طرفداری- چاپمن بهعنوان یکی از هواداران بازی مبتنی بر پاسکای اسکاتلندی، میخواست ظرافت و مکر رو به بازی تیمش، اضافه کنه. اون باور داشت که این دو مولفه، بخشی جدایی ناپذیر از مفهوم بازی مبتنی بر پاسکاری هستند.
داستانی که در حال مطالعه آن هستید، بخشی از کتاب Inverting the Pyramid است و می توانید قسمت های قبلی آن را در اینجــــــا بخوانید.
بعد از به دست آوردن چند نتیجۀ اولیۀ امیدوارکننده، وضعیت نورثهمپتون، نابهسامان شد. اونها طی ماه نوامبر و در خونهشون به نوریچ سیتی باختند و پنجمین تیم انتهایی جدول شدند. این، اولین بحرانِ چاپمن بود و او با اولین ایدۀ درخشانش به این بحران، واکنش نشون داد. اون میخواست مدافعهای حریف رو جلو بکشه تا فضای خوبی برای حمله به دست بیاره. در کریسمس 1908، نورثهمپتون در صدر لیگ جنوبی بود و با رکورد 90 گل، قهرمان لیگ شدند.
چاپمن در سال 1912 به لیدز سیتی رفت و دو فصل مونده به آغاز جنگ جهانی اول، اونها رو از رتبۀ یکی مونده به آخر به رتبۀ چهارم لیگ دو رسوند. چاپمن در این تیم هم تونست خودش رو ثابت کنه و باز هم نوآوریهایی داشت. آغاز جنگ، پیشرفت چاپمن رو متوقف کرد. اما در این بین، اتهامی زیان آور برای چاپمن و باشگاه، مطرح شد: آنها به بازیکنانشان دستمزدی غیرقانونی میدهند. چاپمن، اطلاعات باشگاه رو در اختیار ماموران قرار نداد و باشگاه لیدز از لیگ اخراج شد و هربرت چاپمن هم تا سال 1919 حق حضور در میادین فوتبال رو نداشت. دو سال بعد، در حالی که هربرت کاری برای خودش دست و پا کرده بود، پیشنهادی از هادرزفیلد تاون برای حضور در این بهعنوان کمک مربی دریافت کرد. سرمربی این باشگاه، آمبروز لنگلی بود، همبازی سابق برادر بزرگتر چاپمن در دوران قبل از جنگ. چاپمن میخواست محرومیتش تموم بشه و درخواستی رو به فدراسیون فوتبال ارسال کرد و همچنین ادعا کرد که وقتی به اون اتهام دریافت دستمزدهای غیرقانونی رو زدن، اصلا در باشگاه نبوده و داشته توی کارخونه بارنبو کار میکرده.
فدراسیون فوتبال، چاپمن رو بخشید و سرمربی آیندۀ آرسنال، پیشنهاد هادرزفیلد رو قبول کرد. تنها یک ماه بعد، لنگلی تصمیم گرفت میخواد یه میخانه افتتاح کنه و از پست سرمربیگری هادرزفیلد کنار رفت تا چاپمن، دوباره به عرصۀ سرمربیگری برگرده. او به مدیران باشگاه گفت که اونها جوونهای خوبی دارن اما باید یه فرمانده هم داشته باشن تا تیم رو توی زمین، همراهی کنه. در نهایت، هربرت، کلم استفنسون از استون ویلا رو انتخاب کرد. استفنسون، 33 سال داشت و حسابی به درد فلسفۀ مبتنی بر ضدحملۀ چاپمن میخورد. اون یه راه برای شکوندن تلۀ آفساید رقبا هم پیدا کرده بود و قبل از آغاز حمله، وارد زمین خودی میشد. عملکرد هادرزفیلد با اومدن چاپمن، خیلی سریع رشد کرد. در 1922، هادرزفیلد موفق به فتح جام حذفی شد. بیلی اسمیت یه پنالتی دقیقه نودی زد در استمفورد بریج زد و پرستون نورث اند، نتونست به جام قهرمانی دست پیدا کنه.
بعد از اون بازی، اتفاقات عجیبی افتادند، مسئولین فوتبال انگلیس از دیدن بازی، تحت تاثیر قرار نگرفته بودند. اونها باور داشتند که این بازی، بازیِ جذابی نبود و خطاهای بیمورد زیادی داشت. فدراسیون فوتبال، شرمندگی عمیقش از رفتاری که مشاهده کرده بود، اعلام کرد و گفت که امیدواره دیگه همچین رفتاری رو در فینالها نبینه. هادرزفیلد، معنی این صحبتها رو از فدراسیون فوتبال، جویا شد و اهالی FA باز هم جواب درستی به تریرها ندادند. اونها گفتند که باشگاه باید بعد از دیدن اشتباهاتش، اونها رو بپذیره. نبود شفافیت در صحبتهای فدراسیون فوتبال، باعث شد خیلیها باور کنند که تاکتیکهای چاپمن و بازی دادن تام ویلسون، مدافع وسطش در عمق بیشتر از حد معمول، مورد مواخذه قرار گرفته. فدراسیون این کار رو «تباه کننده» خوند.
غیرممکنه که بفهمیم چی تو سر اهالی فدراسیون فوتبال بوده اما رفتار اونها نشون داد که هنوز تفکر «نحوۀ صحیح بازی کردن» غالب بوده و اونها باور داشتند که چاپمن داره از این سبک بازی، منحرف میشه.
در اون دوران، تیمهای بودند که تک و توک، مدافعهای وسطشون رو در پستهای خاصی بازی میدادن. بهعنوان مثال، کویینز پارک در سال 1918 و برابر رنجرز، باب گیلسپی رو چند گام به عقب برد. اما چیزی که چاپمن و افکارش رو از بقیه جدا میکرد، اعطای وظایف دفاعی کمتر به مدافع وسطش بود. او به بازی در گوشۀ زمین، بی اعتماد بود، در حالی که تو بریتانیا احترام زیادی برای این پست و تاکتیک حمله از گوشهها قائل بودند. چاپمن باور داشت که پاسکاری در وسط زمین، خطرناک تره اما جذابیت کمتری داره. اون اعتقاد داشت که این کار، بهتر از دویدن بیمعنی در کنار خطوط و ارسال توپ در دهانۀ دروازه ـست؛ جایی که شانس مدافعها نه برابر مهاجمها است.
نکتۀ برجسته دربارۀ چاپمن، فقط تفکرات واضحش دربارۀ نحوۀ بازی کردن فوتبال نبود، بلکه او میخواست این تاکتیکها رو پیاده سازی هم کنه. او -حداقل در انگلیس- اولین سرمربی مدرن بود، اولین کسی که کنترل کامل بر تیمش یافت؛ از خریدهای باشگاه و تاکتیکها و ترکیب تیم گرفته تا حتی آهنگهای که بین دو نیمه در ورزشگاه پخش میشد. هادرزفیلد موفق به قهرمانی در لیگ سال 1924 شد و در حالیکه در راه کسب دومین قهرمانیاش بود، روزنامۀ اسپورتینگ کرونیکل نوشت: آیا باشگاهها متوجه اهمیت نقش مدیران و افرادی که امور باشگاه را در اختیار دارند، شدهاند؟ آنها حاضرند مبلغی بالاتر از 4 و 5 هزار پوند به بازیکنان بپردازند اما آیا چنین مبلغی را برای کسی که رهبر بازیکنان باشد، می پردازند؟ مردی که پشت صحنهها بازیکن یابی میکند، استعدادها را پرورش میدهد و بهترین عملکرد بازیکنان را ارائه میکند، مهمترین فرد در فوتبال از زاویۀ باشگاهها است.