طرفداری - همانطور که خواندید، دیمیتری پایه به باشگاه وست هم اعلام کرده دیگر نمی خواهد برای این تیم بازی کند و حتی از تمرین کردن با هم تیمی هایش خودداری می کند.
دیمیتری پایه در یورو 2016 یکی از بهترین ستاره های تیم ملی فرانسه و حتی کل تورنمنت بود. در طول تابستان، تیم های بزرگی اروپا در پی به خدمت گرفتن او بودند اما ترجیح داد در وست هم بماند و حالا وقتی می بیند تیمش برای سقوط نکردن می جنگد، پشیمان شده است اما برای مردی که 120 هزار پوند در هفته دستمزد دریافت می کند، کار نکردن ناجوانمردانه است.
همه چیز زمانی بدتر می شود که در آرشیو به یکی از توییت های سال گذشته دیمیتری پایه برخورد کنیم. وی این توییت را فوریه پارسال یعنی 11 ماه قبل، زمانی که می خواست قراردادش را تمدید کند نوشت:
می گویم و تکرار می کنم از خاطر پوشیدن پیراهن وست هم افتخار می کنم. آینده من اینجاست و امیدوارم سال ها اینجا بمانم.
بنابراین در عرض 11 ماه، نظر پایه نسبت به بازی کردن در وست هم از "آینده من اینجا رقم می خورد" به "دیگر نمی خواهم اینجا بازی کنم" تغییر کرده است. کسی نمی داند در این 11 ماه دقیقا چه اتفاقاتی افتاده و قضاوت کار آسانی نیست اما از بیرون، مهم ترین تغییر این بوده که پایه در یورو 2016 فوق العاده کار کرده و حالا خودش را بالاتر از وست هم می داند. شاید این خبر برای هواداران تیم های بزرگ که حالا می توانند به آسانی یک ستاره در تیمشان داشته باشند، خبر خوبی باشد اما لحظه ای خودتان را به جای یک هوادار وست هم بگذارید.
پیامد این جریان، افت تیم های دوست داشتنی است که با ساختن بازیکنان مستعد، رشد کرده اند. آتالانتا، پدیده این فصل سری آ ایتالیا بود که در نیم فصل اول با بازی هایش توجه همه را جلب کرده بود. حالا کالدارا با یوونتوس به توافق رسیده و گالیاردینی به اینتر می رود. فرانک کسیه آینده ای نامعلوم دارد و هیچکس نمی داند پس از بازگشت از جام ملت های افریقا در کدام باشگاه بازی خواهد کرد. مدیر برنامه کونتی در مصاحبه ای اعلام کرده او می خواهد برای یوونتوس بازی کند. والنسیا سال ها تنها تیمی بود که می توانست در اسپانیا، رئال مادرید و بارسلونا را به چالش بکشد. لحظه ای به بازیکنان خروجی چند سال اخیر این تیم نگاه کنید تا ببینید چگونه این تیم برای سقوط نکردن می جنگد.
فوتبال مدرن همین است. برای کسانی که گذشته را به خوبی به یاد دارند، درک این موضوع سخت است. زمانی که مائورو کامورانزی، دیوید ترزگه، پاول ندود، الکس دل پیرو و جیجی بوفون همراه با بیانکونری به سری بی می رفتند و آینده خودشان را در گرو آینده باشگاهشان تصور می کردند، ما را بد عادت کردند. از این دست بازیکنان کم نبوده اند اما هواداران باید بدانند دیگر کمترشاهد بازیکنانی مانند زانتی، مالدینی، رائول، لام، جرارد، لمپارد، پویول، تری، گیگز، اسکولز و توتی خواهند بود. دیگر هیچ دیگو مارادونایی یک تنه در ناپولی نمی ماند تا سن پائولو را به شکوه برساند و دیگر هیچ بوفونی برای تمدید قرارداد، امضایش را بر روی کاغذ سفید نمی زند.
ستاره هایی که در حال حاضر در باشگاهشان ماندنی شده اند، اکثرا در وضعیتی هستند که یا بالاترین دستمزد را دریافت می کنند و یا تیم کاملا در اوج است و جایی بهتر پیدا نمی کنند. باید از علاقه مان به بازیکنان باشگاهمان کم کنیم یا فارغ از اینکه چه کسی وارد یا خارج شود، فقط باشگاهمان را دوست داشته باشیم؟ شاید این راه حل خوبی باشد زیرا نمی خواهیم برای هر تمدید قرارداد ستاره تیممان، 6 ماه استرس داشته باشیم و شایعات حضورش در تیم های دیگر را هر روز بخوانیم.
شاید این مساله هم جنگ منطق و احساس است. احساس می گوید بازیکنی که در یک باشگاه به اوج رسیده، در دوران اوج به همان باشگاه خدمت کند و منطق می گوید پول مهم تر است و طبیعی است که وقتی بازیکنی پیشرفت کند و در حد یک باشگاه بزرگ تر باشد، به فکر آینده اش باشد.
البته زمانی می توان رفتار این گونه بازیکنان را درک کرد که رفتار باشگاه ها را نیز در قبال این بازیکنان بررسی کنیم. استیون جرارد، دل پیرو، رائول، کاسیاس و خیلی ستاره های دیگر قراردادشان تمدید نمی شود و زمانی که باشگاه احساس کند سطحشان از تیم پایین تر آمده و می تواند بازیکن بهتری جایگزین کند، آنها را قربانی می کند. فرانچسکو توتی برای تمدید یک ساله قراردادش باید تلاش کند. کسی که بیش از 20 سال هواداران رم را از شادی به مرز جنون رسانده است. با این حال همه این ها بازی کردن با احساسات هوادار است زیرا هوادار نمی داند در حال حاضر از بازیکنش حمایت کند یا خیر. ممکن است همین بازیکن فصل آینده گل برتری حریف را وارد دروازه تیمش کند.
گاهی از این فوتبال مدرن متنفر می شویم اما مجبوریم آن را قبول کنیم. در واقع باید قبول کنیم فوتبال امروز دیگر در قید روابط احساسی و انسانی نیست و از سوی باشگاه ها و بازیکنان، یک تجارت است و بر پایه مسائل منطقی اداره می شود.
موضوع دیگر قابل بحث این است که آیا بازیکنانی که می مانند موفق تر هستند یا کسانی که باشگاهشان را در دوره بحران ترک می کنند. برای این کار باید بازیکنان را از نظر فاکتور هایی مانند پیشرفت فوتبالی، ثروت، شهرت و محبوبیت بررسی کنیم. دقت کنید که انتقال هایی مد نظر ما است که بازیکن با فشار به باشگاه قصد جدایی دارد. مثلا انتقال کاکا به رئال مادرید هر چند ناموفق بود اما فشاری از سوی بازیکن وجود نداشت و باشگاه وی را فروخت. زلاتان از میلان به پاری سن ژرمن و کریستیانو رونالدو از منچستریونایتد به رئال مادرید در این بحث مدنظر ما نیستند. همچنین ما به انتقال بازیکنانی مانند پیتر چک از چلسی به آرسنال توجهی نداریم زیرا این توافق دو طرفه بوده و در حالی که به چک در چلسی بازی نمی رسید، راهی تیم دیگری شد.
از نظر ثروت، به احتمال فراوان چنین انتقالاتی به سود بازیکن خواهد بود. البته این امر در گروه پیشرفت فوتبالی و محبوبیت نیز هست اما با مراجعه به تاریخ، در اکثر موارد بازیکنان از نظر ثروت در جایگاه بهتری قرار گرفته اند. از نظر پیشرفت فوتبالی، نمی توان حکم قطعی داد زیرا شاهد پیشرفت و پسرفت چنین بازیکنانی بوده ایم. به عنوان مثال، انتقال آنلکا از آرسنال به رئال مادرید در سال 1999 اصلا موفق نبود او در تابستان 2000 پس از دوره ای ناموفق و افت فاحش راهی پاری سن ژرمن شد. دیگر بازیکنی که هیچ گاه از جایی که بود راضی نبود، امانوئل آدبایور بود. او هم در سال 2010 از آرسنال به خاطر دستمزد بسیار بیشتر، راهی منچسترسیتی شد. چه بر سر آدبایور آمد؟ کسانی که بازی او را در آرسنال به یاد دارند شاهد سقوط او بودند. اسکات سینکلیر نیز در سال 2012 از سوانزی راهی منچسترسیتی شد و دورانی بسیار ناموفق داشت. از این نمونه ها زیاد هستند تا بدانیم "معمولا" این گونه نقل و انتقالات که بازیکن برای خروج فشار زیادی می آورد به پیشرفت فوتبالی اش کمک نمی کند. هر چند نمونه هایی از پیشرفت نیز وجود داشته و در این مساله قطعیتی نیست.
از نظر محبوبیت اما به قطعیت می توان رای داد، بازیکنانی نظیر فابیو کاناوارو هرگز محبوبیت فرانچسکو توتی را به دست نیاورده اند. بازیکنانی که مانده اند نه تنها در باشگاه خود یک سمبل نزد هواداران خواهند بود، بلکه در بین تمام هواداران فوتبال جایگاهی محبوب و دوست داشتنی دارند. لوییز فیگو در بین هواداران بارسلونا منفور است و در بین هواداران رئال مادرید هرگز به پای اساطیری مانند رائول و کاسیاس نمی رسد. اشلی کول نیز همین گونه است. جانلوکا زامبروتا اسطوره هیچ باشگاه خاصی نیست در حالی که برای غول های فوتبال اروپا مانند یوونتوس، میلان و بارسلونا بازی کرده است.
شاید از این بحث بتوان این گونه نتیجه گرفت که چنین بازیکنانی پیشرفت فوتبالی و محبوبیتشان را در ازای ثروت بیشتر می دهند. ثروتی که آنچنان هم محسوس و متفاوت نیست. شما کدام را انتخاب می کنید؟
پائولو مالدینی؛ مردی که اِکسیر جاودانگی فوتبال را نوشید!
به بهانه تولد استیون جرارد؛ داستان سپیده دمِ رفتن
داستان فرانچسکو توتی؛ پادشاه رم