طرفداری- درست است که در ایتالیا طبقات مختلفی طرفدار یوونتوس هستند اما برای بقیه دنیا، به خاطر اینکه غریبه هستند، یوونتوس باشگاهی متفاوت است. برای خارجی ها، یوونتوس باشگاهی روبات مانند، مهار ناپذیر و موفق است که اصلا شکست خوردن را نمیفهمد.
هواداران خیلی از باشگاههای دنیا میدانند که نبردن چه طعمی دارد. این واقعیتی است که آنها سالها است با آن کنار آمده اند. برای اکثر آنها، این جنبه تاریکی است از امیدهایی که هیچگاه برآورده نشدند. هواداران یوونتوس اما متفاوت هستند. بیانکونری اینقدر جامهای زیادی برده و اینقدر ایتالیا را زیر سلطه خود داشته است که کمتر هوادار یوونتوسی را خواهید دید که موفقیتهای زیاد تیمش را به یاد نداشته باشد. یووه باشگاهی است جاه طلب، زیاده خواه و موثر.
با این حال، مقوله شکست برای تورینیها آنچنان هم غریبه نیست. در واقع، در بخش بزرگی از میانه دهه ۸۰ تا میانه دهه نود، باشگاه در لیگ داخلی نبرد. آنها ۸ سال هیچ عنوانی نگرفتند و قدرت آنها تحت تاثیر جادوی آریگو ساکی و فابیو کاپلو در میلان بود.
پرونده فوتبال ایتالیا (۲)؛ داستان فابیو کاپلو در میلان: باهوشی در بین احمق ها
برای یک یوونتی (لقب هواداران یوونتوس) که این یک دهه را تجربه کرده است، آن شکستها فقط شروع یک رستاخیز بود. برای آنها، در آن سالها فوتبال فرو ریخته بود. آنها بعد از دو دهه موفقیتهای زیاد، یاد گرفتند که چطور میشود باخت. آنها با آن سوی دیگر این بازی زیبا آشنا شدند، آن هم زمانی که باشگاه طولانیترین دوره شکست در کسب قهرمانی را از دهه ۴۰ به بعد تجربه میکرد. این شکستها نمیتوانست باقی بمانند. اینطور هم نشد.
مارچلو لیپی داشت این پیچ و خمها را میدید. او سقوط یک سمبل را میدید و در تابستان سال ۱۹۹۴، او تماس مضطرب ویتوریو کایزوتتی، رئیس وقت یوونتوس را به آرامی جواب داد.
کایزوتتی در تورین متولد شده بود و از دهه ۶۰ در باشگاه بود. ابتدا به عنوان عضو هیئت مدیره، بعد نایب رئیس و بعد رئیس. وی وکیلی بود که پول خوبی را در بانک داشت. در ۱۹۹۰ رئیس باشگاه شد و خواست که باشگاه محبوبش را دوباره به صدر ایتالیا برساند. اول از همه هم شروع به بازگرداندن چهرههای بزرگ کرد.
او جیووانی تراپاتونی را برگرداند. وی در ۱۰ سال اولش در یووه، ۶ بار قهرمان شد و روی کاغذ تیم فوق العادهای ساخت. بعد از آن روبرتو باجو و جیانلوکا ویالی را با شکستن رکوردهای نقل و انتقالات به تورین آورد و از خارجیهایی مثل آندراس مولر هم رونمایی کرد. او ماسیمو کاررا، آنجلو دی لیویو و آنتونیو کونته را هم آورد اما سری آ هنوز با دستن بانوی پیر غریبه بود.
پس از سه سال نبردن، تراپاتونی به خاطر فشارها از باشگاه رفت و لیپی جایش را گرفت. موفقیت تنها گزینه روی میز بود و بانوی پیر از زمین برخواست.
لیپی به فوتبال ایتالیا نه در داخل زمین که خارج از آن هم زیبایی جدیدی معرفی کرد. بر عکس قیافه خشن کاپلو در میلان، لیپی شدیداً خوش قیافه بود. با موهای نقره ای، مایل به دود کردن سیگار و پوشیدن لباسهای شیک. از نظر شخصی، انسانی باحال بود.
حتی سر الکس فرگوسن هم به این قضیه اعتراف می کرد:
"نگاه کردن به اعماق چشمان او کافی بود که شما مطمئن شوید، این مرد کنترل عجیبی بر محیط اطرافش دارد. چشمانش از جدیت میسوخت. گاهی برق میزد، گاهی شما را مقهور میکرد اما همیشه در آن هوش نهفته بود."
در کنار اینکه به راحتی میتوانست بقیه را تحت تاثیر قرار دهد، لیپی شدیداً مرد فوتبال بود. ظاهرش، ساحلی که در بچگی در آن فوتبال بازی میکرد، دوران حرفهای متوسط و کارنامه هدایت تیمها در ردههای پایین تر، همه و همه نشان از یک مربی بزرگ میداد. درست است که رزومه کاری او با شما حرف میزند اما این ذهنیت او بود که یوونتوس را به موفقیت رساند.
لیپی با اعتقاد عجیبش به اصول خود، از روزی که کفشها را آویخت منتظر مربیگری بود. او سریع با تیم جوانان سمپدوریا شروع کرد و بعد به لیگهای بالاتر ایتالیا رفت. او مثل بقیه هم دورهایهای خود به خوبی میدانست که خرید در تابستان چه اهمیتی دارد. وقتی بازیکنی برای او خریداری میشد، بدون توجه به کیفیت بازیکن، مسئولیت کامل آن را بر گردن میگرفت. با این حال، با وجود اینکه با هر آنچه در چنته داشت کار میکرد اما گاهی اوقات شرایط را شخصا تغییر میداد.
او به رابطه نزدیک با بازیکنان مشهور بود. برای اکثر بازیکنان، این قضیه مشکلی نداشت اما چندین نفر بودند که آنچنان با این رفتار موافق نبودند. وقتی رابطه لیپی با یکی از بازیکنانش به هم میخورد، همیشه این رابطه به شکل اولش بر نمیگشت. او بارها بزرگترین بازیکنان را کنار میگذشت چون وقتی آن بازیکن به سیستم تیم نمیخورد، یعنی به خود او نمیخورد.
"با توجه به فوتبال امروز، صحبت دونفره با بازیکنان از الزامات است. من با آنها به شکلهای مختلفی حرف میزدم و باید بگویم که هم از نظر تاکتیکی، هم از نظر تکنیکی و هم از نظر اجتماعی به من میآموختند."
روبرتو باجو اما، به این مدیریت انسانی لیپی آنچنان روی خوشی نشان نداد. فصل اول این دو نفر با توجه به مصدومیت باجو به هم خورد و لیپی، آلساندرو دل پیرو را جانشین باجویی کرد که سال بعد به میلان رفت. این دو نفر در اینتر دوباره به هم رسیدند اما آنجا هم کارشان به هم نخورد. باجو میگوید:
"رسما از من میخواست جاسوسی کنم. در کّل دوران بازیگری خود این کار را نکردم به همین خاطر به او گفتم که مربی، من به هر شکلی بخواهید به شما کمک میکنم اما از من نخواهید که اسم بازیکنان را ببرم. لیپی هم آنچنان از این قضیه استقبال نکرد."
کریستین ویری هم دیگر بازیکنی بود که این جنبه از زندگی لیپی را تجربه کرد. انتقاد از مهاجمی قد بلند، زهر دار و قدرتمند مانند ویری آسان نبود. وقتی فصل ۱۹۹۶-۱۹۹۷، یوونتوس در نیمه اول برابر آتالانتا به تساوی ۰-۰ رسیده بود، ویری با لیپی به خاطر انتقاداتش درگیر شد و هم تیمیهای بوبو بودند که این دو را از هم جدا کردند وگرنه مشخص نبود که چه اتفاقی در آن رختکن رخ میداد.
بعد از آن، ویری چند هفته روی نیمکت نشست و دوباره به تیم برگشت. او سال بعد فروخته شد اما ربطی به مشکلش با لیپی نداشت چون بعدا این دو با هم حسابی دوست شدند. فروش او به این دلیل بود که از نظر مالی، باشگاه به پول فروش او نیاز داشت. این به طور خلاصه، استراتژی نقل و انتقالات یوونتوس در دهه ۹۰ بود. بازیکنان تا آنجایی ارزش داشتند که مفید بودند و درست ثانیهای بعد از عبور از دوران اوجشان، به فروش میرسیدند. پائولو سوسا، به خوبی این استراتژی را درک کرد چون درست بعد از ۲ سال موفق در یوونتوس به دورتمند فروخته شد. وقتی از این بازیکن پرتغالی در مورد دلیل رفتنش از یوونتوس سوال شد اینگونه جواب داد:
"به خاطر اینکه به کیفیت بازی من دیگر ایمان نداشتند. من با مشکل زانو روبرو شدم و آنها احساس میکردند دیگر در سطح اول نمیتوانم بازی کنم."
مربیان دیگر شاید در این فضا نمیتوانستند موفق شوند اما یوونتوس شانس داشت که لیپی، از مستعدترین مربیان تاریخ بود. او فقط و فقط روی تمرینات، آنالیز ها، تغذیه و حرکات بازیکنان تمرکز کرد. پس از همه این کار ها، او یکی از برترین تیمهای تاریخ را ساخت.
وقتی لیپی وارد عرصه مربیگری شد، فوتبال ایتالیا تغییرات بزرگی را به چشم دید. پس از تلاشهای کورادو ویچانی و توماسو ماسترلی برای آوردن توتال فوتبال هلند به دهه ۶۰ و ۷۰ ایتالیا، فوتبال سرزمین چکمه شروع کرد به فاصله گرفتن از کاتانچیو. ایدهای که در آن فانتزیستا حتی به قیمت قربانی شدن بقیه بازیکنان، باید در تیم حضور داشته باشد. ( فانتزیستا در فوتبال ایتالیا به بازیکنانی گفته میشد که معمولا در خط میانی بازی میکردند و ظرافت و خلاقیت زیادی در بازی با توپ داشتند. در این میان بازیکنانی نظیر رونالدو لوئیز نازاریو دلیما هم بودند که با وجود بازی در خط حمله لقب فانتزیستا گرفتند. از دیگر فانتزیستا های معروف میتوان به دیگو مارادونا، روبرتو باجو و میشل پلاتینی اشاره کرد -مترجم)
با اوج گرفتن یارگیری منطقه ای، زمینهای بازی در دهه ۸۰ و ۹۰ ایتالیا، تبدیل شد به دهکدهای از بازیهای تاکتیکی. قبلا مسئولیتها با توجه به تواناییهای بازیکنان تقسیم میشد اما حالا این تیم، به شکل یک گروه متعهد بود که باید همه کارها را با هم انجام میداد. این ایده کلی فلسفه لیپی بود.
از نظر سیستم بازی، لیپی به خوبی خود را با زمان مطابقت میداد. بیشترین کار روی هارمونی تیم انجام میشد. چه از نظر ذهنی و چه از نظر تاکتیکی. لیپی در کتابش روی اتحاد و روحیه تیمی تاکید زیادی میکند. اتحاد در تیم چیزی بود که معمولا در همه تیمهای لیپی مشاهده میشد اما در یوونتوس این قضیه بیش از پیش نمایان میشود.
اصول بازی از همه مهتر بود اما لیپی مطمئن میشد که سیستم به درد همه بازیکنان میخورد. وقتی او به دل آلپی آمد، ۴ مهاجم درجه یک در باشگاه بودند. دل پیرو، باجو، راوانلی و ویالی. او سیستمی را میخواست پیاده کند که زهر دارترین شکل ممکن باشد.
در دو فصل اولش در یوونتوس، لیپی اول ۴-۳-۳ بازی کرد که ویالی، راوانلی و باجو یا دل پیرو در خط حمله آن بودند. ایده بازی با ۳ مهاجم غیر معمولی بود اما بازیکنان برای این سیستم تقاص پس دادند. ویالی در کتابش مینویسد:"باید سخت تر کار میکردیم هم از نظر ذهنی و هم از نظر فیزیکی."
۳ مهاجم یوونتوس در کارهای دفاعی شدیداً درگیر بودند. این بازیکنان توسط سوسا، کونته و دشان حمایت میشدند. لیپی قادر بود که تاکتیک را دور بزند و با نتیجه ازدواج کند.
هیچکس جلو دار این ماشین یوونتوس نبود؛ گل خوردن آنها را قوی تر میکرد. در فصل ۱۹۹۴-۱۹۹۵، آنها ۲-۰ از فوجیا باختند و ۶ بازی بعدی را پشت سر هم بردند. تراژدیهای لحظه ای، آرمان آنها را خراب نمیکرد.
آندرا فورتوناتو، مدافع چپ ۲۳ ساله یوونتوس که در زمان تراپاتونی به باشگاه آمده بود به سرطان مبتلا شد. او سرطان را شکست داد اما سال بعد ذات الریه او را از پا درآورد. ۲۵ آوریل ۱۹۹۵، یووه باید ۴ روز بعد از فوت او با فیورنتینا بازی میکرد. جایی که هر دو باشگاه در کنار هم، یاد او را گرامی داشتند. یووه بازی را ۴-۱ برد و پس از ۸ سال قهرمان ایتالیا شد. این جام به فورتوناتو تقدیم شد.
یوونتوس سال بعد قهرمان لیگ نشد اما با شکست آژاکس در ضربات پنالتی، قهرمان اروپا شد. ۳ مهاجم اصلی لیپی در فصل ۱۹۹۶-۱۹۹۷ غایب بودند اما لیپی باز هم انعطاف خود را نشان داد. در تابستان ۹۶، یوونتوس رقیبان زیادی را شکست داد تا زین الدین زیدان را از فرانسه به تورین بیاورد. سیستم برای بازی این هنرمند باید تغییر میکرد. ۴-۳-۳ به خاطر زیدان به ۴-۳-۱-۲ تبدیل شد. زیدان پشت مهاجمان قرار گرفت.
با وجود تغییر اسامی، سبک تیم یکسان بود. لیپی باز هم از همه بازیکنان میخواست که در بازی درگیر باشند و به خوبی اتحاد در تیم پدیدار شود. برای خط دفاعی هم نامهای بزرگی مثل پائولو مونترو، مارک ایلیانو و جیانلوکا پسوتو به چیرو فرارا پیوستند. درست است که یوونتوس در فینال چمپیونزلیگ سال ۱۹۹۷ نتوانست دورتمند را در فینال شکست دهد اما تمام جامهای ممکن دیگر فصل را کسب کردند.
با وجود این آمار، لیپی باز هم در حال محاسبه بود. او خلع را در دفاع میدید و سال بعد سیستم را باز هم تغییر داد و به ۳-۴-۱-۲ رسید. مونترو، فرارا و ایلیانو در خط دفاع و دی لیویو و پسوتو دو وینگر دفاعی تیم. زیدان باز هم به پشت مهاجمان رفت و حالا فیلیپو اینزاگی هم به تورین آمده بود. این تصمیمی جسورانه بود اما به خوبی جواب داد. یوونتوس برای سومین بار به فینال چمپیونزلیگ رسید و ۱-۰ به رئال مادرید باخت اما باز هم در لیگ، اینتر را شکست داد و قهرمان شد.
مربی پیشرفتهای پیاپی، وقتی برای نوستالژی نداشت. او ذهنش را با جامهای جدید مشغول میکرد. پس از برد برابر ریورپلاته در جام بین قارهای سال ۱۹۹۶، او به خوبی این موضوع را مطرح کرد:
"به یاد دارم که به کادر فنی برگشتم و گفتم که دوره جدیدی قرار است شکل بگیرد. من آنچنان هوادار جشن گرفتن نیستم. من روز قبل از بازی را تا قبل از سوت پایان ترجیح میدهم."
این خلاصهای بود از دوران دهه ۹۰ لیپی در دل آلپی. نتایج به خوبی کار او را در آن دوران نشان نمیدهد. باشگاهی که به موفقیت خو گرفته بود مربی را استخدام کرد که راه گرفتن جامها را بلد بود. به عنوان یک تکنیسین، مربی و مدرس، لیپی بهتر از این نمیتوانست نتیجه بگیرد. با این حال ابرهای سیاه، بر فراز شهر تورین قرار گرفتند.
کالچوپولی خط سیاهی بر کارنامه مدیریت موجی در یوونتوس کشاند که از سال ۱۹۹۴ در دل آلپی بود. جان فوت، متخصص فوتبال ایتالیا در کتابش "تاریخ فوتبال ایتالیا" مینویسد:
"برای هر کسی که موفقیتهای مدیریتی موجی را زیر سوال میبرد این قضیه را باید یادآورد شد که باشگاههای دیگری هم در این قضیه حضور داشتند."
سال ۱۹۹۸، زنک زمان مربی رم به یوونتوس اتهام دوپینگ زده بود. ریکاردو اگریکولا ۲۲ ماه محروم شد اما در دادگاه استیناف مشخص شد که بی گناه بوده است و آن صحبتهای زمان بیشتر به مشکل ریشهای و نگاه منفی بر میگردد که همیشه در مقابل موفقیتهای یوونتوس وجود داشته است.
در پارانویای فوتبال ایتالیا، شک یکی از پاسخها به موفقیت است و لیپی هم به اندازه کافی نتوانست از آن جان سالم به در ببرد. پس از آن سه سال حضور در فینال اروپا، که نشانی مطلق بود از تاثیر یک مربی بر یک باشگاه، لیپی بالاخره در سال ۱۹۹۹ از باشگاه به خاطر نتایج ضعیف رفت. یوونتوس در فصل ۱۹۹۸-۱۹۹۹ هفتم شد و تا سال ۲۰۰۲ دیگر قهرمان نشد. جایی که لیپی باز برگشته بود.
درست است که لیپی در دوره دوم حضورش در دل آلپی موفق بود اما این موفقیت با دوره اول قابل مقایسه نیست. او تیمی را تحویل گرفت که بردن را فراموش کرده بود و آن را چنان به هم زد که دوباره به تیتر اول روزنامه تبدیل شد. او جمعی از بازیکنان را در اختیار گرفت و یک تیم ساخت. او یک تیم را تحویل گرفت و یک ماشین موفقیت ساخت. او یوونتوس را دوباره یوونتوس کرد.
پرونده فوتبال ایتالیا (۱)؛ رونالدو؛ آهویی که شکست
پرونده فوتبال ایتالیا (۲)؛ داستان فابیو کاپلو در میلان: باهوشی در بین احمق ها
پرونده فوتبال ایتالیا (۳)؛ توتی و دل پیرو؛ دو Fantasisti که مقابل سیستم ایستادند