طرفداری- به مانند خودش در شهری خاص متولد شد، در گلزن کرشن. شهری مهم از نظر اقتصادی از سال های دور. خاص بودنش به همینجا خلاصه نمی شود. زودتر از هرکس دیگری با توپ آشنا شد، با توپ خو گرفت. وقتی پای به زمین سبز فوتبال گذاشت، نه مبهوت رنگ چمن شد نه دلش برای خوشحالی های بعد از گل تپید، تنها عاشق دو تیرک شد. حالا سال ها از روزی که برای اولین بار حس سنگربانی را چشید می گذرد، حالا مانوئل نویر 31 ساله است.
افلاطون نوشته است:" چیز ها به مانند آنچه نشان می دهند، نیستند. نگاه اول به هر چیز می تواند فریبنده باشد."
فرشته آلمانی ها در طول زندگی اش با این موضوع خو گرفت. او عادت داشت که همه آنچه واقعی درون او است را نببیند. دو، سه سال بیشتر نداشت که برای اولین بار توپ به دستانش گرفت. توپی که قرار بود سالیان دراز او را در آغوش بکشد. فرگوسن در موردش گفته است:
من در طول دوران حضورم در منچستریونایتد ندیدم هیچ دروازه بانی چنین نمایشی مقابل ما داشته باشد.
بله سر الکس هم فریب می خورد. فریب صورت او، فریب خنده های ساده اش را، فریب استیل ساده اش که از پیچیدگی تابی برای به رخ کشیده شدن نداشت.
لوتار ماتوشاک، مربی دروازه بانان سابق شالکه هم در اولین برخورد با او در 14 سالگی فریب خورد. او می گفت او آنقدر از لحاظ جسمانی کوچک بود که من فکر نمی کردم دروازه بان باشد. مانو اصلا شباهتی به سنگربان ها نداشت. سال ها گذشتند؛ وقتی شالکه با جدایی نویر موافقت کرد، ماتوشاک گفت:" این کار را نکنید. او روزی بهترین دروازه بان جهان خواهد شد" و شد. گویا او آفریده شده بود که درک نشود. کسی نباید او را در نگاه اول می فهمید. همیشه باید ثابت می کرد که چه کسی است.
حدودا پنج ساله بود که به آکادمی شالکه پیوست، از همان روز ها او تفاوتش با بقیه را نمایان کرد. مانو، قرار بود روزی بهترین دروازه بان جهان شود. اجازه دهید کمی جلوتر برویم جایی که ماجراجویی این پسر مو بلند آغاز می شود. گلزن کرشن آن روز ها جایی بود که در آن پرستیده می شد. اما چند سال بعد او خائنی بیش نبود. 19 سال سن کافی بود که سران شالکه آستین هایشان را بالا بزنند و او را با قراردادی رسمی به تیم اصلی بیاورند. بازهم زمان زیادی لازم نبود تا او اولین بازی اش را در بوندس لیگا انجام دهد. در هفته دوم فصل 07-2006 بود که پس از مصدوم شدن فرانک روست، دروازه بان وقت شالکه، پای به ورطه ای بزرگی گذاشت، ورطه ای که زمان نشان داد محتاج لبخند های مانو است. فرانک روست را به روی نیمکت فرستاد. در سن 20 سالگی اشتباهاتی هم داشت اما مربیان کمر به نابود کردنش نبستند، او را حمایت کردند.
فصل های بعد، قرار بود نویر افتخارات زیادی کسب کند، اما ماندگار ترین صحنه، در جایی رقم خورد که قرار بود چند سال بعد آن جا را خانه صدا کند. هفته 29 بوندس لیگای آن فصل، شالکه باید در زمین بایرن مونیخ در آلیانتس آره نا به میدان می رفت؛ نویر در ترکیب اصلی بود. شالکه با گل هلیل آلتین توپ آن بازی را برد و آن جا بود که نویر پرچم کرنر را از زمین کند و در قلب هواداران بایرن فرو کرد. او دقیقا شادی مشابه شادی اولیور کان که در سال 2001 پس از پیروزی بایرن مقابل شالکه انجام داده بود، انجام داد و دیوانه وار به سمت پرچم کرنر دوید، آن را از روی زمین برکند و روی زمین خوابید؛ بعد آن را انداخت و رفت، رفت اما بی خبر از آن که روزی به آنجا باز خواهد گشت.
فصل 11-2010 بود که کاپیتان معدنچی ها شد. در آن فصل جام حذفی آلمان را هم برد، اما آوریل سال 2011 اعلام کرد که با آبی های گلزن کرشن تمدید نخواهد کرد. تلخ کامی ناباورانه برای هواداران شالکه؛ او می خواست برود. فرزندشان می خواست خانه را ترک کند. آن هم به کجا؟ به خانه دشمن! دیگر هواداران شالکه او را خائن خطاب می کردند. می گفتند او به خاطر پول می خواهد خانه را ترک کند. خودش می گفت:
معیار انتقال من پول نیست، این به خاطر پیشرفت شخصی خودم است. بایرن به راحتی یکی از بهترین باشگاه های آلمان است و به این خاطر به آنجا می روم. این فقط در مورد دوران حرفه ایم است. فقط همین.
به هر دلیلی که رفته باشد. معدنچی ها او را نبخشیدند. در فوتبال آلمان این انتقالات از باشگاه های رقیب گاه بسیار حساس هستند، گاه به مانند دشنه ای هستند که از سوی خودی در قلب ها فرو می رود.
فرشته شالکه رخت بر بسته بود. او دیگر در گلزن کرشن نبود. او با یک انتقال گران به باواریا پیوست و از این حیث، به دومین دروازه بان تاریخ بعد از بوفون تبدیل شد. در مونیخ اما استقبال گرمی از او نشد. او هرچقدر خوب، بازهم دشمن است یا لااقل تا دیروز بوده است. درست به مانند الگویش بود. ینس لمن هم وقتی جایی غیر از خانه می رفت، کسی منتظرش نبود. اما او می رفت و به همه می گفت به خاطر عدم استقبال از من حسرت بخورید. بنر ها در اولین پیش فصلش با بایرن نکات خوبی را بیان نمی کرد. روی بنری نوشته شده بود: "می توانی هر چقدر دوست داری توپ بگیری اما ما تو را در لباسمان نمی پذیریم" اما نویر باز هم می خندید. از همان خنده هایی که فقط او می تواند بزند. گاه این خنده ها وسیله ای برای به بازیچه گرفتن فکر رقیب است، گاه برای نشان دادن شادی و گاه برای نشان دادن اینکه چه معجزه ای درون گل است، اما شاید در خلوت خودش بعد از دیدن این بنر ها به آن روز هایی که فکر می کرد که در پنج سالگی به عنوان مهاجم به شالکه پیوست و مربی اش، او را درون دروازه قرار داد و مادرش مجبور می شد بیشتر اوقات لباس هایی که به خاطر زمین خوردن پاره شده است را بدوزد. به روز هایی که تک فرشته گلزن کرشن بود.
از ورطه ملی هم غافل نشویم. نویر رده های سنی آلمان را پله پله اما با قدرت طی کرد و در سال 2009 به تیم ملی دعوت شد. کسی، حتی خودش هم فکر نمی کرد 1 سال و 1 ماه پس از دعوت به تیم ملی با درگذشت روبرت انکه فقید، در جام جهانی برای ژرمن ها به میدان برود. نحوه رسیدن او به سنگر مانشافت تلخ بود اما شیرین تر از آن چیزی که فکرش می رفت، از آن محافظت کرد. تیم ویزه و هانس یورگ بوت در جام جهانی روی نیکمت نشستند و نمایش جوان 24 ساله را تماشا کردند، آن ها می دانستند مانو بهتر است. بازی با انگلیس در جام جهانی فرا رسید. فرشته ها معجزه هم می کنند. 20 دقیقه از بازی گذشته بود. نویر از روی شروع مجدد، به توپ ضربه زد،دفعه بعدی که توپ به زمین خورد، 20 متریِ دروازه سه شیر ها بود و البته جلوی پا میرو کلوزه؛ تنها یک ضربه از شکارچی ژرمن ها بس بود که یکی از عجیب ترین گل های جام جهانی رقم بخورد. گلی تنها با 2 دو لمس توپ؛ گلی که پاس گلش را یک دروازه بان از دروازه خودی داده بود. مردی که وقتی برای بار اول در کودکی درون دروازه ایستاد گریه کرد؛ حالا دنیایی را عاشق دروازه و خودش کرده است. بی شک یواخیم لو بعد از جام جهانی می دانست چه انتخاب درستی کرده است، انتخابی که چهار سال بعد در آوردگاه فوتبال جهان، در برزیل یکی از علل بر بام جهان ایستادن تیمش بود؛ مانو دیگر یک قهرمان بود.
به باواریا بازگردیم. در خشش های نویر در بایرن مونیخ ادامه داشت. نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا در فصل 2011/12، بازی برگشت رئال مادرید و بایرن مونیخ در سانتیاگو برنابئو؛ زور دو تیم در دو بازی رفت و برگشت به یکدیگر نرسیده و ضیافت پنالتی ها تیم صعود کننده به فینال را مشخص خواهد کرد. نویر به سمت دروازه می رود، می پرد و با دست روی تیر افقی دروازه می کوبد تا چارچوب دروازه به لرزه بیافتد، مصمم مقابل فوق ستاره های دنیای فوتبال، رونالدو و کاکا، با جهشی تماشایی پنالتی هر دویشان را با یک دست مهار می کند، مانو یک فرشته است.
به جلوتر برویم به سال 2014. او به یکی از معدود دروازه بانان تاریخ تبدیل می شود که نامزد جایزه توپ طلا می شود. نمایش های بی نظیر در جام جهانی 2014، دروازه بان تیم ملی آلمان و بایرن مونیخ را در لیست سه نفره کاندیداهای نهایی دریافت توپ طلای سال 2014 قرار داد اما در شرایطی که بسیاری او را کاندید اصلی می دانستند، توپ طلا به وی نرسید. از سویی دیگر نویر جایزه بهترین فوتبالیست آلمانی را در این فصل از آن خود کرد، او همچنین توانست با رای کاربران وب سایت یوفا در تیم منتخب سال یوفا قرار گیرد. اوج کار او در جام جهانی برزیل بازی مقابل الجزایر بود، بارها و بارها از محوطه بیرون آمد و در نقش یک دفاع آخر ضدحمله های الجزایر را خنثی کرد. در فینال ماراکانا ستاره های آرژانتین را ناکام گذاشت، 30 دقیقه وقت اضافه، آلمان یک بر صفر پیش افتاده است، توپی به فضای خالی محوطه آلمان می رسد، روخو به دنبال توپ، نویر با کف دست توپ را بالای سر روخو می اندازد و در نزدیکی خط محوطه آن را مهار می کند. "فکر می کنید گلر دیگری در جهان بتواند این کار را انجام دهد؟" این ستایش گزارشگر بی بی سی از نویر پس از آن صحنه بود، کارهایی که دروازه بان های دیگر در دنیا نمی کنند او را شایسته و خاص کرده است.
سال ها است که هواداران بایرن مونیخ و شالکه با سنگربان آلمانی خاطره ساخته اند. گاهی مثل زمان جدایی زشت و گاهی مثل یک فرشته زیبا. مانوئل نویر همین جاست. جایی میان دروازه.