اختصاصی طرفداری
هر بازی از نظر تاکتیکی یک طراحی ابتدایی و یک نقطه عطف دارد. دست زدن به مقایسه برای ارزش گذاری میان این دو همواره محل مناقشه تاکتیک نویسان بوده و خواهد بود، اما با وجود تمام اختلافات، یک نکته هست که تمام آنها در موردش اشتراک دارند: "اهمیت ویژه غیر قابل پیش بینی بودن" . اینکه طراحی ابتدایی به گونه ای صورت بگیرد که هیچکس انتظار ندارد، به گونه ای که از همان اول حریف مات شود. اینکه تغییرات پوزیشنی و تعویض ها در میانه بازی برای ایجاد نقطه عطف، به گونه ای صورت بگیرد که حریف را تا دقایقی دست به دهان بگذارد. به همان گونه که فرناندو سانتوس در این بازی تعریف تاکتیک نمود، تغییر تاکتیک نمود. تغییر بازی تیم از آمار بیست و شش شوت در برابر ایسلند، بیست و چهار شوت در برابر اتریش و بیست و یک شوت برابر مجارستان، بهترین آمار در تمام دور گروهی به فقط شش شوت در صد و بیست دقیقه. تغییر بازی تیم از دومین مالکیت برتر به فقط سی و هشت در صد و بیست دقیقه. پس مطمئنا طراحی ابتدایی پرتغال غیرقابل پیش بینی بود، آنچه که در نیمه اول کاملا کرواسی را مات نمود.
سانتوس با هوشمندی این برنامه را طراحی کرده بود: سرعت تیم، حملات سریع تیم، حفظ شود، اما با کنترل شدید. کنترل و احتیاط به صورت حمله با پاس های بلند برای مهاجمان سریع و حمله با استفاده از سرعت فردی مهاجمان سریع، رونالدو و نانی و گاهی نیز گوئررو سریع از دفاع چپ به صورت استارت های پا به توپ سی، چهل، پنجاه متری. الگوهایی جدید و البته محتاطانه برای اجرای حمله سریع، به جای شیوه ای که در سه بازی قبلی حملات صورت می گرفتند، شیوه پیشروی توپ و شش تا هشت نفر همزمان همراه با آن، تا درون محوطه. در واقع یعنی حملات گروهی موسوم به حمله کلاسیک که به همان اندازه که سرعت مهم است، تراکم نیز مهم می باشد. اما بخش اصلی و ویژه طراحی اولیه متفاوت سانتوس، در مورد مسئله پرسینگ تیم صورت گرفت.
پرسینگ شدید تمام زمین که مکمل حمله سریع است، برای افزایش محدوده توپگیری تیم، برای اینکه وقتی در زمین حریف توپگیری انجام شود به صورت اتوماتیک احتمال موفقیت حمله سریع بالاتر می رود. ولی سانتوس دست از این مسئله کشید و با عقب بردن خط پرسینگ، فلسفه بازی پرسینگ شدید-حمله سریع تیم را در دور گروهی به بازی دفاع-ضدحمله تغییر داد. غیرقابل پیش بینی شدن. اوه، بله به اندازه کافی می تواند حریف را دست به دهان بگذارد! اما چرا این تغییر در پرسینگ؟
به خاطر همه چیز. به خاطر اینکه خط هافبک کرواسی همه چیز بود و باید کنترل می شد. مهاجمان بدون انجام فشار از جلو، به مرکز زمین عقب بیایند، مدافعان کناری جهت پوشش خط هافبک به مرکز جمع بشوند، پوشش از جلو، پوشش از عقب، ایجاد تراکم با خط هافبک و پرسینگ شدید در قسمت داخلی یک سوم میانی روی انتقال حمله کرواسی، آنچه که باعث شد تیم کاچیچ دویست و هفتاد پاس از ششصد پاس کلی اش را در جلوی این پرس، در قسمت اول یک سوم میانی بازی کند. تلاش مداوم برای عرض سازی و فرار از جناحین بارها و بارها با پاس های کوتاه و بلند جناح به جناح صورت می گرفت که در اکثر موارد به خاطر میل تهاجمی سرنا و پریشیچ و استارت های سریع به یک سوم هجومی تیم را مجبور می کرد که از بازی به عقب که با ۲۱۲پاس رکوردی در این مورد می باشد استفاده کند یا لینک را از طریق پاس های بلند مودریچ ایجاد کند که در کل از بیست و هشت اقدام مستقیم از این منطقه به یک سوم هجومی تنها پنج مورد به دریافت توپ در مقصد منتهی شد.
احتمالا بهترین مورد را می توان از پانزده دقیقه اول بازی استخراج نمود که کروات ها بدون توجه به برنامه پرسینگ حریف و با توجه به درخشش پریشیچ در بازی با اسپانیا در سمت چپ، شش پاس از زمین خودی به منطقه پشت مدافع راست پرتغال برای فرار وی صادر نمودند، شش پاس به چپ و عدم حتی یک اقدام از راست. مسئله ای که مطمئنا اگر آگاهی سانتوس در بیرون گذاشتن هافبک های فانتزی و بازی دادن به هافبک های تخریبی، همراه با انجام پرسینگ پرتراکم در بین کانال مبدأ-مقصد این پاس ها نبود، روی حملات سریع پرتغال باعث خطرسازی برای کروات ها می شد. کروات هایی که به صورت کاملا مشخص تا دقیقه چهل و دو در برابر پرسینگ حریف گرفتار شده بودند تا اینکه در این لحظه هم خطرناک ترین حمله در نیمه اول را ترتیب دادند و از آن مهمتر هم راه حلی یافتند: پرتغال ۴-۴-۲بازی می کند و این یعنی تیمی با دو خط به علاوه مهاجمان، این روش در برابر پاس های مورب آسیب پذیر می باشد. همان گونه که دقیقه چهل و دو سرنا در زمین حریف در سمت راست صاحب توپ بود، پاس مورب روبه جلو به مرکز، از آنجا پاس مورب رو به جلو به چپ، از آنجا پاس مورب روبه جلو به درون محوطه و ضربه منجر به موقعیت خطرناک.
حمله دقیقه چهل ودو و هشداری بزرگ، البته برای هر دوتیم. و اینجا بود که نقطه عطف بازی شکل گرفت. به محض شروع نیمه دوم آنته کاچیچ، مودریچ را به زمین حریف و متمایل به سمت راست کنار داریو سرنا انتقال داد و دستور ویژه به تیم ممنوعیت پاس عرضی و رو به عقب تا حد امکان و انجام پاس های رو به جلو جهت صورت دادن حملات پینگ پنگی مداوم بود. با استفاده از پاس به مودریچ در جناح راست زمین حریف، در این هنگام سرنا استارت به جلو را می زد و لوکا دو گزینه داشت، یا پاس پشت مدافع چپ برای وی یا پاس مورب به مرکز زمین جهت صورت دادن حمله مطابق ضعف سیستم ۴-۴-۲.
با این تغییر، تزریق خلاقیت و انرژی در تهاجم کرواسی به وضوح قابل مشاهده بود اما تنها دو دقیقه. سانتوس که هشدار حمله دقیقه چهل و دو را دریافته و اکنون تغییرات کرواسی را در شروع نیمه دوم مشاهده می نمود سریعا اقدام به فعالیت برای تخریب شیوه جدید حمله کروات ها کرد، دقیقه ۴۷، رناتو به جای گومش که بال چپ تیم در ۴-۴-۲ بود، رناتو در مرکز و جلوی دو هافبک وسط، رونالدو به سمت چپ. تغییر سیستم به ۴-۲-۳-۱ و افزایش خطوط تیم برای تخریب پاس های مورب، همچنین با حضور رناتو که کیفیت ویژه ای در حرکت با توپ دارد استفاده از شیوه ضدحمله با حرکت فردی بلند بازیکنان نیز رونق بیشتری گرفت، پنج بار از مرکز زمین تا پشت محوطه پیشروی با توپ.
انتظار می رفت پس از تعویض رناتو و اینکه دو بازیکنی که تا قبل از آن هافبک مرکزی بودند، اکنون جلوی خط دفاعی به عنوان هافبک دفاعی بازی می کردند و در بازی عبور پاس مورب از جلوی خط دفاعی توسط حریف نقص ایجاد نموده و همچنین حضور یک پست ده در ترکیب یعنی رناتو که باعث احساس ضعف در نقطه ای که مودریچ آن را جهت پیش رفتن خالی نموده بود میشد، کرواسی دست به تغییراتی در شیوه حمله کردن بزند، اما کاچیچ ترجیح داد از تاکتیک"فشار تا لحظه ای که حریف اشتباه کند" استفاده کند و به همین دلیل دوباره به عرض عقب نشینی نکرد و همچنان پاس در طول، حرکت در طول و از همه مهمتر مودریچ در طول گزینه انتخابی تیم بود.
تایم پنجاه تا شصت بازی بود که کرواسی تصمیم داشت به هرطریقی شده یک گل بزند و به همین علت فشار و فشار و فشار، اما بدون توجه به یک نکته مهم: "آیا فشار تیم پشتوانه دارد؟" .پشتوانه انرژی و توان! موقعیت بازی پس از دقیقه شصت نشان داد که کاچیچ هرچه داشته برای ده دقیقه قبلی گذاشته بود و پس از آن با یک تغییر سریع و ناگهانی پرتغال موفق شد برای اولین بار در کل بازی، قدرت تعیین ریتم و ضرب آهنگ بازی را با به دست آوردن توپ کسب کند. پانزده دقیقه، شصت تا هفتاد و پنج. تایمی که پرتغال چهار شوت از شش شوت کلی اش را در بازی زد، جمع شدن کرواسی باعث شد خطوط در تیم پرتغال به هم نزدیک تر شوند و یک یونیت کامل را در زمین حریف پیاده نمایند. البته نکته ای که در این تایم کرواسی نتوانست از سرعت پریشیچ در ضدحملات استفاده کند به یک مسئله مهم مربوط می شود: پرتغال تیمی ست که با توجه به نوع بازی که در مرحله گروهی انجام داد نشان می دهد که دوره بدنسازی ویژه و قوی برای اجرا کردن پرسینگ شدید و همچنین بازی مداوم در طول سپری نموده است و این یعنی تیمی با توان جسمانی بالا که با توجه به عدم استفاده از پرسینگ شدید تمام زمین و تغییر شیوه انجام حملات سریع در این بازی، از این انرژی استفاده چندانی نکرده بود و به همین دلیل روی مبحث انتقال از حمله به دفاع در این پانزده دقیقه بسیار عالی و توپگیر عمل نمودند. بله پرتغال هم به اندازه کافی فشار وارد نمود و وقتی دید کرواسی به اندازه ای استراحت نموده است که بتواند در مناطق جلوتر حمله آنها را قطع نماید بر مبنای احتیاط و کنترل مداوم سرعت به عقب بازگشت.
می توان تایم هفتاد و پنج تا صد و بیست بازی را مهمترین تایم بازی نامید، تایمی که از طرف هر دو تیم طول گزینه اول بود، اما با شیوه ای متفاوت. با شیوه ای که تیم از لحاظ بدنی خالی نکند، با شیوه ای که تیم گرفتار ضدحملات نشود و البته با شیوه ای که در کنار این محدودیت ها بتوان حمله نیز نمود. "روش سازمان های دو تکه" . از سوی هر دو تیم. شش نفر در یک سوم دفاعی خودی و چهار نفر در یک سوم هجومی. از سوی هر دو تیم. روشی همراه با با پاس های طولی مداوم. دو تیم پی در پی حمله می کردند، اما باید پرسید چرا با وجود این تعداد حمله، جز یک گل در آخرین دقایق، گلی دیگر به ثمر نرسید: به سه دلیل.
اول به خاطر ترس تیم ها از انجام فشار به عنوان مکمل حمله جهت دامنه دار کردن و بهره برداری از موج های بعدی حمله که بسیار مهم می باشند. دومین دلیل به حضور مداوم شش بازیکن در یک سوم دفاعی برمی گردد که همواره آماده دفاع کردن بودند، همانطور که می دانید برای گل زدن نیاز است که حریف نظم دفاعی نداشته باشد. اما سومین مورد که دلیل زدن گل پرتغال و از آن مهمتر ویژه ترین مسئله بازی بود بحث سرعت است. تیم ها در طول بازی می کردند اما سریع حرکت نمی کردند و همین باعث می شد که حتی اگر حریف در دفاع نامنظم یا نیمه منظم بود قبل از رسیدن حمله نظم خود را باز می یافت. عدم سرعت. سرعتی که روی گل پرتغال کاملا اهمیت خود را نشان داد، وقتی با طول و با تعداد نفر مناسب تلفیق شد کاملا اهمیت خود را نشان داد، سرعتی که کرواسی تماما سعی می نمود از طریق پریشیچ به آن دست یابد و وقتی پرتغال توانست این بازیکن را کنترل کند، سرعت را نیز کنترل کرد. سرعتی که پرتغال همواره از طریق چهار بازیکن جلویی لاین آپ ایجاد می کند، مخصوصا از طریق رونالدو که مسئول ویژه انتقال حملات سریع تیم با تکنیک نابش از بخش پایه به بخش اصلی است، سرعتی که در این بازی به این خاطر که پرتغال می خواست از طریق چهار پست جلویی لاین آپش در میانه میدان تراکم ایجاد نماید، آن را فدای پرسینگ نمود. سرعتی که پرتغال دارد و با استفاده از آن در یک حرکت، برد!