اینتری از 1992یاد یه حکایت افتادم:
طرف مادرش رو کول کرده بود داشت میرفت، یکی ازش پرسید داری کجا میری؟ گفت: دارم میرم بازار مادرم رو بفروشم!! گفتن خجالت داره آدم مادر خودش رو میفروشه؟؟ طرف جواب داد: یه قیمتی میذارم که هیچکی نتونه بخردش!!!
حالا حکایت مسئولین میلانه، آخه شما که نمی خواین معامله کنین چرا میاین پایه معامله!