طرفداری- از وقتی در سنین کم چشمم به زمین سبز فوتبال خورد، چیزی در قلبم تپید. چیزی که توان وصفش را با کلمات ندارم. چیزی شاید فراتر از عشق. کم کم به جنونش عادت کردم، به هیجانش، به ایستادن سر حد مرگش. به اینکه وقتی بازیکنان در زمین بازی می کنند، حاضر اند برای پرچمی رنگی یا سیاه سفید جانش را بدهند. طرفدارانش حاضر اند از کارشان دست بکشند، از خانواده هایشان، از پولشان، از استراحتشان و در هوایی سرد و برفی که گاه وسیله ای که حرکت کند پیدا نمی شد، پیاده به ورزشگاه می رفتند. شب را در سرما صبح می کردند، روی آسفالتی که از سرما ترکیده بوده. اما گرمای فوتبال آن ها را در سرمای وحشتناک گرم می کرد.
بدترین چیز در این زندگی مادی این است که با عشق غیر مادی وارد شوی با روحی زخم خورده و آکنده از درد خارج شوی. حتی دیگر معنی عشق را هم نمی دانی. از کودکانی که با عشقی غیر مادی توپ فوتبال را دیدند و یک دل نه صد دل به آن دلبستند. ولی وقتی برای همیشه توپ را کنار گذاشتند تنها نفرت با خود داشتند، روحی پر از درد. وقتی به آن عشق بی چون و چرا فکر می کنند ثانیه ای 100 بار بر خود لعنت می فرستند. جمله ای از یکی از مسئولان فیفا به یاد دارم. او می گفت زمین فوتبال، فقط برای فوتبال است. زمین فوتبال می تواند زمین خاکی در مرکز شهر باشد، یا حتی آسفالت گونه مدرسه یا حتی کوچه هایی که بوی غذا پرشان کرده است.
در هفته های اخیر بحث کودک آزاری در فوتبال ایران همه جا را پر کرده است. بحث خیانت به عشق همه جا را پر کرده است. پای درد و دل افرادی که تجربه اش را داشتند که بشینید لحظه ای در پاک کردن فوتبال از ذهنتان صبر نمی کنید. مروری بر این موارد کرده ایم. اما صبر کنید روح انسانیت و روح آدمیت و روح فوتبال آنقدر بزرگ است که چند انسان نما قدرت نابودی اش را ندارند. انسان نما هایی که از قدرت سو استفاده کردند و به خاطر عشق یک کودک او را آزار دادند. اشد مجازات برای این این افراد لازم است. خاطره تلخی که به خاطر ترس، شرم یا هرچیز دیگری به عمق سینه رفت تا انسان نما ها بیشتر شوند. عدم برخورد مناسب و عدم مجازات صحیح سبب شد تا امروز همه باهم واژه این فوتبال کثیف است را بر سر در قلبمان نصب کنیم.
از پرونده فردی به نام ع.ج شروع می کنیم. کسی که هم معلم ورزش بود و هم در آکادمی های تهران فعالیت می کرد. در منطقه ای که فعالیت می کرده به نظر همه دچار مشکل شده اند. جایی در جنوب تهران. افردی هم در مورد مورد سوقصد گرفتن توسط همین فرد گفته اند و حتی از شهادت دادنشان.
گزارش های مردمی که در این مطلب می خوانید از مهدی رستم پور است.
فردی که الان 33 سال دارد، می گفت زمانی که جوان تر بوده حدود سال های 1374در دیهیم نظام آباد زمانی که فوتبال رونق زیادی نداشته است و به مدرسه فوتبالی می رفته است. از مدرسه فوتبال آقای م.ب. می گفت او بازیکنان نوجوان را به دفتر صدا می کرده است تا قصد های پلیدش را انجام دهد.
فرد دیگری از اخراج شدن یک معلم ورزش به خاطر موارد متعدد شکایت پیرامون موضوع آزاری می گفت و البته از مدیر مدرسه ای با نام ر.پ که کودک آزاری می کرده است. هموطن دیگری از دوران بازی اش در تیم های پایه می گفت. می گفت پس از مخالف با مربی با نام م.ب پیرامون مسئله آزار جنسی، کم کم از تیم طرد شد. عزیز دیگری از آزار کودکانی می گفت توانایی کاملی در برآمدن از مشکلات خودشان نداشتند.
حتی شایعات و اتهاماتی هم وارد شده است که گویا یک مربی در یک تیم رده های پایه در فدراسیون هم دستی بر آتش داشته است. نام وی نیز ر.م است.
نوشتن برای این ها کم است، برای پسران نوجوانی که با رویای فوتبالیست شدن، به جای شهرت، آزار و اذیت جنسی نصیبشان شد. چند روز قبل مسعود شجاعی از مسائلی در فوتبال ایران گفت، از واقعیت هایی. برخی رسانه ها چشم ها و گوش هایشان را بستند تا حقیقت ها را نبینند و نشوند، به هر علتی. در طرفداری نوشتیم که همه چیز سیاسی نیست. حال مشخص شد که مسعود شجاعی، چیزی جز حقیقت نگفته است.
می توان به صورت کاملا افراط و تفریط گونه با این موضوع برخورد کرد. اما مشکلی حل نخواهد شد. مطرح کردن این مسائل برای تخریب و زشت نشان دادن فوتبال نیست. یادمان باشد فوتبال انگلیس هم با این موضوع درگیر است و رسانه ها رسالت رسانه ای خود را به جای آوردند و با تمام قوا به دنبال حقیقت و مجازات خاطیان بودند. این رسالت رسانه است. افراد اندکی خواستند و می خواستند مقاصد پلیدشان را با فوتبال بر آورده کنند، با عشق خیلی از ما. سخت است به آزار دیدگان در مورد پاکی فوتبال بگویم. گفتن این سخت است اما همه با هم باید بکوشیم تا فوتبال پاک بشود و پاک بماند.