طرفداری | هنریک لارسن، ستارههای سالهای نه چندان سلتیک و بارسلونا و تیم ملی سوئد این روزها سرمربی باشگاه هلزینگبورگ است که در آستانه سقوط به دسته پائینتر قرار دارد. ستاره بازنشسته سوئدی در گفتگو با وبسایت FourFourTwo به سوالات مخاطبان این وبسایت پاسخ داده است. در زیر بخش اول این سوال و جواب را میخوانید.
- وقتی بزرگ میشدی چه کسی در فوتبال الهام بخش تو بود؟
یک ویدئو از پله دارم که همیشه آن را تماشا میکردم. از مدرسه به خانه میآمدم، و قبل از آنکه به تمرین بروم آن را در دستگاه میگذاشتم و تماشایش میکردم. دو بار با او ملاقات کردهام: در سال 1998 و همین چند سال قبل؛ با او عکس یادگاری گرفتم، با اینکه چهل و یکی دو سالم بود!
- چرا در زمانی که در تلاش برای ورود به تیم نوجوانان هوگابورگز بودی میخواستی از فوتبال کناره بگیری؟
کناره گرفتن واقعاً هیچوقت یکی از گزینههایم نبود. دوران سختی بود - کوچک بودم و بچههای دیگر سریعتر از من رشد کردند؛ اما بیشتر از آن عاشق بازی بودم که بخواهم کناره بگیرم. افراد زیادی به خاطر موانع کنار می کشند اما برای موفقیت باید مصر باشید.
وقتی 18 ساله بودم دورانی امتحانی را در بنفیکا گذراندم؛ زمانی که اسون گوران اریکسون سرمربی آنها بود. بعد در 21 سالگی به کار در یک شرکت مشغول شدم و سبزیجات بار کامیون می کردم! نمیخواستم اینکار را بکنم، تا اینکه از هلزینگبورگ تماس گرفتند و گفتند میخواهند با من قرارداد امضا کنند. حس فوق العادهای داشت؛ و باقی به تاریخ پیوسته است.
- آیا راست است که یکبار یک خبرنگار را به درون استخر پرت کردی؟
بله! (با خنده) این مربوط به زمانی است که میشد با خبرنگاران محلی شوخی کرد. فقط من نبودم؛ چند بازیکن دیگر و من تصمیم گرفتیم برای خنده او را به درون استخر پرت کنیم! کاملاً لباس تنش بود. آن خبرنگار وقتی سنم کمتر بود از من انتقاد کرده بود اما به این خاطر اینکار را نکردیم. هنوز وقتی با او دربارهاش حرف میزنم به آن میخندد.
- سوئد در اولین جام جهانیات در سال 1994 سوم شد؛ آیا آن تیم یکی از بهترینهای تایخ سوئد بود؟
در تاریخ معاصر بله. هر بار که وقت جام جهانی میشود مردم دربارهاش حرف می زنند. من 22 ساله بودم و حضور در جام جهانی چیزی است که از بچگی رویایش را دارید برای همین سوم شدن فوق العاده بود. گلزنی در بازی ردهبندی حس فوق العادهای داشت و در بازی یک چهارم نهایی برابر رومانی هم پنالتی زدم.
فشار وحشتناکی رویم بود اما از شش سالگی آن پنالتی را تمرین میکردم و فکر میکنم کمی زیادی نزدیک تیر رفت! لحظههای اینچنینی شما را به اوج میرسانند یا زمینتان میزنند. به من کمک کرد؛ چون در ادامه حرفهام میتوانستم به عقب نگاه کنم و بگویم: "موقعیتی نیست که از آن پرفشارتر باشد."
- رفتن به دادگاه برای گرفتن اجازه خروج از فاینورد و پیوستن به سلتیک چه حسی داشت؟
عجیب بود! فاینورد بندی در قرارداد من را به یک شکل تعبیر میکرد اما من و نماینده منظور واقعی آن بند را میدانستیم. در آن زمان از باشگاه راضی نبودم اما حالا دیگر مشکلی نیست؛ با مردم آنجا رابطه خوبی دارم.
در هلند اوضاع همیشه در زمین بازی برایم خوب نبود و با تلخی به اسکاتلند رفتم. اما وقتی به آنجا رسیدم خوشحال بودم که ویم یانسن آنجاست. او مرا به هلند برده بود و میدانست چه بازیکنی خریده است.
- چه حسی داشتی وقتی در اولین بازیات برای سلتیک با پاسی اشتباه کمک کردی چیک چارنلی گل پیروزی بخش هیبز را به ثمر برساند؟
بهترین شروع را در سلتیک نداشتم؛ اما باید یادی هم بکنم از دارن جکسون که توپ را نمیخواست و از آن فرار کرد! پیش میآید. پس از بازی به خبرنگاران گفتم: "تقصیر من است؛ تسلیم هستم." با اینکه واقعاً اینطور فکر نمیکردم. حالا دارن جکسون را سرزنش میکنم و این را به خودش هم گفتهام! اما اوضاع اینگونه بود. فکر میکنم توانستم وضعیت را عوض کنم...
- خاطره مورد علاقهات از دوران حضور در سلتیک؟
خاطرات زیادی هستند! روزی که نوار 10 قهرمانی متوالی رنجرز را متوقف کردیم، روزی که سه گانه گرفتیم و وقتی که به فینال یوفا کاپ رسیدیم؛ احتمالاً 50 خاطره دیگر را فراموش کردم. وقتی به سلتیک رفتم چیز زیادی دربارهشان نمیدانستم. حدود هفت بازیکن همزمان به باشگاه پیوستیم و خیلی از فشار موجود آگاه نبودیم.
در موقعیتی قرار گرفتیم که میتوانستیم جلوی رنجرز را در رسیدن به دهمین قهرمانی متوالی بگیریم - آنها به اولین تیمی بدل میشدند که به چنین دستاوردی میرسد. هیچکدام از اینها را نمیفهمیدیم که برای همین هم باعث شد عقلمان را از دست ندهیم. اگر مدتی طولانیتر آنجا میبودیم و میدانستیم باید جلوی رنجرز را بگیریم بسیار دشوارتر میبود.
- بهترین مربی ای که زیر نظر او کار کرده ای؟
مربیان خیلی خوبی داشتهام؛ ویم یانسن، مارتین اونیل، فرانک رایکارد و الکس فرگوسن. مارتین میدانست چطور به همه انگیزه بدهد. یادم میآید در فصلی که به فینال یوفا کاپ رسیدیم وقتی میخواستیم در لیورپول به زمین برویم -در اسکاتلند 1-1 کرده بودیم و باید در آنفیلد گل میزدیم - صحبتهایش همه چیز را برایم جا انداخت. به خودم گفتم:"لعنتی، بعد از این بازی هیچ حسرتی نخواهم داشت!"
- در سال 1999 عکس معروفی از تو در لیون منتشر شد که پایت آویزان بود؛ آیا مصدومیت به همان ترسناکیای بود که به نظر میرسید؟
آن مصدومیت شانس من برای اینکه سراغ حرفهی مدلینگ پا بروم را کاملاً نابود کرد - به من میگفتند پاهای خوبی دارم! هنوز در پایم تیتانیوم دارم. فوراً پس از شکستگی دو کار کردم: اول اینکه به داور هلندی به هلندی گفتم: "فکر می کنم پایم شکسته است!" چون وقتی آن را بالا میآوردم در جهت اشتباه آویزان میشد! بعد همانطور که روی زمین بودم تعداد ماههای باقیمانده به جام ملتهای اروپا را میشمردم. مصدومیتم در اکتبر بود و یورو 2000 تابستان از راه میرسید. آن هدف من بود و در نهایت توانستم در تورنمنت بازی کنم. اما این را بدانید: خوشحالم که پایم را در 99 شکستم نه در 87 یا 79 چون آن موقع کارم تمام میبود.
- بعد از آن شکستگی بهتر از همیشه برگشتی؛ چطور این اتفاق افتاد؟
افراد زیادی تلاش کردند تا بازیکن بهتری بشوم. بیل لیچ، جراحم، برایان اسکات و کنی مکیلان فیزیوتراپ هایم، گراهام کوئین ماساژورم و جیم هندری مربی فیتنسم. بعد از مصدومیت در انجام فعالیتهای عادی زندگی مثل دستشویی رفتن که آنها را چیزی طبیعی میدانیم به مشکل خوردم. فکر نمیکنم کسی که در آن شرایط نبوده است آن را بفهمد. این چیزها باعث شدند که بخواهم سختتر کار کنم، به فوتبال برگردم و همه چیزم را بدهم.
- در اولین فصلت پس از مصدومیت برنده کفش طلای اروپا شدی؛ چه حسی درباره آن داری؟
هیچ بازیکن اسکاندیناویایی دیگری چنین دستاوردی نداشته است - و بازیکنان خیلی خوبی هم داشتهایم. 53 گل زدم که 35 تای آن در لیگ بود. خیلی به آن افتخار میکنم اما بدون هم تیمیهایم نمیتوانستم: کریس ساتون، تام بوید، آلن تامپسون، دیدیه آگاته، رگی بلینکر، جکی مکنامارا، لوبو موراویک. همه در آن نقش داشتند.
- جایی خواندم که کریس ساتون جلوتر از بازیکنان برجسته دیگر زوج مورد علاقه ات بوده است؛ واقعیت دارد؟
بله، درست است. من و کریس واقعاً ترکیب خوبی بودیم و او محافظ من بود. همدیگر را میفهمیدیم و رابطه خوبی داشتیم؛ همینطور خانوادههایمان. حالا هم همینطور است.
- عجیبترین چیزی که در موهایت گیر کرد چه بود؟
مدافعین! همیشه سعی میکردند آن را بگیرند. نگهداری از آنها آسان بود؛ صبح از خواب بیدار میشدم و تکانشان میدادم. اگر زیادی بزرگ میشدند هر چند وقت یکبار از هم جدایشان میکردم. بعد از مدتی سنم برای آن مو بالا رفت.
اتفاق میافتاد. بعد از یک بازی عکسی دیدم و به خودم گفتم چرا اینکار را ادامه ندهم. اما بعد از مدتی از پدر و مادر ها نامه میگرفتم که بچههایشان با زبان بیرون آمده در خانه میدوند و نمیتوانستم آن را نامهها تحمل کنم پس دیگر آن کار را نکردم.
- در یورو 2000 در کنار زلاتان ابراهیموویچ 20 ساله بازی کردی؛ آن زمان هم همینگونه بود؟
آن زمان خامتر بود اما هنوز شخصیتش را داشت. مهارت داشت اما همه چیز سر جایش نبود. آن زمان از من پرسیدند چقدر خوب میتواند باشد و گفتم به خودش بستگی دارد چون همه چیز داشت. جالا او یکی از بهترین مهاجمین دنیاست و چندین سال می شود که در جمع بهترینهاست.
- آیا شکست در فینال یوفا کاپ 2003 به پورتو بدترین روز دوران حرفهات بود؟
بله، پورتو در چنگالمان بود، من دو گل زدم ما باز هم نبردیم. پذیرفتنش خیلی سخت بود. قهرمانی در اروپا با سلتیک برای ما و هواداران معنای زیادی می داشت. مردم زیادی بدون بلیت سفر کرده بودند؛ فقط میخواستند در سویل باشند و پیروزی ما را ببینند،... [مکث میکند] اما نتوانستیم. هنوز هم وقتی دربارهاش حرف میزنم مو به تنم سیخ میشود. آن تیم پورتو رفت و قهرمان لیگ قهرمانان شد این نشان میدهد آن سال چه تیم خوبی بودیم.
- جدایی از سلتیک و پیوستن به بارسلونا چقدر سخت بود؟
سخت بود اما احساس میکردم اگر یکی دو بازی گل نزم رسانه ها میگوید دیگر لارسن قدیم نیست؛ میخواستم موقعی هنوز در اوج بودم جدا شوم. یک سال از قراردادم مانده بود و برای جلوگیری از حدس و گمان میخواستم خیلی زود اعلام کنم که دیگر تمدید نخواهم کرد - نمیخواستم سوء تفاهمی پیش بیاید.
بیش از 30 باشگاه علاقهمند بودند. من نگاهم به اسپانیا بود چون رویای بازی در جایی گرم را داشتم! نمیخواستم برای فرار از سقوط بجنگم. با خودم فکر کردم اگر تیمی میانه جدولی پیش بیاید خوب خواهد بود. اما بعد بارسا جلو آمد و گفتم: "بله!".
- رونالدینیو تو را الگوی خود خطاب کرد؛ رابطهات با او چگونه بود؟
هر روز با من شوخی میکرد:"هی الگو! الگو!" عالی بود! فقط کاری که در زمین میکرد نبود؛ باید میفهمیدید در بارسلونا زیر چه فشاری بود. هر روز صبح با لبخند میآمد سر تمرین، کلاهم را برایش از سر برمیدارم. آدم فوق العادهای است.
- فقط لیونل مسی به تیم اصلی آمد میدانستی چقدر خوب خواهد بود؟
یادم میآید وقتی در تور پیش فصل در آسیا بودم به جیووانی فن برونکهورست گفتم: "او کیست؟". وقتی در تمرینات دیدمش به خودم گفتم: واو!". آن کنترل، آن تعادل، همهاش آنجا بود، حتی آن موقع. آن زمان خوب بود اما حالا فوقالعاده است. در آن زمان او همه مهارتهایی را که حالا دارد را نداشت اما باز هم گاهی در تمرینات با خودت فکر میکردی: "واو، لعنتی!".
- آیا خودت تصمیم گرفتی از بارسا بروی؟
دیگر نمیخواستم روی نیمکت باشم. احساس میکردم هنوز چند سال خوب دارم و میخواستم بازی کنم. برای همین به سوئد آمدم؛ به علاوه پسرم 10 ساله بود و میخواستم به او این فرصت را بدهم که بتواند جایی را خانه بداند. تصمیم درستی گرفتم. با هلزینگبورگ قهرمان جام حذفی شدم اما مهمتر وقتی به پسرم نگاه میکنم میبینم اینجا خانهاش است. دوستانش را دارد و از زندگی لذت می برد.
- پسرت که در هلزینگبورگ است به رنجرز لینک شده است؛ آیا جلویش را میگیری؟
هیچوقت چنین کاری نمیکند! [سلتیک چطور؟] به خودش بستگی دارد که چه میخواهد بکند. اگر به اندازه کافی خوب باشد فرصتش را به دست میآورد. مستعد است اما روی او بیش از هر بازیکن 19 ساله دیگر فشار هست. در نیمه اول فصل عالی بود اما وقتی اوضاع خیلی خوب پیش نمیرود کمی اذیت میشود چون پسر من است. اما آنقدر قوی است که با آن کنار بیاید.
جوردن لارسن حالا 27 ساله است و به جز باشگاههای سوئدی، در شالکه و اسپارتاک مسکو هم بازی کرده است. او هفت بازی ملی و یک گل هم با پیراهن سوئد دارد.
- آیا ناراحتی که در 2007 تنها دو ماه در منچستریونایتد ماندی؟
بله، این تنها حسرتی است که در حرفهام دارم. باید میماندم؛ به این معنا میبود که یک مدال قهرمانی لیگ برتر به دست میآوردم و یک سال بیشتر میماندم. اما هنوز با هلزینگبورگ قرارداد داشتم و فکر میکنم وقتی قرارداد دارید باید به آن پایبند باشید.
همه چیز در منچستریونایتد حرفهای بود. وقتی میخواستم در مراسم غسل تعمید پسر برادرم شرکت کنم، باشگاه یک هواپیما فرستاد تا من را بعد از بازی به آنجا ببرد. یونایتد واقعاً از بازیکنانش مراقبت میکند.
- بهترین گلی که به ثمر رساندهای؟
باید بگویم چیپی که در بازی خانگی در دربی برابر رنجرز زدم. آن گل خاصی برای من بود؛ اول به خاطر لاییای به برت کونترمان. بعد استفان کلوس از دروازه بیرون آمد اما توپ به محض اینکه از پای راستم جدا شد در راه دروازه بود. مردم هنوز درباره آن گل حرف میزنند!
- آیا فکر می کنی سالهای زیادی را در اسکاتلند گذراندی؟ با وجود تمام موفقیتهایی که داشتی.
نه اینطور فکر نمیکنم. در تورنمنتهای بزرگ - لیگ قهرمانان، جام یوفا، یورو، جام جهانی - بازی کردم و هر جایی که بودم گل میزدم. بعد در 35 سالگی نشان دادم میتوانم در منچستریونایتد هم بازی بکنم، با اینکه از نظر بدنی در اوج نبودم.
آیا انتقالت به بارسلونا و منچستریونایتد برای این بود که چیزی را ثابت کنی؟
نه، همانطور که در جام جهانی 2002 با زدن دو گل آن را نشان دادم و همینطور فکر میکنم در یورو 2004 یکی از بهترینها بودم. وقتی به بارسلونا پیوستم ناگهان مردم میگفتند: "شاید خیلی هم بد نیست." اگر فوتبال را بفهمید، میدانید که مهاجم خوبی بودم.
- تو در پر تب و تاب ترین بازیهای دنیای فوتبال بوده ای: آژاکس-فاینورد، سلتیک-رنجرز، بارسلونا-رئال مادرید؛ کدام یک پر شور تر است؟
اولد فِرم* بدون شک. سر و صدا شگفت انگیز بود. اگر یکی دو یارد در زمین از هم دور میشدیم نمیتوانستم صدایم را به گوش برسانم. [حتی بزرگتر از ال کلاسیکو؟] بله، اولد فرم جنونآمیز است اما وقتی میبرید حس خیلی خوبی دارد و من بردهایم بیشتر از باختهایم بود. فکر میکنم در 30 بازی 15 گل زدم، رکورد خوبی است!
آیا سرمربی سلتیک میشوی یا میترسی وجههات خراب شود؟
تا زمانی که اینکار را انجام میدهم به سلتیک لینک میشوم. اما آنها یک سرمربی عالی دارند. دو سال پیش دربارهاش با من حرف زدند، اما زمان بندی درست نبود. در هلزینگبورگ بالا و پائین داشتهایم، اما این همه بخشی از سرمربیگری است. باید یاد بگیرید چطور آن را مدیریت کنید. جاهطلبیهایم همان است که در زمان بازیگری بود: تا جایی که میشود خوب شوم و به باشگاههای بزرگ در لیگهای بزرگ بپیوندم.
لارسن در سال 2020 دستیار رونالد کومان در بارسلونا بود. با این حال از 2019 تاکنون تجربه سرمربیگری ندارد.
*The Old Firm؛ نامی است که به دربی دو تیم سلتیک و رنجرز دادهاند.