طرفداری- کیمیا علیزاده بانوی تکواندو کار ایران که موفق شد به مقام سوم المپیک برسد با ایران ورزشی به گفت و گو پرداخت که آن را می خوانید.
یکی – دو روزی گذشته و الان بهتر میتوانی درباره مدالت حرف بزنی. تب و تابت خوابیده یا هنوز هیجان زده ای؟
در شوک از دست دادن طلا هستم. در شوک این هستم که چرا بازی دوم آن اتفاق افتاد. شاید حسرتش هیچ وقت از یادم نرود. مثل حسرت مسابقات جهانی که میتوانست طلا شود اما مدالم برنز شد و اینجا هم دقیقا همان اتفاق افتاد. البته هر چه بوده، تمام شده و بعد از مدالم، من واقعا از ته دلم آرزو کردم که خدابخشی و مردانی، طلا بگیرند و برنز مرا جبران کنند اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد. من فکر میکنم هیچ کدام از ما نباید فراموش کنیم مدالهای با ارزشی که اینها به دست آوردند و قهرمانیهایشان در جهان را. المپیک میدان بزرگی است و به نظرم نباید راحت دربارهاش قضاوت کرد و با هیچ میدان دیگری مقایسهاش کرد.
این تفاوت را اینجا حس کردی؟
اصلا نمیشود گفت. قبلا میگفتند هیچ چیز را در المپیک نمیتوان پیشبینی کرد. اینجا این را واقعا حس کردم. در روز آخر مسابقات تکواندو دیدیم که خیلی از بزرگان تکواندو حذف شدند. بار روانی المپیک خیلی زیاد است. حتی کسانی که برای مدال هم نمیآیند، استرس دارند چه رسد به بچههای ما که باید برای مدال میجنگیدند. من در مسابقات گرند پری یا حتی المپیک نوجوانان، این استرس را حس کرده بودم اما اینجا شرایط فرق میکرد. من میخواستم اینجا نماینده شایستهای باشم. نمیخواستم فقط یک نماینده باشم.
نماینده شایستهای که بودی.
من به اینجا آمده بودم برای طلا. فکر نکنید این را میگویم برای اینکه الان مسابقهام گذشته و دارم همینطور یک حرفی میزنم. با وجود تمام آسیبهایی که داشتم، استادم طوری برنامه ریختند که من به پیکم برسم. به همین خاطر اینقدر از لحاظ فنی آماده بودم که واقعا از خودم انتظار داشتم و متاسفانه نتوانستم انتظاری که از خودم داشتم را انجام دهم. الان همه از من راضیاند اما خودم، نه. اگر من با آمادگی که در مسابقات کسب سهمیه یا جهانی داشتم، در اینجا حاضر میشدم شاید یک مسابقه هم نمیتوانستم ببرم. ولی من واقعا از لحاظ فنی و روانی، آماده بودم. من هر شب تصویر روی سکوی رفتن خودم را میدیدم. وقتی که بازی مقابل اسپانیا را باختم، کلا تمام باورهایم خراب شد.
یعنی هر شب تصویر سازی میکردی که قهرمان میشوی.
نمیتوانم حسم را بعد از باخت بگویم. اینقدر در ذهنم مدال طلا را گنجانده بودم که اصلا باورم نمیشد. یک ثانیه هم به باخت فکر نکرده بودم.
خب همین موضوع و اعتماد به نفس بیش از حد، باعث باختت در آن مسابقه نشد؟
نه. من میدانستم که هر مسابقه یک سرش برد است و یک سرش باخت. این را هر ورزشکاری میداند. من هم میدانستم اگر یک جا وا بدهم، بازنده زمینم. ولی تا آخرین لحظه جنگیدم. چیزی کم نگذاشتم.
در آن مسابقهای که 9- 4 عقب افتادی، به وضوح میشد دید که داری میجنگی.
فکر میکنم آخرهای راند دوم بود که 5 امتیاز عقب افتادم اما حتی یک ثانیه هم ناامید نشدم. حریفانم در این مسابقات به صورتی بودند که نه میگفتم نمیتوانم اینها را بگیرم، نه اینکه میگفتم ضعیفند. من مقابل حریف تایلندی، همه تلاشم را کردم و نمیخواستم شانس مجدد را از دست بدهم. من حتی بازی با اسپانیا، چهار تا عقب افتادم. دوباره خودم را رساندم و اختلاف مان یک امتیاز شد.
این نشان میدهد که روحیه قوی داری.
فکر میکنم همینطور است. باور دارم که باید تا آخرین لحظه جنگید. شرایط من را بزرگ کرده است. خیلی بزرگتر از سنم. نبینید هنوز عروسک بازی میکنم.
اتفاقا این را خیلی شنیدم که به عروسک علاقه زیادی داری.
شاید خیلی از رفتارهایم بچگانه باشد اما افکارم بزرگ است. دوست ندارم رفتارهایم خیلی بزرگ باشد. دوست دارم عروسک بازی کنم اما در موقع حساس، بتوانم کاری که باید را انجام بدهم. مثل اتفاقی که در اینجا افتاد.
و اینها برای رضایت از خود کافی است.
وقتی به این فکر میکنم که دل مردم را شاد کردم، خوشحال میشوم اما بعدش میگویم کاش با طلا این کار را میکردم. من اصلا به مدال برنز قانع نیستم. من خیلی میتوانستم بهتر از این باشم چون از لحاظ فنی هیچ وقت به این حد نرسیده بودم. شاید هیچ کسی نداند من قبل از مسابقه چه آسیبهایی دیدهام. آخرین آسیبم این بود که حدود 10 روز قبل از سفرم به ریو، خار پاشنه در آوردم و این موضوع به این منجر شد که عضله کف پایم درگیر شود. طوری شده بود که در تمرین نمیتوانستم پایم را زمین بگذارم. تصور کنید، در رشتهای که همه چیزش با پا است، من پایم را زمین نمیتوانستم بگذارم. با این حال خودم را رساندم و روز مسابقه ام، روز پیکم بود. به همین خاطر از خودم راضی نیستم و دلم میسوزد. من خیلی مسابقه دیدهام که در پیکم نباشد.
در مسابقه ات، چیزی که برایم جالب بود این است که از وقتی وارد سالن میشدی، حواست به سکو و جایی که مهدی بی باک حضور داشت، بود و حتی با اشاره سر نشان میدادی که حرفهایش را میشنوی. چطور میتوانستی هم تمرکز کنی، هم به چند جا حواست باشد؟
من آدم تک بعدی نیستم و حواسم به همه جا هست. البته اگر بخواهم. وقتی وارد زمین مسابقه میشوم، تماشاچیها کم کم برایم حذف میشوند. فقط خودم را میبینم و حریفی که دارم با او مسابقه میدهم. از صداها هم آنهایی که بخواهم را میشنوم اما آنها که نخواهم و میدانم رویم تاثیر منفی میگذارد را نمیشنوم. در روز مسابقه هم فقط صدای استادم را میشنیدم، صدای استاد بی باک را میشنیدم. به هر حال داشتند بازی را میدیدند و میتوانستند به من کمک کنند. بنابراین حواسم خیلی به نکتههای مربیان بود. اعتماد و ارتباطی که بین من و استادم وجود داشت، باعث شد من هر جایی که احساس میکردم، ضربهام خورده، اشاره کنم تا ایشان هم کارت بکشد. یا اینکه هر حرفی میزدند، من سعی میکردم اجرا کنم. بنابراین همیشه حواسم به چیزهایی که باید باشد، در سالن هست.
سوال آخر. کی از خودت راضی میشوی؟
ما هنوز خیلی رکوردها داریم که زده نشده است. میخواهم اینقدر جلو بروم که بتوانم این رکوردها را بزنم.
پس خیلی بلند پروازی.
طلای بازیهای آسیایی را در رشته تکواندو نداریم. طلای جهانی در این رشته نداریم. طلای المپیک نداریم. خب این همه کار انجام نشده داریم که من دلم میخواهد انجام شان دهم و امیدوارم به همه این چیزهایی که میخواهم برسم. شاید بعد از اینها راضی شوم.