طرفداری - فقط بریتانیایی ها عاشق فوتبال نبودند. اون ها برای تجارت، به سرتاسر دنیا سفر می کردن و فوتبال رو هم با خودشون به نقاط مختلفی از دنیا می بردن. منظور من، فقط مرزهای امپراطوری بریتانیا نیست. اون ها از صادرات و استخراج فلز مس در شیلی، چلغوز در پرو، گوشت، پشم و پوست در آرژانتین و اروگوئه و قهوه از برزیل و کلمبیا، درآمدزایی داشتند. در دهه دهه 1880، 20 درصد سرمایه خارجی انگلیسی ها در آفریقای جنوبی جریان داشت و در 1890، 45 هزار بریتانیایی در بوینس آیرس زندگی می کردند. انگلیسی ها در سائو پائولو، ریو دو ژانیرو، مونته ویدئو، لیما و سانتیاگو هم اجتماعاتی تشکیل داده بودند. اون ها برای تجارت کوچ کرده بودند اما روزنامه ها، بیمارستان ها، مدارس و باشگاه های ورزشی خودشون رو هم راه اندازی کردند. اون ها از منابع طبیعی آفریقای جنوبی استفاده کردند اما در عوض، بهشون فوتبال رو هدیه دادند.
داستانی که در حال مطالعه آن هستید، بخشی از کتاب Inverting the Pyramid است و می توانید قسمت های قبلی آن را در اینجا بخوانید.
در اروپا هم وضعیت همین طور بود، هر جا که اجتماعی بریتانیایی برای تجارت، دیپلماسی، بانکداری یا مهندسی تشکیل شده بود، فوتبال هم وجود داشت. به عنوان مثال اولین تیم فوتبال در بوداپست، اوژپشت نام داشت که در سال 1885 تشکیل شد. به زودی تیم های MTK و فرنتس واروش هم به فوتبال بوداپست اضافه شدند.
اوژپشت مجارستان
در وین، که مرکز حضور بریتانیایی ها در اروپا محسوب می شد، فوتبال در این کشور، اول بین سفرا، کارکنان سفارت، بانکدارها، تجار و مهندسین انگلیسی انجام می شد. اما اتریشی ها هم خیلی زود درگیر فوتبال شدند. اولین بازی فوتبالی که در اتریش انجام شد، در نوامبر 1894 و بین تیم کریکت وین و گاردنرز از ایالت بارون روثچایلد انجام شد. عشق به فوتبال در اتریش، بیشتر و بیشتر می شد و در سال 1911، تیم کریکت وین نام خود را به وینر آماتور تغییر داد. در چک، فوتبال باید با ورزشی محلی که شباهت زیادی با ژیمناستیک داشت به نام سوکول، رقابت می کرد. این ورزش، در آلمان هم رایج بود. اما این وسط، روشنفکرهای جوون اهل پراگ که روز به روز بیشتر هم می شدند، برای آموزش دیدن و راهنمایی به وین و لندن می اومدند و فوتبال، خیلی زود بین اون ها هم رواج پیدا کرد.
دانمارکی ها، هلندی ها و سوئدی ها هم خیلی زود به فوتبال علاقه مند شدند و دانمارکی ها این قدر خوب بودند که در المپیک 1908، مدال نقره رو برای خودشون کنند. اما اون ها قصد نداشتن خلاقیتی از خودشون نمایان کنند و کار متفاوتی نسبت به بریتانیایی انجام بِدَن تا فوتبال متفاوتی رو بازی کنند. عکس هایی که از فوتبالیست های اواخر قرن نوزدهم هلند موجوده، نشون میده که اون ها، یک کپی از انگلیسی های ویکتورین بودند. همه ریش داشتند و بی تفاوت، نشون می دادند.
تیم ملی هلند
مارتین فن بوتنبرگ و بورلی جکسون در این باره می نویسند: «هدف فوتبال، بازی در زمین های انگلیسی، همراه با لباس های انگلیسی و با استفاده از تاکتیک های انگلیسی ـه. اون هم در بین منظره های دیدنی هلند». اون زمان، فوتبال در سایر نقاط دنیا، فقط تقلید بود و هنوز نوآوری به اون اضافه نشده بود. در اروپای مرکزی و آفریقای جنوبی، نگرش مردم نسبت به انگلیسی ها بدبینانه بود و همین، باعث تکامل فوتبال شد. ترکیب 2-3-5 هنوز فراگیر بود اما نحوه جایگیری بازیکنان در زمین، همه تاکتیک نیست و سبک بازی هم مطرح ـه. انگلیسی ها با اینکه 2-3-5 بازی می کردند و پاسکاری رو هم پذیرفته بودند، اما هنوز به قلدربازی و درگیری های فیزیکی اعتقاد داشتند. اما بقیه کشورها، سبک فنی تری از بازی رو ایجاد کردند.
سرعت، مقوله ای بود که فوتبال اروپای مرکزی رو از بقیه کشورها جدا می کرد. این سبک بازی توسط کارگران شهری این مناطق، بنا شد. اما حضور تیم ها و سرمربی های متعدد بریتانیایی، هنوز ویکتورین ها رو قدرت برتر فوتبال دنیا حفظ کرده بود. البته اون ها خیلی روی مواضع و تاکتیک های خودشون، متعصب نبودند.
اسکاتلندی ها که بیشترین کمک رو به پیشرفت فوتبال می کردند، تمرکز خودشون رو بر روی پاس های سریع و کوتاه گذاشته بودند. به عنوان مثال، جیم کریگ، نویسنده کتاب «شیر به عقب می نگرد» درباره جان مدن، مدافع چپ سابق سلتیک که در اسلاویا پراگ بازی می کرد می نویسه: «او هنرمندی همراه با توپ است که حقه ها و فن های زیادی را می داند». کریگ بین سال های 1905 تا 1938 سرمربی اسلاویا بود. هم وطن او، جان دیک هم دو دوره در تیم اسپارتا حضور داشت. اتریشی ها تلاش داشتند تا سبک بازی رنجرز رو تقلید کنند. اون ها سال 1905، بازی های رنجرز رو دیدند [و مجذوبش شدند].
بزرگترین مدرس سبک بازی اسکاتلندی اما، مردی انگلیسی از تبار ایرلند بود: جیمی هوگان. او در خانواده ای به شدت مذهبی و کاتولیک و در برنلی به دنیا آمد. او در کودکی اش آرزو داشت چهره ای مذهبی شود اما وارد فوتبال شد و کمی بعد، همه به عنوان تاثیرگذارترین و بانفوذترین سرمربی تمام ادوار شناختنِش. گوژتاو سبس، سرمربی تیم ملی مجارستان در اوایل دهه پنجاه میگه: «ما فوتبالی را که جیمی هوگان به ما آموخته بود بازی می کردیم؛ وقتی درباره تاریخ فوتبال کشور ما حرف می زنن، باید اسم هوگان رو با طلا بنویسن».
جیمی هوگان
با اینکه پدر هوگان، دوست داشت پسرش، محاسب بشه، اما این نابغه فوتبال، عضو تیم لانکاشایر شد و ایده خودش یعنی «انعطاف پذیری مستحکم و کاربردی» رو پایه ریزی کرد. بعدها، هوگان به روچدیل و برنلی رفت و ایده اش رو هم با خودش برد.
شخصیت هوگان، از همه لحاظ، بدقلق بود. اون همیشه برای دستمزد بیشتر با سران تیم ها، جر و بحث می کرد و اصلا قصد نداشت که رفتارش رو بهبود ببخشه. هم تیمی های هوگان، لقبش رو «مرد روحانی» گذاشته بودن؛ چون اون خیلی مذهبی و البته دقیق و نکته سنج بود.
هوگان و پدرش، یه دوچرخه تمرینی اولیه رو طراحی کردند و دوچرخه متحرک رو، روی یه پایه چوبی قرار دادن تا بشه با اون تمرین کرد. هوگان روزی 30 مایل با این دوچرخه پا می زد اما فهمید که این کار، اون رو سریع تر نمی کنه و فقط عضلات زانویش، قوی تر میشن.