طرفداری- آرسن ونگر بر روی صندلی می نشیند، نگاهی به خبرنگاران می کند و آماده پاسخگویی به خبرنگاران می شود.
- آقای ونگر، فکر می کنید بتوانید سه شیرها را به قهرمانی برسانید؟
+ سوال سختی پرسیدید. قهرمانی به عوامل زیادی بستگی دارد. مثلا در این زمان، روحیه تیم ضعیف است و من فکر می کنم سه شیر کم است. می توانید یک شیر دیگر هم به سه شیر قبلی اضافه کنید و لقب تیم، چهار شیرها شود. با این حال، قول قهرمانی دادن اشتباه است ولی رسیدن به جمع چهار تیم را مطمئن هستم. یا شاید هم دو بار به جمع دو تیم برتر برسیم. البته امکان دارد چهار بار قهرمان شویم، یا هشت بار در ضربات پنالتی ببریم، یا شانزده بار...
معاون مطبوعاتی ونگر که کنار او نشسته، پای آرسن را لگد می کند و او به خبرنگار بعدی اشاره می کند تا سوالش را مطرح کند.
- فکر می کنید رابطه شما با مورینیو تاثیری بر کارتان بگذارد؟
+ حرف های مورینیو برای من مهم نیست، من اصلا نمی دانم مورینیو کیست؟ در واقع اینقدر مورینیو برای من بی اهمیت است که وقتی با تیم های او بازی داشتیم، تیم او را آنالیز نمی کردم و خب معمولا می باختیم، ولی مهم آن بود که او برای من اهمیتی ندارد. با این حال، به من توصیه شد که یک مربی دفاع شخصی استخدام کنم و من هم این توصیه را قبول کردم. هم اکنون فن Combat with death 2 یا همان مبارزه با مرگ 2 را برای شما به نمایش می گذارم که بدین شرح است.
ونگر فن مبارزه با مرگ 2 را شرح می دهد و به خبرنگار بعدی اشاره می کند.
- فکر می کردید روزی مربی تیم ملی انگلستان شوید؟
ونگر اخم می کند و پاسخ می دهد:
+ نه واقعا... یعنی واقعا وقتی متوجه شدم شغلی را پذیرفتم که مربیانی مثل اریکسون، هاچسون و سم بزرگ آن را پذیرفته بودند کمی ناراحت شدم. ولی به هر حال... تنوع لازم داشتم.
خبرنگاری از ته سالن می پرسد: بزرگترین مشکل تان تا به حال چه بوده است؟
ونگر آهی می کشد و می گوید: متاسفانه همین که بنده لیست بازیکنان را اعلام کردم، چند نفر مصدوم شدند. نمی دانم این اتفاقی است یا نه ولی در حال تمرین هستم تا از این توانایی ام استفاده کنم. بدین صورت که از این به بعد در لیست، نام بازیکنان حریف را بگذارم تا ببینیم جواب می گیریم یا خیر.
- ناراحت نیستید که بدون گرفتن جام لیگ قهرمانان در حال خداحافظی از آرسنال هستید؟
ونگر اخم می کند، نام خبرنگار را یادداشت می کند و در لیست بازیکنانش قرار می دهد. سپس به حالت قهر سالن را ترک می کند.
* * *
- ژوزه، یک دقیقه وقت داری؟
مورینیو می نویسد: معلومه با دیوید مویس بیشتر بهت خوش می گذره تا من. دیگه اسم منو هم نیارین. من فکر می کردم شما با همه باشگاه ها فرق دارین ولی همه تون شکل همید. دیگه تمام شد. اوکی بای.
سپس گوشی اش را داخل جیبش می گذارد و به مدیر اجرایی چلسی اشاره می کند که داخل بیاید.
- ژوزه خان، می خواستم در مورد ماتا باهات صحبت کنم. تو این فصل خیلی بهش بازی نرسیده و می خواد از تیم بره. تصمیم تو چیه؟
مورینیو چشم هایش را ریز می کند و می گوید: من مسئول خرید و فروش بازیکن ها نیستم.
- می دونم، ولی خب حرف شما برای ما مهمه. یعنی ماتا رو نگه داریم؟
+ مگه نگفتی می خواد از تیم بره؟
- یعنی بفروشیم؟
+ من مسئول خرید و فروش بازیکن نیستم!
مدیر اجرایی چند لحظه سکوت می کند و دوباره می پرسد:
- آقا جان ، ماتا رو نگه دارم؟
+ ماتا رو بفروشین؟
- ها ؟
+ ها ؟
- الان گفتی ماتا رو بفروشیم؟
+ من فقط سوال کردم، من مسئول خرید و فروش بازیکن نیستم!
مدیر کلافه شده است. منظور مورینیو را می فهمد، ولی می خواهد مورینیو صراحتا حرفش را بگوید.
- آیا ماتا بازیکن خوبی است؟
+ ماتا بازیکن خوبی است، ولی درموقع دفاع به عقب برنمی گرده.
- یعنی بفروشیمش؟
+ من این حرفو نزدم، ماتا در فاز هجومی خیلی هم خوبه.
- نگه اش دارم؟
+ نمی دانم، من مسئول خرید و فروش بازیکن نیستم.
صورت مدیر کاملا قرمز شده است:
- آیا به ماتا بازی خواهد رسید؟
+ اگه خودشو در حد مسی و رونالدو بالا بکشه بله.
- خب، ماتا می تونه اینکارو بکنه؟
+ خیلی بعیده، ولی خب کار نشد نداره.
- پس نگه اش دارم؟
+ ممکنه سال ها طول بکشه. تو این مدت شما جواب آقای ابراهیموویچ را می دهی؟
- پس می فروشم!
+ نمی دانم... من مسئول خرید و فروش بازیکن نیستم!
مدیر بغض کرده:
- ژوزه من کار دارم... تکلیفو روشن کن!
+ من مسئول روشن کردن تکلیف نیستم!
مدیر جیغ می زند، حرف های نا مفهومی می زند و از در خارج می شود.
مورینیو تلگرامش را چک می کند و می بیند که وودوارد به او پیام داده:
ژوزه الان وقت این صحبت ها نیست. ماتا رو می فروشی یا نه؟
مورینیو لبخند می زند و می نویسد: من مسئول خرید و فروش بازیکن نیستم!