طرفداری- در یک تصادف مرگبار، هایدل پسر خوششانسی بود که تنها گردن و زانوهایش آسیب دیدند.
در یک خانواده کاملاً لیورپولی بهدنیا آمد، سین هایدل در نه سالگی توسط باشگاه انتخاب شد، موضوعی که میتوانست سرنوشت او را تغییر دهد. خود او میگوید:
زمانی که به شکل معمولی با پدرم بازی میکردم، مردم به او میگفتند، پسر تو روزی یک بازیکن بزرگ میشود.
با بازی در کنار بازیکنانی چون تام اینس، جی اسپرینگ و مارتین کلی، هایدل موفق شد همراه با لیورپول، به قهرمانی جام حذفی جوانان در سال 2007 برسد. کمی بعد، او به تیم زیر 16 سالههای انگلستان برای بازی در برابر ایرلند شمالی دعوت شد و همبازی جک ویلشر و جک رادول شد، کسانی که درحال حاضر برای برنموث و ساندرلند بازی میکنند. پس از آخرین بازیاش برای آکادمی لیورپول، به هایدل گفته شد که به ملوود برود. حالا برای این پسر 16 ساله، امکاناتی که در اختیار تیم اصلی بود، فراهم شده بود. در اینباره میگوید:
ناگهان، همهچیز عوض شد، حالا این موضوع به شغل من تبدیل شده بود.
من بسیار اطمینان داشتم که تا جایی که میخواهم، میتوانم پیش بروم. آپریل 2008 بود و من در دیدار در برابر دربی بسیار خوب بازی کردم. بیست و چهار ساعت بعد، من در یک خودرو، همراه 4 نفر از دوستانم تصادف کردیم. دو نفر از آنها مردند، اما من خوششانس بودم. سه لیگامنت از چهار لیگامنت موجود در زانوی راستم آسیب دید، قوزک پایم شکست و گردنم هم آسیب شدیدی دید، همچنین مجبور شدم یکی از کلیههایم را هم از بدنم خارج کنم. در کما بودم و برای پنج روز بیدار نشدم.
البته داستانی که شنیدید، خوششانسی بود، شاید نه آن خوششانسیای که شما همیشه انتظار آن را دارید. یک ماه بعد، لیورپول ترتیبی داد تا هایدل به یک بیمارستان خصوصی منتقل شود. اندی ویلیامز، متخصص زانو که ستارههای فوتبال را معاینه میکند، فراخوانده شد. جیمی کرگر، یکی از اسطورههای هایدل، به ملاقات او آمد تا انگیزهاش را بالا ببرد. خیلی زود اما شرایط عوض شد.
دو سال قبل میتوانستم حتی بدوم؛ هر روز به تماشای تمرینات نفرات اصلی میرفتم و به خودم میگفتم، آیا میشود یک بار دیگر فرصت حضور در کنار آنها را بهدست آورم؟
پزشکان چنین نظری نداشتند و هایدل متوجه شد که دوران فوتبالیاش، خیلی زود به پایان رسیده است. اما او همچنان متقاعد نشده بود. بزرگترین اسطوره هایدل، استیون جرارد، یک روز او و خانوادهاش را بهصرف شام به ملوود دعوت کرد.
هر بار بازی او را میدیدیم، پدرم میگفت، حرکاتش را نگاه کن، همهچیز او را نگاه کن؛ در مراسم شام نیز گفتوگوی خوبی با کاپیتان داشتیم که به من انرژی مثبت داد. او بسیار صمیمی با ما برخورد کرد و لحظات خوبی سپری شد.
سین هایدل در تیم جوانان لیورپول
شاید هایدل باور نداشت که یک روز به جانشین استیون جرارد بدل خواهد شد، اما او همچنان معتقد بود که میتواند به یک بازیکن خوب تبدیل شود. شاید نه آن فردی که پدرش و دوستانش انتظار داشتند، اما به هر روی، یک بازیکن!
به هر مانعی که آنها مقابلم قرار دادن غلبه کردم. تمرینات آبزی زیادی را تجربه کردم و سپس روی به تمرینات ماشینی آوردم. کار با دوچرخه را شروع کردم و امیدوار بودم زانویم به شرایطی برسد که بتوانم با بازیکنان تمرین کنم. اما دیو گالی (فیزیوتراپ لیورپول) به فرانک مکپارلند (مدیر وقت آکادمی لیورپول) گفت که من دیگر نمیتوانم به زمین بازگردم. در آن زمان، فکر میکردم شرایط مساعدی دارم، بنابراین فکر میکردم مزخرف میگوید. اما دیو به من گفت، موضوع شرایط فعلی نیست، موضوع زمانی است سن تو بالا میرود.
او مصر بود. چرا که حتی محل دقیق آسیب مفاصل و شکستگیهایم را میدانست. اما رویای من بیش از اینها بود. من به میلتون دانز و هادرسفیلد رفتم، اما شرایط سخت بود. بنابراین کمی سطح را پایین آوردم. به آکرینگتون استانلی و واکسهال موتورز. در نهایت اما با این حقیقت روبهرو شدم که فوتبال برای من به پایان رسیده است.
در سال 2013، 30 شاهد، از جمله کرگر، جرارد و ویلشر، گواهی دادند که هایدل به احتمال بسیار زیاد به تیم اصلی لیورپول را مییافت و یک تصادف مسیر زندگی او را تغییر داده است. به همین دلیل، به او به 7 شکل خسارت داده شد. و پس از آن، فرصت فوقالعادهای فراهم شد که معمولاً برای هر کسی پیش نمیآید. لخته خون، معمولاً برای افراد یک موهبت بهحساب نمیآید، اما در رشتهها پارالمپیک، شاید!
من هیچگاه در مورد فوتبال افراد فلج مغزی نشنیده بودم. جف دیویس (سرپرست فوتبال معلولان انگلستان) به من یک رایانامه فرستاد که در آن از من دعوت شده بود تا برای موضوعی ارزیابی شوم. آنها برنامه خود را اجرا کردند و به من گفتند که از المپیک لندن 2012 به بعد، واجد شرایط حضور در تیم ملی معلولان هستم. زمانی که به سنت جورج پارک (کمپ مرکزی اتحادیه فوتبال انگلستان) رفتم، فکر میکردم کار آسان باشد، اما از نحوه بازی فوتبال هفت نفره بسیار متعجب شدم. آنها در یک زمین کامل بازی میکردند و شرایط برای یک هافبک، رویایی بود. در ابتدا، کمی شک و تردید داشتم، اما از لحظات ابتدایی حضورم در آن مکان خوشم آمد. من فکر میکردم روزهای شیرین فوتبال تمام شده است، اما امکانات آنجا فوقالعاده بود. یک زمین زیبا، و تمام ذهنیتی که داشتم از بین رفتم. در سنت جورج پارک به نفرات اصلی اضافه شدم و خاطرات شیرین و ماندگاری برای من به ثبت رسید.
سین هایدل و جک رادول در تیم ملی انگلستان
در ریو، جک روتر کاپیتانی تیمی را بر عهده دارد که هایدل، عضوی از آن است. روتر بازیکن سابق تیم جوانان بیرمنگام است که به علت مشکل مغزیای که در پی یک درگیری در باشگاه شبانه برای او به وجود آمد، دچار عارضه مغزی شده است. در کنار آنها، مایکل بارکر، بازیکن سابق تیم جوانان اورتون که به علت تصادف با یک اتوبوس دچار مشکل شده، سومین پارالمپیک خود را تجربه میکند. مانند هایدل،مسیر زندگی بارکر و روتر نیز تغییر کرده است. از نگاهی دیگر اما، آنها خوش شانس هم هستند. هایدل در رابطه با ریو 2016 میگوید:
بسیار به این پارالمپیک امیدوارم و انتظار دارم نتیجه خوبی را کسب کنیم. پدر و مادرم نیز به برزیل میآیند. آنها از دیدن بازی من ناراحت میشوند، چراکه خاطرات بدی را برای آنها زنده میکند. اما در عین حال به من افتخار میکنند. ما تیم بسیار خوبی داریم و احتمال مدال گرفتن برای ما بسیار زیاد است.
جک روتر - کاپیتان تیم 7 نفره بریتانیا در پارالمپیک ریو 2016
در پارالمپیک ریو 2016، تیم بریتانیا همراه با برزیل میزبان، نائب قهرمان جهان، اوکراین، و ایرلند در یک گروه قرار گرفته است. باید دید در المپیکی که افرادی با داستانهایی متفاوت اما سرنوشتی مانند هایدل حضور دارند، چه پیش خواهد آمد. در ریو 2016، قدم به سرزمین افرادی میگذاریم که احتمالاً هیچگاه انتظار حضور در آنجا را نداشتهاند.
یادداشتی که خواندید، نوشته بن درز بود برای بخش ورزشی وبسایت بیبیسی |
---|