آمار فوقالعادهای که فقط بزرگان جزیره قادر به ثبت آن بودند. اما جنوبیها با پرس شدید حرفان موفق به در اختیار داشتن حداکثری توپ در طول بازی و همچنین بازپسگیری سریع توپ می شدند و به قول خودمان، روی اعصاب هر حریف پر مدعایی راه میرفتند. ساوتهمپتون با ارائه این فوتبال مبتنی بر مالکیت توپ و با زدن خیمه سنگین بر دروازه تیم مقابل با بازی صبورانه، تقریبا هر رقیبی را به زانو در میآورد.
شگفتی سازها
ساوتهمپتون فصل را با برد آغاز کرد اما دو تساوی و یک باخت در ادامه، پوچتینو را از یک شروع خوب محروم کردند. ولی قدیسها در 7 بازی بعد خود فوق العاده عمل کردند و موفق به کسب 5 پیروزی و دو تساوی شدند و در این مسیر لیورپول را شکست دادند و منچستریونایتد را نیز متوقف کردند؛ بعد از این 7 بازی، یک باخت بد موقع به آرسنال باعث توقف روند شکست ناپذیری آنها و وقوع بحران شد.
قدیسها در 5 بازی بعد به چلسی و تاتنهام و استون ویلا باختند و در برابر منچسترسیتی و نیوکاسل متوقف شدند. در هفته های بعد نیز، روند کسب نتایج تیم به صورت یک برد یک باخت درآمد. اما در 18 بازی پایانی لیگ، ثبات بیشتری بر تیم حاکم شد و جنوبیها توانستند 9پیروزی و 3 تساوی کسب کنند.
با وجود این نتایج سینوسی و عدم ثبات کافی در طول فصل، قدیس ها توانستند اکثر تیم های کوچک لیگ را شکست دهند و در برابر بزرگان نیز امتیازات ارزشمندی کسب کنند، عملکردی که دستاورد آن داشتن یک رتبه خوب در جدول لیگ است.
تیم شگفتی ساز پوچتینو موفق شد رتبه هشتم لیگ را از آن خود کند و با اختلافی کم دوشادوش منچستریونایتد و تاتنهام و اورتون بایستد.
هوداران ساوتهمپتون در آسمانها سیر میکردند و حسابی شیفته مرد شماره یک نیمکت تیم محبوبشان بودند. حضور پوچتینو در ساوتهمپتون به چیزی فراتر از یک اتفاق رویایی تبدیل شده بود.
ساوتهمپتون دیگر یک تیم ضعیف و مدفون شده در تاریخ محسوب نمیشد، بلکه به عنوان یک پدیده که از جنوب انگلستان برخواسته به حساب میآمد و اهالی فوتبال میدانستند که این باشگاه کار ویژهای را که آغاز کرده است، با هدایت مربی آیندهداری که در اختیار دارد،قدرتمندانه ادامه خواهد داد. یک مربی بااستعداد که روحیات و تفکرات بینظیری دارد و بی هیچ پروایی به جوانها و گمنامها فرصت درخشش میدهد.
همگان نتیجه کارهای پوچتینو را دیده بودند؛ پسر بچه های گمنامی که تا دو فصل پیش در رقابتهای چمپیونشیپ بازی میکردند یا به تازگی از امتحانات مدرسه فارغ شده و از آکادمی به تیم اصلیشان راه یافته بودند، حالا برای خودشان مردی بودند و در کنار پدر فوتبالیشان دوازده مرد را تشکیل می دادند؛ "دوازده مرد خمشگین!"
ادامه دارد...