اختصاصی طرفداری- آگوست 2013، کتاب "Red or Dead" به عنوان زندگی نامه بیل شنکلی و به قلم دیوید پیس منتشر شد. این کتاب 736 صفحه ای که کاندیدای جایزه گلد اسمیت در همان سال نیز شد، رویی دیگر از پدر لیورپول مدرن را به تصویر کشید؛ تصویری که جدا از اقتدار همیشگی بیل ویلیام شنکلی، شامل خوی انسانی و گاه شکننده مرد سخت کوش اسکاتلندی می شد. دیوید پیس، نویسنده کتاب معروف کلاف نیز بود؛ کتابِ یونایتد نفرین شده. او که متولد 1967 در یورکشایر غربی است، دانش آموخته پلی تکنیک منچستر است و مدتی در استانبول به تدریس درس انگلیسی پرداخته و تا این تاریخ 9 اثر به تالیف در آورده است.
خلاصه قسمت ده قسمت اول:
- مگر مت بازبی استعفا داده است؟
- "تو بزدل نیستی عشق من!"
- از هیئت کوچکِ مدیران تا لعنت در اولدترافورد
- رسیدن به آن لیگِ بزرگ
- تنها گام برنداشتن روی نیمکتِ رختکن تیم بازنده در هیلزبرو
- ایستادن بر قله فوتبال انگلستان
- اولین ملاقات با هلنیو هررا
- از کارناوال نفرت در سن سیرو تا مردی که خود را در آنفیلد دار زد
- کرایوفِ لعنتی!
- "خدا به داد یونایتد برسد"
روسای لیورپول که با وضعیت غم انگیزی در دسته دوم اسیر شده اند، به هادرزفیلد می روند تا با مربی این تیم به طور خصوصی دیدار کنند. بیل شنکلی گزینه پیشنهادی مت بازبی و سرمربی وقت انگلستان به تام ویلیامز رئیس باشگاه لیورپول به عنوان گزینه ای مناسب برای رهایی از منجلاب بود. آن ها خواسته خود را با سرمربی سرکش اسکاتلندی مطرح می کنند و در نهایت بیل شنکلی سرمربی قرمزها می شود. او همیشه آرزوی مربیگری در یک باشگاه بزرگ را داشت اما خیلی زود می فهمد که با یک استادیوم و زمین تمرین خرابه سر و کار دارد و هیئت مدیره ای فاقد بلندپروازی. او پیامی عمومی ارسال می کند و می گوید از تمام جوان های بومی استفاده خواهد کرد و درهای استادیوم به روی آن ها باز خواهد بود. لیورپول فصل را با بردی خوب در دسته دوم مقابل لیدز شروع می کند اما به سرعت شکست ها آغاز می شوند. هواداران، ارزش های شنکلی را زیر سوال می برند. او بازیکنانی جدید می خواهد اما هیئت مدیره پول لازم را به او نمی دهند. شنکلی به اولدترافورد می رود و به رفیق قدیمی، بازبی می گوید که قصد استعفا دارد. مربی وقت یونایتد او را از این کار باز می دارد و او را از پتانسیل های لیورپول مطمئن می کند. بیل شنکلی تغییراتی در تمرینات به وجود می آورد و تا نزدیکی های صعود به دسته اول پیش می رود اما در پایان فصل 61-60 باز هم سوم می شود.بیل شنکلی توجیح های هیئت مدیره را در مورد بدشانسی و احساس رضایت را نمی پذیرد. عضوی جدید به هیئت مدیره اضافه می شود و به او قول همکاری میدهد. می تواند مدافع و مهاجم رویاییاش سنت جان و یتس را بخرد. فصل جدید شروع خوب لیورپول را به همراه داشت اما در میانه های کار، تیم افت می کند. تیم با شکست چلسی در جام حذفی پیش روی می کند اما در بازی تکراری سوم به پرستون می بازد و حذف می شود. در ادامه قرمزها بهتر کار را ادامه می دهند و به عنوان قهرمان دسته دوم، مجوز حضور در دسته اول را می گیرند. مدیران لیورپول یکی از بازیکنان را بی اجازه به اورتون می فروشند و شنکلی تا نزدیکی استعفا پیش می رود اما باز هم مت بازبی او را مجاب به ادامه کار می کند. شروع متوسطی در دسته اول داشتند و دوباره صحبت های مردم علیه او آغاز شد اما پس از متوقف کردن یونایتدِ بازبی، تیم اوج می گیرد و هفته های متوالی برنده می شود تا اینکه زمستان سخت 1963 آغاز می شود و در عمده هفته های زمستان مسابقه ای انجام نمی شود. تیم پس از مدت ها شکست می خورد و در کشاکش جدول باقی می ماند. فصل نزدیکی آغاز شد. با یک کامبک رویایی تاتنهام را شکست دادند اما هفته بعد هفت گل در وایت هارت لین خوردند. شکست در جام حذفی مقابل لسترسیتی در هیلزبرو با درخشش بنکس، پرونده آن فصل تیم شنکلی را بست. مدیران لیورپول از وضعیت راضی بودند و قراردادی به شنکلی پیشنهاد کردند که به امضا رسید. لیورپول فصل را عالی آغاز کرد اما شکستی فاجعه بار در جام حذفی داشت. روزهای درخشان در لیگ ادامه پیدا کرد و لیورپول چند هفته به پایان توانست قهرمانی فصل 63-64 را به دست بیاورد. تیم برخلاف نظر شنکلی برای یک اردو به آمریکا می رود و خسته باز می گردد. در لیگ قهرمانان با لباس های سراسر قرمز، اندرلخت و کلن را از پیش رو برداشتند اما نتایج در لیگ تعریفی نداشت. چلسی را هم بردند و به فینال جام حذفی رسیدند. همه از شنکلی بلیت می خواستند اما بلیت ها تنها به افراد حاضر در کاپ رسید. در عصری دلچسب، لیدز را بردند و به اولین قهرمانی جام حذفی رسیدند. چند روز بعد نیمه نهایی لیگ قهرانان با اینتر بود. سه بر یک تیم هررا را بردند. کمی بعد، جیمی مک اینس، منشی و بازیکن سابق باشگاه مقابل کاپ خودکشی کرد. در دیداری عجیب و پر از تنش، به اینتر باختند و به فینال لیگ قهرمانان نرسیدند. فصل جدید را خوب آغاز کردند و صدرنشین بودند. در جام برندگان یوونتوس را حذف کردند. در لیگ صدرنشین ماندند و در اروپا هانوید مجارستان را حذف کردند. در نیمه نهایی مسابقات پس از دو بازی سخت، سلتیک را حذف کردند و به فینال رسیدند. بار دیگر قهرمان انگلستان شدند اما در فینال جام برندگان به دورتموند باختند. در جام خیریه اورتون را در گودیسون شکست دادند اما شروعی ضعیف در لیگ داشتند. در لیگ قهرمانان به آژاکس رسیدند. تیم رینوس میشل با ستاره ای به نام کرایوف در مهِ آمستردام و در دیداری عجیب لیورپول را شکست داد. بازی برگشت به تساوی رسید و لیورپول حذف شد. بیل دو بازیکن جوان دیگر را در نظر گرفته که به اسطوره های باشگاه تبدیل می شوند، او پول به نسبت زیادی برای خرید املین هیوز و ری کلمنس پرداخت می کند. آن ها را با کمک جف توئنتی من پیدا کرده است. شنکلی قرارداد بلندمدت دیگری با لیورپول به امضا می رساند. سلتیک قهرمان اروپا می شود. برای خرید هاتلی رکورد نقل و انتقالات باشگاه را جابجا کرد. لیورپول، مونیخ 1860 را با هشت گل از اروپا حذف می کند اما در لیگ به یونایتد می بازد. در سرمای مجارستان بار به به نماینده این کشو باختند و با ترس و لرز از تکرار حادثه هوایی یونایتد، به سوی انگلستان به بازگشتند.
فصل بیست و هفتم: ضربه ای به توپ
شنبه شانزدهم دسامبر 1967 منچسترسیتی به آنفیلد آمد. پنجاه و سه هزار و دویست و شصت و هشت هوادار هم آمده بودند. آمده بودند تا بازی تیم دوم را مقابل تیم سوم ببنند. هر دو تیم به برد نیاز داشتند. دقیقه پانزدهم راجر هانت گل زد. اما بازی عصر آن روز در آنفیلد با نتیجه یک بر یک به پایان رسید. بیل شنکلی با جو مرسر دست داد و لبخند زد. گفت کارتان خوب بود جو. خوب بازی کردید. اگر اشتباه نکنم و هیچوقت اشتباه نمی کنم، رقابتی با سه تیم را شاهد هستیم. سه تیم که برای قهرمانی می جنگند. پس امیدوارم پسرانت آماده باشند و پای دویدن تا انتها را داشته باشند. جگرِ جنگ را داشته باشند. مرسر گفت ممنون بیل. بسیار ممنون. امیدوارم پسران تو هم آماده باشند. مرسر هم لبخند زد و ادامه داد از تو ممنونم بیل. شنکلی گفت همینطور از تو و پسرانت، همینطور پاها و جگرهایشان.
یک هفته بعد لیورپول به سنت جیمز پارک نیوکاسل رفت. دقیقه چهل سوم ایان سنت جان گل زد اما لیورپول باز هم به تساوی یک بر یک رسید. سه روز بعد در باکسینگ دی 1967 لیورپول به هایفیلد رود کاونتری رفت. آن ها برای بقا می جنگیدند و انتهای جدول بودند. دقیقه سیزدهم کلگن توپ را روی تیر دورتر فرستاد. تونی هاتلی پشت توپ را رو به بیرون پاس داد و راجر هات گل زد. دقیقه سی ام سنت جان روی برایان لویس خطا کرد. لویس روی زمین افتاد. داور سوت زد و با سنت جان صحبت کرد. سنت جان از داور فاصله گرفت اما لویس بلند شد و به دنبال او رفت. لویس چیزهایی به سنت جان گفت و سنت جان با یک هوک راست جوابش را داد. داور سنت جان را اخراج کرد. روی همان ضربه آزاد، کاونتری گل مساوی را زد. لیورپول باز هم به تساوی یک بر یک رسید. یک تساوی دیگر. در رختکن، شنکلی به سنت جان نگاه می کرد. بیل سرش را تکان داد و لعنت فرستاد. فریاد زد چه فکر لعنتیای با خودت می کردی پسر؟ ایان سنت جان گفت او بیضه های من را گرفته بود رئیس. شنکلی گفت حرامزاده متقلب. موجود کثیف. اما می دانی که لهت می کنند پسر؟ می دانی که به مانند دنیس لاو محرومت می کنند؟ سنت جان گفت می دانم رئیس. متاسفم. شنکلی گفت برای متاسف بودن دیر است. باید خودت را صبح زود فردا به آنفیلد برسانی. من را آنجا می بینی. اولین کاری خواهد بود که صبح انجام می دهی.
ایان سنت جان درِ اتاق پزشکی آنفیلد را زد و وارد شد. بیل شنکلی و باب پیزلی را دید که آنجا منتظر او ایستاه اند. بیل گفت شلوارت را در بیاور. لباس زیرت را هم همینطور. بعد روی تخت دراز بکش پسر. سنت جان کفشش را در آورد. کمربندش را شل کرد و بعد زیپ شلوار را پایین کشید. سنت جان شلوار و لباس زیر را در آورد و روی تخت اتاق پزشکی آنفیلد دراز کشید. بیل و باب به سمت او آمدند و به بیضه های سنت جان نگاه کردند. بیل سرش را تکان داد و گفت هیچ کبودیای اینجا نیست پسر، حتی یک زخم کوچک. سنت جان گفت اما آن ها را گرفته بود رئیس. آن را گرفت و فشار داد. درد می کرد رئیس. بیل گفت باورت می کنم. آن مرد فاسد است. آن مرد منحرف است. زمین فوتبال نباید جایی برای رفتاری مانند این باشد. مردی فاسد مانند او نباید در زمین باشد. و من کاری می کنم که همه این را بدانند. همه جهان بدانند. اینکه بدانند او چه مرد فاسدی است. از تلاش در این زمینه خسته نمی شوم. بیل به باب نگاه کرد و گفت کارت را انجام بده، بدترین کاری که می توانی را انجام بده.
باب کیف پزشکی اش را باز کرد و باندی برداشت. یک بطری یُد برداشت. کمی از آن را روی پارچهای ریخت و بعد کمی پارچه را اطراف اندام تناسلی ایان سنت جان مالید. سنت جان، خجالت کشید. باب، کمی ترکیب قَلع دار برداشت. آن را روی پارچه ریخت و بعد پارچه را اطراف اندام تناسلی سنت جان مالید. ایان سنت جان خندید و گفت امیدوارم آنقدر که برای من لذت بخش بود، برای تو هم باشد. باب گفت دهن کثیفت را ببند. آنقدر فاسد نیستم که اینجا با تو حرف بزنم. باب، پارچه را زمین گذاشت. باب و بیل به بیضه های سنت جان نگاه کردند. بیضه هایی که کبود و سیاه شده بود. بیل لبخند زد و گفت کارت خوب بود باب. کارت عالی بود. بعد رو به ایان گفت همینجا بمان پسر. از جایت تکان نخور. دقیقه ای بعد برمی گردم.
ایان سنت جان روی تخت باقی ماند. باید لخت منتظر می ماند. بیضه هایش سیاه و کبود شده بودند. صدایی در کریدور شنید. صدای پاهای زیادی می شنید. درِ اتاق باز شد. بیل با چند خبرنگار و عکاس آمده بود. بیل آن ها را راهنمایی کرد. آن ها را به سوی بیضه های کبود و سیاه ایان سنت جان می آورد. گفت به آن ها نگاه کنید پسرها. افتضاح است. هتک حرمت است. می خواهم که جهان حقیقت را بداند. می خواهم که از این صحنه عکس بگیرید. می خواهم که در صفحه اول تمام روزنامه ها باشد. در تمام صفحات روزنامه ها باشد. عکاس ها و خبرنگارها به بیضه های سنت جان نگاه کردند. سرشان را تکان دادند و گفتند نمی توانیم از این عکس بگیریم. مشمئز کننده است، وحشتناک است. بیل گفت خوب، به هر حال چند عکس بگیرید به خاطر اینکه من به آن عکس ها نیاز دارم. به سرعت به آن عکس ها نیاز دارم. فردا آن عکس ها را می خواهم.
فردای آن روز، بیل شنکلی و ایان سنت جان در کریدور بنکستر گیت لندن بودند. در دفتر مرکزی اتحادیه فوتبال انگلستان. بهترین لباسهای خود را پوشیده بودند. صدایی از داخل اتاق گفت وارد شوید. بلند شدند و کراوات خود را مرتب کردند. بنشین شنکلی، بنشین سنت جان. بیل شنکلی به سنت جان کمک کرد تا بنشیند و بعد خود هم نشست. ایان سنت جان به سختی خنده خود را مهار می کرد. آن ها به سوی سمت دیگر میز ط.یل، به سوی اعضای پنل انضباطی اتحادیه نگاه می کردند.
رئیس جلسه سرش را تکان می داد. او گفت سومین بار است که سنت جان را می بینیم. سومین بار است که سنت جان روی این صندلی می نشیند. سومین بار است که سنت جان به خاطر رفتار خشن به اینجا می آید. سومین بار، آخرین بار است. می خواهیم به مانند دنیس لاو، تو را به یک درس عبرت تبدیل کنیم. ما سابقه ای با لاو داشتیم و او را شش هفته محروم کردیم. تو را هم شش هفته محروم می کنیم سنت جان. بیل شنکلی کراواتش را مرتب کرد و سرش را تکان داد. گفت کاری که با لاو کردید درست بود آقایان. نمونه ای که از دنیس لاو ساختید، کار درستی بود. همینطور رسانه ها حق داشتند که بگویند او گردن کلفت و هیولا است. اما اینجا خبری از گردن کلفتی نیست. هیچ هیولایی مقابل شما ننشسته است. با مسئله کمرنگی روبرو هستید. البته رفتاری رخ داد که نباید در زمین فوتبال جایی می داشت. نه در این ورزش زیبا آقایان. یکی از آن ها گفت از چه چیزی حرف می زنی شنکلی؟ بازیکن شما با خشونت به بازیکنی دیگر حمله کرد، درست به مانند دنیس لاو.
بیل سرش را تکان داد و کیفش را برداشت. در کیف را باز کرد. سه عکس از کیف در آورد. بیل ها را سمت دیگر میز گرفت و گفت امیدوارم که وضعیت معده خوبی داشته باشید آقایان. چون چیزی که قرار است ببینید، به یک معده قوی نیازمند است. چون چیزی که در عکس ها می بینید، اوضاع معده شما را به هم می ریزد. شما شواهدی قانونی از حمله ای شبیه به بربرها می بینید. حمله ای وحشیانه که به مردانگیِ این مرد صورت گرفته است. حمله ای به کودک زاده نشده این مرد! اتفاقی که شما دیدید، دفاع یک مرد از هتک حرمت به خود بوده است. یک دفاع شخصی قوی. آیا می گویید او نباید از خود دفاع می کرد؟ با این همه، او حالا می داند که جواب کار اشتباه، کار اشتباهی دیگر نیست. او با اینکه از خود دفاع کرده، از رفتارش پشیمان است. از شما خواهش می کنم آقایان. به شما امیدوارم. امیدوارم که به مانند دنیس لاو با او رفتار نکنید. دفاع شخصی را با آن تهاجم دیوانه وار یکسان ندانید. بگذارید این مرد، بی گناه از اتاق خارج شود. محروم نباشد تا بتواند فوتبال بازی کند.
اعضای پنل انضباطی اتحادیه فوتبال انگلستان، به عکس های بیضه های سنت جان نگاه کردند. بیضه هایی سیاه و کبود. آن ها در صندلی های خود جابجا شدند و به نظر از موضع خود کوتاه آمدند. دستشان را روی دهانشان گذاشتند و به آرامی چیزهایی به یکدیگر گفتند. بعد به سوی بیل شنکلی و ایان سنت جان نگاه کردند. رئیس جلسه گفت سه جلسه محرومیت به خاطر رفتار خشونت بار در زمین به قوت خود باقی است اما محرومیت دیگری در کار نخواهد بود. شش جلسه محرومیت در کار نیست. بیل گفت ممنون. ممنون آقایان. رئیس جلسه گفت اما امیدوارم دیگر هیچ کدام از شما را برای مدتی طولانی نبینیم. یا عکس هایی مانند این از شما را! حالا در را پشت سر خود ببندید.
بلند شدند. شنکلی به سنت جان کمک کرد که فاصله صندلی تا در اتاق را طی کند. بعد، شنکلی در را برای سنت جان باز کرد و به او کمک کرد تا به کریدور برود. در را پشت سر بستند. از کریدور گذشتند. از لنکستر گیت عبور کردند و به خیابان رسیدند. در پیاده رو بیل به سنت جان خیره شد. سرش را تکان داد و گفت یادت هست دفعه قبلی اینجا چه چیزی به تو گفتم پسر؟ سنت جان گفت متاسفم رئیس، متاسفم. بیل گفت آخرین بار است که این را به تو می گویم پسر. همیشه تو کسی باش که زهره چشم می گیرد، وقتی که داور آن حوالی نیست. آنگاه طرف مقابل تو را بهتر می شناسد. آنگاه دیگر به سراغ بیضه های تو نمی آید. یادت باشد، همیشه زهره چشم بگیر پسر.
شنبه ششم ژانویه 1968 وست بروم به آنفیلد آمد. پنجاه و یک هزار و نود و دو هزار هوادار هم آمده بودند. دقیقه سوم جف استرانگ گل زد. دقیقه پنجاه و هفتم راجر هانت گل زد. دقیقه شصت و هفتم هانت دوباره گل زد. او دقیقه هفتاد و نهم گل دیگری به ثمر رساند. لیورپول چهار بر یک در خانه وست بروم را شکست داد. منچستریونایتد سی و هفت امتیازی بود. لیورپول سی و پنج امتیاز داشت. لیدز سی و سه امتیازی بود. منچسترسیتی هم سی و دو امتیاز داشت. سه روز بعد فرنکواروس تورنای مجارستان به آنفیلد آمد. در یخ و برف چهل و شش هزار و هشتصد و نود و دو هوادار هم آمده بودند. بازی در دور سوم فیرز کاپ برگزار می شد. سیزدهمین بازی خانگی لیورپول در مسابقات اروپایی بود. در زمینی سفیدپوش بازی می کردند. فرنکواروس تیم سرسختی بود و در آن شرایط راحت تر با توپ کار می کرد و آنها بودند که فشار بیشتری به لیورپول می آوردند. در یخ و برف و در دوازدهمین دقیقه ساندر کاتونا توپ را به گیولا راکوسی داد. راکوسی توپ را به استیون جوهاژ داد. جوهاژ توپ را به زولتان وارگا داد. وارگا آن را به لازلو برانیکوویکس1 سپرد و او دروازه را باز کرد. لیورپول یک بر صفر به فرنکواروس تورنای مجارستان باخت. پس از سوت پایان بین یخ و برف، پسران کاپ با فرنکواروس، تاتکیک ها و تکنیکشان آشنا شده بودند. آن ها برای فرنکواروس دست زدند. لیورپول از فیرز کاپ کنار رفت. از مسابقات اروپایی کنار رفت. لیدز هنوز در مسابقات حاضر بود. منچستریونایتد هم هنوز در لیگ قهرمانان بود. لیورپول تیم دوم لیگ انگلستان بود. لیورپول هم شانس قهرمانی در مسابقات را داشت. لیورپول هنوز هم می توانست جام حذفی را برنده شود. لیورپول هنوز شانس دوگانه داشت.
شنبه بیست و هفتم ژانویه 1968 لیورپول به دین کُرت بورنموث رفت. بازی بدون گل به پایان رسید. بورنموث در دسته سوم بود. بازی از مرحله سوم جام حذفی برگزار می شد. بورنموث به آنفیلد آمد. چهل و چهار هزار و هفتاد و پنج هوادار هم آمده بودند. دقیقه سی و سوم تونی هاتلی گل زد. دقیقه چهل و چهارم پیتر تامپسون گل زد. دقیقه پنجاه و یکم راجر هانت گل زد. دقیقه هفتاد و سوم کریس لاولر گل زد. لیورپول چهار بر یک بورنموث را در بازی تکراری جام حذفی شکست داد.
چهار روز بعد لیورپول به گودیسون پارک رفت. شصت و چهار هزار و چهارصد و هشتاد و دو هوادار آمده بودند. اما لیورپول یک بر صفر به اورتون باخت. لیورپول سی و شش امتیازی باقی ماند. لیدز سی و هشت امتیاز داشت. منچستریونایتد چهل و یک امتیازی شده بود. لیورپول تیم سوم انگلستان بود.
چهارشنبه دوازده فوریه 1968 لیورپول به استمفوردبریج لندن رفت. آن شب، لیورپول خالی از ایده های خلاقانه، خالی از قدرت، سه بر یک به چلسی باخت. نتیجه می توانست بدتر هم باشد. می توانست شکست با چهار گل باشد.
چهار روز بعد لیورپول به فلوز پارک والسال رفت. لیورپول از دسته اول با والسال از دسته سوم در دور چهارم جام حذفی به تساوی بدون گل رسید. دو روز بعد والسال به آنفیلد آمد. در مه، سی و نه هزار و صد و سیزده هوادار هم آمده و در تقلا برای دیدن بازی بودند. در مه غلیظ، لیورپول در دقیقه بیست و چهارم گل زد. نشسته ها در اسپین کاپ به شعار پرسیدند می خواهیم بدانیم چه کسی گل زد؟ پسران جایگاه مقابل، آنفیلد رود اند در مه غلیظ گفتند هاتلی گل زد! در مه، هواداران در کاپ فریاد زدند از شما ممنونیم. دقیقه سی و سوم لیورپول دوباره گل زد. دوباره کاپ پرسید چه کسی گل زد؟ در آن مه غلیظ صدا آمد هاتلی دوباره گل زد. دوباره گفتند از شما ممنونیم. یک دقیقه بعد دوباره لیورپول گل زد. دوباره فریاد زدند می خواهیم بدانیم چه کسی گل زد؟ صدا آمد استرانگ گل زد. دوباره گفتند از شما ممنونیم. دقایق شصت و چهارم و هفتاد و یکم، هاتلی باز گل زد. لیورپول پنج بر دو در بازی تکراری دور چهارم جام حذفی، در مهی غلیظ از سد والسال گذشت. از شما ممنونیم.
شنبه نهم مارس 1968 لیورپول به وایت هارت لین لندن رفت. چهل و چهار هزار هوادار آمده بودند تا بازی تاتنهام و لیورپول را در مرحله پنجم جام حذفی ببینند. تاتنهام قهرمان فصل پیش بود. تاتنهام، منچستریونایتد را از مسابقات حذف کرده و تاتنهام شانس اول قهرمانی بود. اما عصر آن روز، رعد و برق به سکوها می خورد. در زمین کیفیت برابر تلاش، دقت برابر قدرت قرار گرفته بود. دقیقه چهل و یکم، آلن گیلزین توپ را برای جیمی گریوز فرستاد. گریوز مانند رعد و برق هجوم برد و با آخرین توان دوید. از بین یتس و هیوز، از فاصله دوازده یاردی شوت زد. به مانند تندر. گریوز دروازه را باز کرد. سه دقیقه بعد لاولر توپ را از دیو ماکای گرفت و به سنت جان سپرد. سنت جان توپ را به جناح دیگر، برای هاتلی فرستاد. هاتلی با سر دروازه را باز کرد. لیورپول به نتیجه تساوی یک بر یک برابر تاتنهام رسید. سه روز بعد تاتنهام به آنفیلد آمد. پنجاه و سه هزار و ششصد و چهل و هشت هوادار هم آمده بودند. پنجاه و شش سال بود که تاتنهام در آنفیلد پیروز نشده بود. دقیقه بیست و سوم راجر هانت گل زد. دقیقه هشتادم تونی هاتلی در محوطه جریمه سرنگون شد. تامی اسمیت پشت ضربه پنالتی ایستاد اما ضربه او به گل بدل نشد. پت جنینگز توپ را گرفت اما داور اعتقاد داشت در آن لحظه دوازده نفر از بازیکنان تاتنهام در زمین بودند. ماکای هنوز از زمین بیرون نرفته بود که کلیف جونز وارد زمین شد. داور حکم به تکرار پنالتی داد. این بار جنینگز نتوانست توپ را مهار کند و اسمیت دروازه را باز کرد. دو دقیقه به پایان، جونز برای تاتنهام گل زد. اما مهم نبود. تاتنهام برنده نشد و رکورد شکست ناپذیری لیورپول در آنفیلد در پنجاه و شش سال به اتمام نرسید.
چهار روز بعد لیورپول، برنلی را شکست داد. یک هفته بعد لیورپول از سد شفیلد ونزدی گذشت. عصر آن روز لیورپول چهل و سه امتیازی شده بود. منچسترسیتی هم چهل و سه امتیاز داشت. یونایتد چهل و پنج امتیازی بود. لیدز هم چهل و پنج امتیاز جمع کرده بود. لیدز صدرنشین و لیورپول به خاطر تفاضل گل چهارم بود.
شنبه سی ام مارس لیورپول به هارتونز بیرمنگام رفت. پنجاه و سه هزار و شصت و دو هوادار هم آمده بودند تا مسابقهای را از مرحله ششم جام حذفی تماشا کنند. آمدند و تنها دو ضربه از تیمها دیدند که به سکوها رفت. آمدند تا ببینند که اولین کرنر لیورپول در دقیقه پنجاه و هفتم اتفاق افتاد. آمدند تا ببینند که لیورپول برای یک مساوی بازی کرده است. آمدند و تساوی دو تیم لیورپول و وست بروم را دیدند. بازی تکراری انجام می شد.
شنبه ششم آوریل 1968 لیورپول به اولدترافورد رفت. دقایق ابتدایی بود که یتس اشتباه کرد. هیوز هم اشتباه کرد. دقیقه سوم بست از هیوز و یتس گذشت و دروازه را باز کرد. اما شش دقیقه بعد یتس توپ را به سمت دروازه حریف هد زد و دروازه باز شد. ده دقیقه بعد هاتلی همکاری خوبی را با هانت پایه ریزی کرد و هانت گل زد. لیورپول دو بر یک منچستریونایتد را خارج از خانه شکست داد. بازیکنان لیورپول آن روز را به یاد داشتند. اما عصر آن روز لیورپول هنوز چهارم بود.
دو روز بعد وست بروم به آنفیلد آمد. پنجاه و چهار هزار و دویست و هفتاد و سه هوادار هم آمده بودند. آمده بودند که شعر بخوانند، فریاد بزنند و یک صدا زیر آواز بزنند. آسمان شبِ آنفیلد صاف و پر از ستاره بود. دقیقه بیست و چهارم پیتر تامپسون متوقف شد. ایان سنت جان پشت ضربه آزاد ایستاد. توپ را از راست به چپ فرستاد. ران یتس بالاتر از مدافعان حریف ضربه سر را زد. توپ به تیرک برخورد کرد. یتس برای رسیدن به توپ برگشتی خود را پرت کرد اما به توپ نرسید. هاتلی به توپ برگشتی رسید و توپ را وارد دروازه کرد. صدای غروش اسپین کاپ به آسمان برخواست؛ صدا به آسمان صاف و پر ستاره آنفیلد رسید. اما دقیقه شصت و هشتم داگ فریزر2 توپ را به تونی براون3 سپرد. براون توپ را سانتر کرد. جف آستل4 توپ را با ضربه سر زد و توپ وارد دروازه شد. زیر آسمان صاف و پر از ستاره آنفیلد، لیورپول و وست بروم به تساوی یک بر یک رسیدند. دیدار دیگری باید برگزار می شد. دیداری در زمینی بی طرف، در منچستر.
در آدینه نیک سال 1968 شفیلد یونایتد به آنفیلد آمد. پنجاه هزار و چهارصد و بیست و دو هوادار هم آمده بودند. دقیقه سی و دوم راجر هانت گل زد. اما تونی کری برای شفیلد گل زد. گیل ریس هم گل دیگری به ثمر رساند. شفیلد یونایتد دو بر یک در آنفیلد پیروز شد. لیورپول هنوز چهل و پنج امتیازی بود. هنوز هم تیم چهارم بودند.
فردای آن روز، ساندرلند به آنفیلد آمد. چهل هزار و سیصد و پنجاه هوادار هم آمدند. دقیقه هجدهم هانت گل زد. دقیقه هفتاد و یکم باز هم هانت گل زد. لیورپول دو بر یک ساندرلند را شکست داد. لیورپول چهل و هفت امتیاز داشت و هنوز چهارم بود. دو روز بعد در عید پاک، لیورپول به برامال لین شفیلد رفت. اما جری بیرن با تیم سفر نکرد. تامی اسمیت با آن ها نبود. خبری از پیتر تامپسون نبود. به جای آن ها پیتر وال با تیم رفت. الف ارواسمیت با تیم همراه شد و جف استرانگ سفر کرد. دقیقه سی و چهارم استرانگ گل زد. اما شفیلد یونایتد هم گل زد. بازی یک بر یک به اتمام رسید.
سه روز بعد لیورپول به زمین بی طرف، به مین رود منچستر رفت. بازی تکراری سوم جام حذفی با وست بروم از مرحله ششم جام حذفی برگزار می شد. برنده به نیمه نهایی مسابقات می رفت. چهل و شش هزار هوادار آمده بودند. نهمین بازی لیورپول در آن فصل جام حذفی بود. بیش از چهارصد هزار نفر در آن فصل بازی های لیورپول را در جام حذفی دیده بودند. اما عصر آن روز در زمین بی طرف، زیر باران منچستر، توپ سراسر روی هوا بود و کمتر به زمین می رسید. لیورپولی ها به دنبال هاتلی می گشتند و به زیر توپ می زدند و وست برومی ها به دنبال آستل می گشتند تا به زیر توپ بزنند. دقیقه هفتم توپی روی سر آستل فرود آمد. آستل دروازه را باز کرد. دقیقه چهاردهم ضربه ای روی سر هاتلی فرود آمد و هاتلی گل زد. دقیقه شانزدهم توپ زیر پای کلیو کلارک زمین آمد و او دروازه را باز کرد. لیورپول از جام حذفی کنار رفت. پس از نه مسابقه، لیورپول از جام حذفی کنار رفته بود.
تنها دو روز بعد لیورپول به آپتون پارک رفت و یک صفر به وست هم باخت. شنبه بیست و هفتم آوریل 1968 فولام به آنفیلد آمد. سی و دو هزار و سیصد و هفت هوادار هم آمده بودند. تنها سی و دو هزار و سیصد و هفت هوادار. دقیقه بیست و نهم کلگن گل زد. دقیقه چهل هانت گل زد. دقیقه چهل و نهم باز هم هانت گل زد. دقیقه پنجاه و ششم هاتلی گل زد. لیورپول چهار بر یک فولام را در آنفیلد شکست داد. دو روز بعد تاتنهام به آنفیلد آمد. چهل و یک هزار و ششصد و هشتاد و هشت هوادار هم آمده بودند. دقیقه نهم ماکای با توپ از نزدیک نقطه پنالتی دروازه خودی به راه افتاد. جیمی رابرتسون را پیدا کرد. رابرتسون توپ را به آلن گیلزین داد و او جیمی گریوز را پیدا کرد. گریوز دروازه را باز کرد. دقیقه سی و هشتم پیتر تامپسون توپ را برای هاتلی فرستاد و او با سر دروازه را باز کرد. بازی یک بر یک به پایان رسید. لیورپول پنجاه و یک امتیازی شده بود. لیدز هم پنجاه و یک امتیاز داشت. منچسترسیتی و منچستریونایتد پنجاه و چهار امتیازی بودند. لیورپول هنوز هم به خاطر تفاضل گل چهارم بود اما تیم های منچستری دو بازی تا پایان داشتند و لیورپول سه بازی دیگر داشت. سه بازی بیشتر، سه بازی دیگر برای بردن.
شنبه چهارم می 1968 لیورپول به الندرود لیدز رفت. چهل و چهار هزار و پانصد و پنجاه و سه هوادار هم آمده بودند. دقیقه پانزدهم مایک جونز گل زد. شصت و نه دقیقه پس از آن اتفاقی رخ نداد و لیدز پیش بود اما در دقیقه هشتاد و چهارم کریس لاولر از دفع ضعیف دیوید هاروی استفاده کرد و دروازه را گشود. یک دقیقه بعد بابی گراهام گل زد. لیورپول دو بر یک لیدزیونایتد را شکست داد. عصر آن روز منچسترسیتی، تاتنهام و منچستریونایتد، نیوکاسل را شکست دادند. لیورپول پنجاه و سه و دو تیم شهر منچستر پنجاه و شش امتیاز داشتند. منچسترسیتی به خاطر تفاضل گل تیم اول بود و لیورپول به رتبه سوم رسیده بود. دو تیم شهر منچستر یک بازی و لیورپول دو بازی دیگر در پیش رو داشتند. اگر آن ها بازی آخر خود را می باختند و لیورپول دو بازی آتی را برنده می شد، لیورپول قهرمان بود.
شنبه یازدهم می 1968 ناتینگهام فارست به آنفیلد آمد. سی و هشت هزار و هشتصد و پنجاه هوادار هم آمدند. آخرین بازی خانگی فصل بود و تنها سی و هشت هزار و هشتصد و پنجاه هوادار به استادیوم آمده بودند. دقیقه سی و چهارم سنت جان گل زد. دقیقه سی و ششم هاتلی گل زد. دقیقه چهل و یکم هاتلی گل زد. دقیقه پنجاه و پنجم هاتلی گل زد. دقیقه هفتاد و یکم هانت گل زد. دقیقه هشتاد و چهارم باز هم هاتلی گل زد. سومین گل او، بیست و هفتمین گل فصلش بود. لیورپول شش بر یک ناتینگهام فارست را شکست داد. اما مهم نبود. همان روز، منچستریونایتد دو بر یک به ساندرلند باخت. این هم مهم نبود. همان روز منچستر سیتی چهار بر سه نیوکاسل را شکست داد. منچسترسیتی عصر آن روز صدرنشین لیگ انگلستان باقی ماند و قهرمان شد.
چهارشنبه پانزدهم می 1968 منچستریونایتد به سانتیاگو برنابئو در مادرید رفت. آن ها در دور برگشت نیمه نهایی لیگ قهرمانان مقابل رئال مادرید قرار می گرفتند. اگر یونایتد برنده می شد، به فینال مسابقات می رسید. عصر آن روز بیل شنکلی به رختکن تیم میهمان استادیوم ویکتوریا در استوک رفت. به تک تک بازیکنان نگاه کرد. از لاورنس تا لاولر، از لاولر تا وال، از وال تا اسمیت، از اسمیت تا یتس، از یتس تا استرانگ، از استرانگ تا کلگن، از کلگن تا هانت، از هانت تا هاتلی، از هاتلی تا سنت جان، از سنت جان تا تامپسون. آهی کشید و سرفه کرد. دوباره سرفه کرد. گفت اگر امشب برنده شویم، می توانیم از منچستریونایتد جلو بزنیم پسرها. آن وقت تیم دوم خواهیم بود. می توانیم نایب قهرمان شویم. می توانیم دومین تیم انگلستان باشیم. دومین تیم خوب. چهارشنبه پانزده می منچستریونایتد توانست شکست سه بر یک در نیمه اول را با نتیجه سه بر سه در پایان بازی جبران کند. آن ها در مجموع چهار بر سه برنده شدند و به فینال لیگ قهرمانان رسیدند.
همان شب راجر هانت در پنجاه و هشتمین دقیقه گل زد. سیزدهمین گل فصل او بود. اما آن شب لیورپول دو بر یک به استوک سیتی باخت. چهل و دومین بازی لیورپول در آن فصل هم به پایان رسید. آن ها تیم اول یا دوم نشدند. تیم سوم انگلستان بودند.
فصل بیست و هشتم: تقاطع و علامت
در جزایر قناری، در استادیو اینسولار، لیورپول با لاس پالماس در پیش فصل روبرو می شد. بازی یک بر یک به پایان رسید. بازیکنان و مربیان لیورپول فینال لیگ قهرمانان را از تلویزیون دیدند. آن شب آن ها دیدند که منچستریونایتد در وقت های اضافه چهار بر یک از سد بنفیکا گذشت و به اولین تیم انگلیسی قهرمان اروپا تبدیل شد. آن شب بیل در یک بار در هتل بازی را تماشا میکرد. دید که مت به زمین ویمبلی آمد و بازیکنان دور او حلقه زدند. بیل به چشم های مت نگاه می کرد. خاطره هایی که با مت داشت را به یاد می آورد. بیل، می دانست که این قهرمانی چقدر برای مت معنی دارد. بیل می دانست که مت برای رسیدن به این جام همه چیز خود را گذاشت. بیل می خواست با مت تماس بگیرد و به او تبریک بگوید. سعی کرد بلند شود و روی پاهایش بایستد. پیراهن به زیرپوش، زیرپوش به پوست چسبیده بود. بیل نتوانست بلند شود. سعی می کرد با اشک ها مقابله کند. به سختی نفس می کشید.
در اتاقش در هتل راه می رفت. روی تخت دراز نکشیده بود، راه می رفت و فکر می کرد. می دانست که شکست می تواند به عادت تبدیل شود. می دانست که باختن می توانست عادی، قابل انتظار و قابل پذیرش شود. قابل پذیرش و همیشگی شود. همیشگی که می شد، به مانند غل و زنجیر به دست ها بسته می شد. پس از آن خفه کننده می شد. بیل می دانست که شکست ها دنباله ای خواهند داشت. می دانست که زنجیری بر دست ها می شوند. می دانست که راه رسیدن به رویاها، اینگونه سد می شود. می دانست که شکست، مانند بیلی است که زمین را می کَند. می کَند تا تو را دفن کند. تو و رویاهایت را. شکست، تو و رویاهایت را دفن می کند. بیل می دانست که باید مقابل شکست بجنگد. با هر استخوانی که در بدن دارد. بیل می دانست که سختی خواهد کشید. می دانست که باید با خون خود بجنگد. می دانست که باید با شکست خورده بودن بجنگد. می دانست که باید برای رویاها و امیدهایش بجنگد. می دانست باید برای خود و مردم بجنگد. می دانست باید برای امیدها و رویاهای مردم بجنگد.
در پارکینگ آنفیلد، زیر آفتاب ماه جولای در اولین روز تمرینات بودند. سوئیشرت و لباس فرم تمرینات باشگاه را به تن داشت. بیل منتظر بازیکنان بود. بازیکنان با لباس های تمرین آمدند. بیل به تک تک آن ها احوالپرسی کرد و دست داد. دستی به شانه آن ها کشید و در مورد خانواده و تعطیلاتشان پرسید. باب، جو، روبن و رونی موران به بازیکنان و بیل شنکلی در پارکینگ پیوستند. زیر آفتاب همه پیاده به سوی ملوود به راه افتادند. یک دور، در اطراف زمین تمرین قدم زدند. برای بیست دقیقه توپ را به هم پاس دادند. یک بار دیگر دور زمین تمرین قدم زدند. بعد بیل، باب، جو، روبن، رونی و بازیکنان قدم زنان به آنفیلد بازگشتند.
در پارکینگ آنفیلد، زیر آفتاب ماه جولای بازیکنان برای دومین روز تمرینات از راه رسیدند. بیل، باب، جو، روبن و رونی به همراه بازیکنان قدم زنان به ملوود رفتند. یک دور، دور زمین تمرین دویدند. پس از آن برای سی دقیقه توپ را در دسته های چند نفره به هم پاس دادند. یک بار دیگر دور زمین تمرین دویدند. سپس قدم زنان به ملوود بازگشتند.
برای سومین روز تمرینات، بازیکنان در آفتاب ماه جولای به پارکینگ آنفیلد آمدند. بیل، باب، جو، روبن و رونی به همراه بازیکنان تا ملوود دویدند. سپس یک بار دور ملوود دویدند. سپس برای چهل دقیقه در گروه های چند نفره توپ را به هم پاس دادند. روبن در سوت دمید. بیل، بازیکنان را در دایره میانی زمین جمع کرد. بیل، باب، جو، روبن و رونی سی بازیکن را به شش گروه پنج نفری تقسیم کردند. بیل گفت خوب، پسرها دویدن بس است. می خواهیم فوتبال بازی کنیم. در گروه های پنج نفره بازی می کنیم.
در پارکینگ آنفیلد زیر آفتاب ماه جولای در دومین هفته تمرینات بودند. بیل لباس و سوئی شرت تمرینات را پوشیده و منتظر بازیکنان بود. آن ها با لباس های تمرین خود آمدند. با تک تک آن ها دست داد و دستی به شانه هایشان کشید. از آن ها در مورد خانواده و آخر هفتهشان سوال کرد. باب، جو، روبن و رونی هم آمدند. سوار اتوبوس شدند و به سوی ملوود به راه افتادند. وقتی به ملوود رسدند، جعبه هایی را دیدند که در وسط زمین به چشم می خورد. کمی ناله کردند و بعد خندیدند. بیل و بازیکنان دو بار دور زمین تمرین دویدند. بیل و بازیکنان برای بیست دقیقه در دسته های چند نفره توپ را به هم پاس دادند. بعد بیل و بازیکنان به جعبه ها رفتند. دو نفره به جعبه ها می رفتند. توپ می آمد. یک بازیکن توپ را به دیوار شوت می زد و بازیکن بعدی در ریباند شوت می کرد. توپی پس از توپ دیگر. هر ثانیه، توپ مقابل یکی قرار می گرفت. برای یک دقیقه این کار را انجام می دادند و بعد زمان به دو و سه دقیقه می رسید. دوباره و دوباره. هر ثانیه توپی می رسید و کسی شوت می زد. دو نفره و به نوبت به جعبه می رفتند. روبن در سوت خود دمید. بازیکنان در دایره میانی جمع شدند. بیل گفت خوب پسرها، تمرین بس است. می خواهیم فوتبال بازی کنیم. در دسته های پنج نفره بازی می کنیم.
هفته دوم تمرینات به اتمام رسید و هفته های سوم و چهارم نیز سپری شدند. هفته پنجم هم آمد. تمرین ضربه آزاد یا کرنر نداشتند. پاس دادن را تمرین می کردند. همیشه به جلو، همیشه سریع تر از قبل. برای پنج هفته تمرین کردند. لباسی قرمز بر تن داشتند و همیشه رو به جلو پاس می دادند. بیل همیشه پا به پای آنها تمرین می کرد. همیشه با آن ها بازی می کرد. همیشه با عطش و اشتیاق بازی می کرد. در میان بازیکنان بود. تمرین می کرد، بازی می کرد، نگاه می کرد و می شنید. عطش را می دید و به اشتیاق گوش می داد. عطش و اشتیاق برای پیراهن قرمز لیورپول. بیل، تامی اسمیت را دید که با املین هیوز درگیر شد. بیل دید که باب آن ها را جدا کرد. بیل دید که سنت جان و تونی هاتلی با هم درگیر شدند. بیل دید که باب آن ها را جدا کرد. بیل لبخند می زد.
در مین رود منچستر در سکوها نشسته بود. بازی منچسترسیتی و وست بروم را در چریتی شیلد می دید. منچسترسیتی قهرمان لیگ و وست بروم قهرمان جام حذفی بودند. بیل می دید که وست بروم سعی می کرد توپ را روی هوا نگه دارد اما منچسترسیتی در تلاش بود بازی روی زمین باشد. بیل دید که سیتی شش بر یک وست بروم را شکست داد. بیل بلند شد و استادیوم را ترک کرد. در ماشین نشسته بود و به سمت آنفیلد باز می گشت. به دفترش رفت و در را بست. کلاه و کت را در آورد. پشت میز نشست. دفترچه اش را بیرون آورد، دفترچه نام ها و نوشته ها. خودکار قرمزش را برداشت و شروع به نوشتن کرد. چیزهایی نوشت و بعد دست از نوشتن برداشت. خودکار را زمین گذاشت. سررسید را برداشت. همان که در آن تاریخ مسابقات را می نوشت. به نخستین بازی فصل جدید خیره شد.
در دفتر کار، روی صندلی نشسته بود. چشم هایش را بست و بعد باز کرد. ورق زد. دوباره به سراغ دفترچه رفت. به آخرین صفحه رفت. به آخرین صفحه از دفتر نام ها و نوشته ها. خودکار قرمز را برداشت. خطی روی یک نام کشید. روی آخرین نام در آخرین صفحه. روی نام تونی هاتلی خط قرمز کشید. نامی جدید روی آن صفحه نوشت. بابی گراهام. خودکار را زمین گذاشت و دفتر را بست. به صندلی تکیه داد و چشم هایش را بست. منتظر ماند.
در رختکن تیم میزبان به تک تک بازیکنان نگاه می کرد. از لاورنس تا لاولر، از لاولر تا وال، از وال تا اسمیت، از اسمیت تا یتس، از یتس تا هیوز، از هیوز تا کلگن، از کلگن تا هانت، از هانت تا گراهام، از گراهام تا سنت جان و از سنت جان تا تامپسون. گفت سال پیش در اولین هفته به مین رود رفتیم و صفر صفر کردیم. سپس وقتی آن ها به اینجا آمدند، یک یک مساوی کردیم. فصل پیش منچسترسیتی دو امتیاز از ما گرفت. در خانه و خارج از آن. فصل پیش آن ها سه امتیاز بیش تر از ما داشتند؛ آن ها اول و ما سوم شدیم. آن ها قهرمان شدند و ما نه. ما هیچ بودیم، ما هیچ جایگاهی نداشتیم. پس اگر فکر می کنید که این اولین بازی فصل است، اگر فکر می کنید که این اولین بازی از چهل و دو بازی است، اگر به از دست دادن یک امتیاز فکر می کنید، اگر فکر می کنید که از دست دادن یک یا دو امتیاز در این بازی چیز مهمی نیست، اگر فکر می کنید که پس از این بازی چهل و یک هفته زمان برای جبران دارید، اگر تنها یک نفر این طور فکر کند؛ آن مرد جایی در این اتاق نخواهد داشت. جایی در این تیم نخواهد داشت.
چون اگر امتیازی از دست بدهید، آن را برای همیشه از دست داده اید. هر امتیاز از دست رفته گران تمام خواهد شد چون ممکن است باعث از دست رفتن قهرمانی شود. ممکن است همان امتیاز، جام را به تیمی دیگر بدهد. شاید همان امتیاز شما را محکوم به نایب قهرمانی کند. به سومی یا بدتر از آن. که اینها خوب نیست. هرگز خوب نبوده است. نه برای لیورپول. نه برای مردمی که لیورپول را حمایت می کنند. تنها چیزی که لیاقت آن هاست، بردن هر چهل و دو مسابقه و قهرمان شدن است. چون تنها همین لایق آن هاست، شایسته لیورپول و هواداران؛ تنها این است که بار دیگر قهرمان شوید. روی نیمکت آنفیلد، در نخستین بازی فصل در دومین دقیقه بازی بیل دید که منچسترسیتی به گل رسید. اما دقیقه بیست و چهارم از نخستین بازی فصل گراهام گل تساوی را به ثمر رساند. دقیقه هفتاد و سوم از اولین بازی فصل تامپسون گل زد. لیورپول در نخستین بازی فصل دو بر یک منچسترسیتی را شکست داد.
روی نیمکت در ورزشگاه دل، در دومین بازی فصل بیل شنکلی دید که ساوتهمپتون گل زد. گل دیگری هم زد. لیورپول دو بر یک خارج از خانه باخت. روی نیمکت هایبوری، در سومین بازی فصل بیل دید که بازیکنان لیورپول حمله می کنند و حمله می کنند. می دوند و می دوند. اما دقیقه سیزدهم از سومین بازی فصل، جان ساموئلز توپ را به جان رادفورد داد. رادفورد توپ را وارد دروازه کرد. هنوز هم بازیکنان لیورپول می دویدند و حمله می کردند. دقیقه پانزدهم از سومین بازی فصل تامپسون سه بازیکن را جا گذاشت. توپ را به هانت سپرد. هانت گل زد. روی نیمکت هایبوری، بیل دید که آفتاب ناپدید و آسمان تیره شد. رعد و برق و تندر آغاز شد. باران باریدن گرفت و هزاران نفر را روی سکوها خیس کرد. باران، زمین را به شکل یک دریاچه در آورده بود. اما هنوز بازیکنان لیورپول می دویدند و حمله می کردند. زیر آسمان سیاه و بارش باران، سوت پایان به صدا در آمد. لیورپول به تساوی رسیده بود. سه بازی از فصل 69-1968 برگزار شده بود. لیورپول یک برد، یک مساوی و یک باخت داشت. سه امتیاز را در سه بازی از دست داده بودند. سه امتیازی که برای همیشه از دست رفته بود. شروع بدی برای فصل جدید بود، یک شروع بسیار بود. فصل جدید هم مانند فصل قبلی شروع شده بود.
در خانه، در تخت، بیل صدای سرفه نس را شنید. چشم هایش را باز کرد و تاریکی را دید. از جا بلند شد و از پله ها پایین رفت. به اتاق رفت و چراغ را روشن کرد. روی صندلی نشست و دفترش را برداشت. دفتر نام ها و نوشته ها. در آخرین صفحه بود. خودکارش را برداشت، خودکار قرمزش را. خطی روی یک اسم کشید. روی اسم گراهام. چیزی در آخرین صفحه نوشت: هاتلی. خودکار قرمز را زمین گذاشت. دفتر را بست. صدای سرفه نس را شنید. در صندلی منتظر روشن شدن هوا باقی ماند.
روی نیمکت در الندرود زیر آفتاب نادرِ یورکشایر، سایه های بلند چارلتون و یتس را می دید. سایه های بلند مایک جونز و هاتلی را. در سیزدهمین دقیقه دید که بیلی برمنر ضربه ای از راه دور ارسال کرد. توپی که برای مایک جونز فرستاده شده بود. بیل نیمرخ جونز و یتس را می دید. یتس به توپ رسید. ضربه یتس ارتفاع گرفت و وقتی به زمین رسید، جونز بار دیگر صاحب توپ شد. جونز از تامی لاورنس عبور کرد. لاورنس ناامیدانه به دنبال جونز بود. جونز ضربه ای به توپ زد و دروازه را باز کرد. زیر آفتاب نادر یورکشایر، لیدزیونایتد یک بر صفر از لیورپول پیش افتاده بود. زیر آفتاب نادر یورکشایر، توپی بلند برای هاتلی فرستاده شد. اما چارلتون هر توپی را برگشت می داد. چارلتون ضربه سر هاتلی را برگشت داد. زیر آفتاب نادر یورکشایر، لیورپول یک بر صفر به لیدزیونایتد باخت. عصر آن روز لیدز یازده امتیازی شده بود. آرسنال دوازده امتیاز داشت و اول بود. لیورپول هشت امتیاز داشت و هفتم بود. لیورپول هیچ بود.
در خانه در تخت، بیل دوباره صدای سرفه نس را شنید. چشم هایش را باز کرد و دوباره تاریکی را دید. از جا بلند شد و از پله ها پایین رفت. به اتاق رفت و چراغ را روشن کرد. روی صندلی نشست و دوباره دفترش را برداشت، دفتر نام ها و نوشته ها. در آخرین صفحه بود. خودکارش را برداشت، خودکار قرمزش را. روی یک اسم دوباره خط کشید. خطی قرمز روی نام هاتلی کشید. خودکار را زمین ذاشت. چشم هایش را دوباره بست و در ذهنش، گل های او را تجسم کرد. بیست و هشت گل او در فصل قبل و این فصل. چشم هایش را باز کرد. خودکار را برداشت و چیزی نوشت. دوباره نام هاتلی را نوشت. خودکار را بار دیگر زمین گذاشت. دوباره چشم ها را بست و در ذهنش به پاس های بلند فکر کرد. به پاس های بلندی که به مقصد نمی رسید. چشم هایش را دوباره باز کرد. دوباره خودکار را برداشت و خطی در صفحه آخر، روی نام هاتلی کشید. دوباره و دوباره. خط می کشید و دوباره آن نام را می نوشت. تا زمانی که آن صفحه دیگر جایی برای نوشتن نداشت. خودکار را زمین گذاشت. دفتر را بست. صدای سرفه نس را از طبقه بالا شنید. دوباره و دوباره. در تاریکی منتظر طلوع ماند. منتظر روشنایی روز.
روی نیمکت آنفیلد، در دومین دقیقه، بیل دید که ران یتس گل زد. در چهارمین دقیقه دید که تامی اسمیت از روی نقطه پنالتی گل زد. در دهمین دقیقه دید که آلون ایوانز نخستین گلش را برای لیورپول به ثمر رساند. در نخستین بازی اش برای لیورپول، در نخستین بازی اش در آنفیلد. لیورپول، تونی هاتلی را هشتاد هزار پوند به کاونتری فروخت. لیورپول آلون ایوانز را با صد هزار پوند از وولوز خرید. ایوانز نوزده ساله بود. هیچ باشگاهی تاکنونی صدهزار پوند برای یک بازیکن جوان هزینه نکرده بود و این رکورد بریتانیا در زمینه خرید بازیکن جوان بود. لیورپول هرگز پیش از آن برای بازیکنی صد هزار پوند هزینه نکرده بود. رکورد باشگاه جابجا شده بود. روی نیمکت، دو دقیقه بعد بیل دید که کلگن گل زد. لیورپول چهار بر یک لسترسیتی را شکست داد.
روی خط طولی آنفیلد، بیل با مت ژیلس مربی لستر دست داد. ژیلس گفت بعد از پانزده دقیقه نخست فکر می کردم شمیشر را بر گلوی ما می گذارید. مطمئن بودم که شش یا هفت گل می زنید. شاید هم ده یا یازده گل. فکر می کردم که ما را تحقیر می کنید. فکر می کردم من را تحقیر می کنی بیل. بیل سرش را تکان داد و گفت این را نگو مت. هرگز نخواسته ام که کسی را تحقیر کنم، به خصوص تو را مت.
بیل روی نیمکت در استادیوم مولینکس وولورهمپتون، زیر تابش آفتاب اوایل پاییز، مردان سرخ پوش را نگاه می کرد که مقابل طلایی پوشان روی چمن سبز بازی می کردند. دقیقه پانزدهم ضربه هانت با برخورد به درک پارکین5 وارد دروازه شد. دقیقه بیست و پنجم، پیتر تامپسون را دید که از یک بازیکن حریف عبور کرد و بعد شوت زد. توپ به تیرک خورد و بعد گل شد. بیل، هانت را دید که توپ را برای آلون ایوانز فرستاد. ایوانز شوت زد و دروازه تیم سابقش را باز کرد. دقیقه شصت و سوم بیل دید که هانت توپ را روی سر ایوانز فرستاد. ایوانز شیرجه زد و دروازه را باز کرد. دقیقه هفتاد و چهارم که کلگن توپ را برای هانت سانتر کرد. هانت دوباره گل زد. دقیقه هشتادم بیل دید که ایوانز توپ را به تامپسون داد. تامپسون شوت زد و باز هم موفق به گشودن دروازه شد. زیر تابش آفتاب پاییزی، لیورپول شش بر صفر وولوز را خارج از خانه شکست داد. در امتداد خط طولی استادیوم مولینکس، بیل با رونی آلن مربی وولوز دست داد. آلن گفت می دانستم که نباید آلون ایوانز را بفروشیم. به خصوص به تو بیل، به خصوص به لیورپول. این، ویران کننده ترین نمایشی بود که تاکنون از تیمی در این استادیوم دیده ام. ما نابود و تحقیر شدیم.
بیل سرش را تکان داد و تشکر کرد. گفت نگو که تحقیر شدهاید رونی. هرگز این را نگو. ما تیم بهتر بودیم اما احتراممان به شما را از دست ندادیم. هرگز سعی در تحقیر شما نداشتیم. تنها بردن را می خواستیم.
بیل روی نیمکت آنفیلد، چهل و نه هزار و پانصد و شصت و هفت هوادار را می دید که برای دیدن بازی برگشت فیرز کاپ با اتلتیک بیلبائو به آنفیلد آمده بودند. بیلبائو بازی رفت را دو بر یک برده بود. همه فکر می کردند بیلبائو برای دفاع به آنفیلد می آید اما اشتباه می کردند. بیلبائو برای حمله آمده بود. دقیقه سی و دوم، فیدل اوریارته6 توپ را به خوزه آرگوئیتا سپرد. آرگوئیتا دریبل زد و از تامی اسمیت عبور کرد. او دروازه را باز کرد. کاپ ساکت نشسته و شگفت زده بود. اما سکوت، دیری نپایید. صدای آن ها به هوا برخاست. دقیقه هفتاد و هشتم کلگن پشت یک ضربه آزاد ایستاد. ران یتس توپ را با سر به نقطه پنالتی فرستاد. کریس لاولر به توپ رسید و با ضربه ای آرام دروازه را باز کرد. صدای غرش کاپ به آسمان برخواست. دقیقه هشتاد و هفتم املین هیوز شوت زد و دروازه را باز کرد. لیورپول دو بر یک بیلبائو را در دور برگشت مرحله اول فیرز کاپ شکست داد. هر تیم در خانه دو بر یک برنده شده بود. اما قرار نبود وقت اضافه ای در کار باشد. خبری از بازی تکراری هم نبود.
سکه برنده را مشخص می کرد. داور دو کاپیتان را فراخواند. سکه ای از جیب در آورد، یک سمت آن شیر و سمت دیگر خط بود. داور از کاپیتان تیم میزبان، ران یتس خواست که انتخاب کند. یتس، انتخاب کرد. در مرکز زمین، داور سکه را به هوا، به آسمان تاریک آنفیلد پرتاب کرد. دوربین ها فلاش می زدند. مقابل چشم های چهل و نه هزار و پانصد و شصت و هفت هوادار و به همین تعداد جفت چشم؛ مقابل چشم های آنفیلد، سکه به آسمان رفت و پایین آمد. روی زمین آنفیلد افتاد. داور و دو کاپیتان به روی زمین نگاه کردند. کاپیتان بیلبائو به آسمان جهید. در رختکن آنفیلد، بیل رو به ران یتس گفت کدام سمت سکه را انتخاب کرده بودی؟ یتس گفت شیر. بیل گفت خدای من! تو احمقی، تو دیوانه ای. هرگز نباید شیر را انتخاب کنی. همه این را می دانند. هرگز شیر را انتخاب نکن. یتس گفت اما پیش تر گفته بودی که خط را انتخاب نکنم. گفته بودی که همیشه شیر را انتخاب کنم. بیل سرش را تکان داد و گفت امروز چندشنبه است پسر؟ یتس گفت چهارشنبه است. بیل گفت دقیقا. و چهارشنبه روز کیست؟ یتس گفت نمی دانم. بیل گفت خدای من. تو هیچ چیز نمی دانی پسر؟ چهارشنبه روز شیطان7 است. روز شیطان پسر. چهارشنبه روز وحشت است. من شیر را برای روزهای دیگر هفته گفته بودم. چهارشنبه روز شیطان است. در روز شیطان چه باید کرد؟ باید دقیقا برعکس آن را انتخاب کرد. باید خط را انتخاب کرد. همیشه خط را در روز شیطان انتخاب می کنی. همه این را می دانند پسر.
بیل درِ خانه را بست. در تاریکی قدم به آشپزخانه گذاشت و برق ها را روشن کرد. روی صندلی میز ناهارخوری نشست و دست در جیب کرد. سکه ای برداشت. آن را با به این سمت و آن سمت چرخاند و بعد به هوا پرت کرد. سکه به هوا رفت و به زمین آمد. به سکه روی زمین خیره شد. روی زمین آشپزخانه. خط بود. نشست و سکه را برداشت. دوباره آن را به هوا پرت کرد. خط آمد. دوباره آن را برداشت و پرت کرد. این کار را بارها انجام داد. بیل می دانست که آدم ها به شانس نیاز ندارند. به بخت نیاز ندارند. آدم ها به موفقیت نیاز دارند. به پیروزی نیاز دارند، به پیروزی هایی که با شانس به دست نیامده باشد. آدم ها بابت تلاش هایشان، به کسب موفقیت نیاز دارند. برای کارهایی که انجام می دهند، به پیروز شدن نیاز دارند. نه به بخت، نه به سکه ای که برنده را مشخص کند، نه به تاسی که ریخته شود. به برتری با تلاش هایی که انجام داده اند. به کار جمعی و موفقیتی که از آن به دست می آید.
پاورقی:
- تقریبا تمام این بازیکنان، سابقه قهرمانی المپیک با تیم ملی فوتبال مجارستان را دارند.
- در سی و سه سالگی بازنشست شد. یک دوره مربیگری ناموفق در والسال داشت و بعد دوره کاری خود را در زندان ناتینگهام به عنوان نگهبان آغاز کرد!
- اسطوره وست بروم. مجسمه او بیرون استادیوم هارتونز است.
- دروازه استادیوم هارتونز به نام آستل است.
- رکورد دار بازی برای وولوز.
- آقای گل لالیگا در سال 1968
- در دین های ابراهیمی گفته شده که چهارشنبه روزی است که جهنم آفریده شد.