طرفداری- دوران بازیگرش ممی آقای گل بود که هنوز برای کودکان تازه متولد شده انزلی نیز باقی مانده است. اما خاطرات اولیه ما از ممی همان ترکیب ۳-۳-۴ بود که زمانی برای ما اوج لذت بردن از فوتبال بود و در زمین ناهموار آزادی لذت فوتبال را دو چندان می کرد. دیگری هم استفاده از جوانان و بازیکنان ارزشمندی که تا امروز هم نام بسیاری از آن ها باقی مانده است.
آن زمان که همه تیم ها مقابل استقلال و پرسپولیس در ورزشگاه آزادی با شیوه دفاعی به میدان می رفتند احمدزاده با جوانانش هم برای هواداران و هم برای رقبا مربی تهور و شجاع و با ارزشی بود که با سیستم هجومی بازی می کرد. وقتی برنامه نود در رختکن بین دو نیمه تیم ها هم حضور داشت احمدزاده با گفتن عمدی این جمله «فوتبال زیبا برای من خیلی اهمیت دارد» خودش را بیشتر از همه نشان می داد و یکی مثل ناصر ابراهیمی از پشت تلفن نود از او تقدیر می کرد که اجازه داد ملوان فوتبال بازی کند. نتایج هم در خور بود و مناسب! وقتی او ملوان سقوط کرده را به سطح برتر رساند در مصاحبه ای گفت اگر تیم صعود نمی کرد او را از نظر روحی اعدام می کردند. پربیراه هم نمی گفت.
فصل اول لیگ برتر که ملوان با پیروزی مقابل استقلال قهرمانی را به پرسپولیس تقدیم کرد نام احمدزاده بیش از گذشته بر سر زبان ها افتاد. او رفت تا بهمن صالح نیا تیم را در اختیار بگیرد و با سقوط تیم برای همیشه از مربیگری دور شود. همه به این نتیجه رسیده بودند که تنها چاره کار بازگشت «ممی» به بندر است، ولی او که خاطرخواهان زیادی بدست آورده بود. در فصل سوم برتر به شیراز رفت و نتایج بدش هم کسی را ناراحت نکرد. آن جا که بعد از باخت چهار بر صفر مقابل برق شیراز اعلام داشت که بازیکنان پرسپولیس بیش از اندازه غیرعادی بودند جنجال های او در سطح کشوری نیز آغاز شد. حاشیه هایی که تا امروز نیز او را دنبال می کند.
بازگشت ممی به انزلی مصادف با آغاز ثبات نسبتا پایدار برای ملوان بود. نتایجش او را در سطح دستیاری علی دایی در تیم ملی نیز ارتقا داد. اما نتایج ضعیف که آغاز شد صدای هواداران در آمد که باید بین تیم ملی و ملوان یکی را انتخاب کند و او ملوان را انتخاب کرد. استرس بیشتر را انتخاب کرد تا نگویند که ملوان را تنها گذاشته است. اما دیگر ملوان با آن سیستم سه مهاجمه شناخته نمی شد و فوتبال محافظه کاری و نتیجه گرا خبر از پایان دوران احمدزاده در ملوان می داد. قبل از بازی با پرسپولیس در جام حذفی سال ۹۱ گفته بود اگر شرایط طبیعی باشد حتما ما صعود می کنیم. نتیجه اما باور نکردنی بود. شش بر صفر به نفع پرسپولیس! تیمی که زمانی با زیبا شناخته می شد در زمین مورد استهزا قرار گرفت و جز بوسه زدن مازیار زارع بر پیراهن ملوان دیگر حرفی برای گفتن نداشت. آن جا بود که پایان فوتبالی محمداحمدزاده به صدا در آمد. زنگی که قبل این بازی هم به گوش می رسید.
شهر به شهر و از ایران به کردستان عراق هم این را نشان می داد. .در استقلال اهوازی که خداداد عزیزی بسته بود نتیجه ای نگرفت و عطای کار را یه لقایش سپرد، فجر را در لیگ نگه نداشت، با پیکان در ده بازی هفت شکست کسب کرد، شهرداری اردبیل هم با نتایج مربیگری او سقوط کرد. گهر زاگرس بدون پشتوانه مالی هم مشخص بود که سقوط می کند. شهرداری اردبیل هم نتایجش روبه سقوط پیش می رفت که بازگشت دوباره او با ملوان رقم خورد تا سقوط آخر با تیم شهر تکمیل شد. نتایجی که نشان می داد و داد می زد که دوره ات گذشته مربی! روی به کار دیگری بیاور. هرچند اما انتظار ما چیزی بیشتر از راننده کامیون شدن بود.
البته تنها این نتایج ضعیف نیز نبود که کار او را با مشکل مواجه می کرد. حاشیه های جنجالی و قهرهای متوالیش دیگر از او یک چهره حاشیه ای ساخته بود که برای هرکدام از مدیران عامل باشگاه ها از سازمند گرفته تا درودگر یک لقبی می ساخت و آن قدر در باشگاه قهر کرد که عادل فردوسی پور در تلویزیون به کنایه می گفت حالا اینجا قهر نکنی. حالا هم گوئی حضورش در بیابان ها و شهرها برای رانندگی کامیون نوعی قهر کردن محسوب می شود. قهری که این بار دامن همه فوتبال را گرفته است.
در فوتبالی که بسیاری از بازیکنان فوتبال و مربیان خارج از مستطیل سبز روی به تجارت می آورند خبر راننده کامیون شدن احمدزاده عجیب بود. اگر مثل عابدزاده در متل قو رستوران می زد شاید نشانه هوش و دوری درستش از دنیای فوتبال ارزیابی می شد. اما راننده کامیونی این استنباط را می رساند که یعنی او در فوتبال به جایی نرسیده و تنها فحشش را خورده است. جایی که باید کنایه ها و طنزها را تحمل کند و ادعاهای امثال مایلی کهن را که بگوید راننده تریلی ها هم کارشناس فوتبال شدند! آن هم در حالی او کاری که مایلی کهن این فصل انجام نداد را قبلا به راحتی انجام داده بود تا به قول خودش از اعدام روحی نجات پیدا کند. اما مربی که شهر به شهر مربیگری می کرد حال باید شهر به شهر رانندگی کند و با صدای خوانندگان دور و نزدیک دمخور شود. خیلی دوست داریم پشت نوشته کامیونش را بخوانیم. از آن جملات قصار که پشتش به طور مثال نوشته شده «آب رادیاتور ماشینتو بخور محتاج نامردان نباش!»