اختصاصی طرفداری-
یک. 25 نوامبر 1992 منچستر:
امروز چهارشنبه است و مارتین ادوارد رئیس منچستر یونایتد در اتاق کارش در حال ورق زدن روزنامه هاست. الکس فرگوسن برای صحبت در مورد خرید بازیکنان جدید برای یونایتد وارد اتاق رئیس میشود. هنوز روی صندلی اش مستقر نشده که تلفن زنگ میخورد: الو مارتین میخواستم نظرت را راجع به فروش دنیس اروین بدانم. این را بیل فوتربی مدیر اجرایی لیدز یونایتد از آن طرف خط میپرسد. در حالی که ادوارد از عدم تمایل منچستر برای فروش اروین می گوید فرگوسن با حرکات دست و صورت به او علامت می دهد ادوارد اما منظورش را متوجه نمیشود، فرگوسن خود کارش را از جیبش بیرون میآورد و گوشه روزنامه زیر دست ادوارد مینویسد: کانتونا، کانتونا را بگیر. ادوارد موضوع را پیش میکشد اما فوتربی مردد است و میگوید: اینجا خیلی دردسر درست کرده ولی ۲۴ ساعت به من وقت بده تا جواب قطعی بدهم. اما هنوز یک ساعت نشده تلفن ادوارد زنگ میخورد و فوتربی از آن سوی خط میگوید: ۱.۶ میلیون پوند برای کانتونا. ادوارد پس از نیم ساعت صحبت فوتربی را به ۱.۲ میلیون راضی میکند و معامله جوش میخورد. شش دسامبر ۱۹۹۲ مقابل منچستر سیتی اریک کانتونا گام به چمن الدترافورد میگذارد، یقه پیراهنش را بالا میدهد و نمایش کینگ اریک در تئاتر رویاها آغاز میگردد.
دو. 24 مارس 1966 مارسی:
مارسی شهر عجیبی است. تنها شهری در فرانسه که وقتی در آن قدم میزنید هیچ گاه احساس خارجی بودن نمیکنید. غالب اهالی را مهاجران الجزایری، تونسی و دیگر اقلیتها تشکیل میدهند و بیشتر از این که فضای فرانسه را حس کنید احساس بودن در شهری در دل خاور میانه به شما دست میدهد. در بخشهایی از شهر بازارهای محلی مهاجران از هر قوم و نژادی خود نمایی میکند و خلاصه ملغمهای است از همه چیز. در گوشهای از این شهر آلبرت کانتونا پرستار و نقاش نیمه وقت و همسرش النور یک خیاط محلی در انتظار تولد دومین پسرشان هستند. فرزند اول جان ماری اکنون ۴ ساله است. خانواده کانتونا از مهاجران هستند. اریک از طرف جد پدری به ساردینیا میرسد و از طرف جد مادری به ایالت کاتالان که اکنون جزئی از اسپانیاست. جد مادری او پیر راوریش در سال ۱۹۳۸ برای استقلال کاتالان در برابر ژنرال فرانکو میجنگید.در بالای تپهای در محله کایلولس غاری قرار دارد که در جنگ جهانی دوم محل دیده بانی سربازان آلمان نازی بوده و سپس خانواده کانتونا در دهه ۱۹۵۰ آن را برای سکونت انتخاب و مقداری به استانداردهای زندگی نزدیکش کرده بودند. اولین چیزی که اریک از کودکی خود به یاد میآورد بازی با توپ است: پدرم به خاطر میآورد به محض راه افتادن به دنبال توپ میدویدم و اولین خاطره من از کودکی بازی با توپ فوتبال است. آلبرت خود یک دروازبان بود و اصول پایه فوتبال را از کودکی به اریک آموخت. اولین بار اما هنگامی که او پا به استادیوم ولودروم گذشت فضای آنجا قلبش را تسخیر کرد.
سه. 21 اکتبر 1971 استادیوم ولودروم شهر مارسی:
پسری 5 ساله به همراه پدر در ردیف جلوی ورزشگاه نشسته است. پیراهن سفید المپیک مارسی را بر تن دارد. او به عشق مگنوسون وینگر تکنیکی سوئدی و اسکوبلار ماشین گلزنی یوگسلاو مارسی به ورزشگاه آمده تا از بازی آنها لذت ببرد. الکتریسیته خاصی در فضا احساس می شود. بازی آغاز می شود توجه اریک کانتونا اما از روی مگنوسون و اسکوبلار به تیم آژاکس می چرخد. آنها فوتبال عجیبی را بازی می کنند. مدرن چشم نواز با پاس های متعدد. در میانه میدان یک فرمانده با موهای بلند دستور حمله، دفاع و چینش نفرات را صادر می کند نامش کرایوف است یوهان کرایوف. فضای خاص بازی، اریک را 90 دقیقه روی صندلی میخکوب می کند. مارسی بازی را 2-1 واگذار می کند اما مهم نیست زیرا اریک کانتونا انگیزه های لازم را برای آینده اش پیدا کرده است. همانجا تصمیم می گیرد که فوتبال را به صورت حرفه ای دنبال کند. پس به نزدیک ترین باشگاه فوتبال یعنی کایلولس می رود و ثبت نام می کند. در ابتدا درون دروازه می ایستد اما پس از مدتی آن را بسیار خسته کننده می یابد پس پست خود را تغییر می دهد. در اولین تورنومنت نوجوانان در کن اریک آقای گل مسابقات می شود و تا 6 سال بعد تمام عنوان ها را با کایلولس درو می کند.پیشنهادهای زیادی می رسد اما پیشنهاد باشگاهی مانند اوسر را نمی توان به سادگی رد کرد. علی رغم فاصله 800 کیلومتری باشگاه تا خانه و دوری والدین اریک تصمیم به رفتن می گیرد و عازم اوسر می شود.درخشش کانتونا در اوسر درهای تیم ملی زیر 18 سال را به روی او می گشاید. بازی های درخشان در تیم ملی زیر 18 سال و اوسر توجهات را بیشتر بر می انگیزد. حالا تمام باشگاه ها به دنبال او هستند در این میان اما یک باشگاه برای او خاص و ویژه است: “المپیک مارسی.“
کم تر از 20 سال پس از دیدن شاهکار کرایوف در ولودروم به همراه پدر این بار اریک این شانس را پیدا می کند تا هنر خود را در آنجا به نمایش بگذارد تنها با این تفاوت که حالا او بازیگر است و 50،000 جفت چشم خیره به ساق های او. با وجود بازی های درخشان اختلاف او با تماشاگران باعث می شود تا در سال 1989 به طور قرضی به مون پلیه واگذار شود اما روح طغیان گر او آرام نمی نشیند و وقتی در رختکن تیم کفشش را به طرف صورت هم تیمی اش جان کلود لمون پرتاب می کند رئیس مون پلیه او را محروم و جریمه می کند. بازی های تیم ملی فرا می رسد اما هنری میشل به خاطر رفتار کانتونا روی نام او قلم قرمز می کشد تا اریک در مصاحبه ای بگوید: او یکی از مزخرف ترین مربی های دنیای فوتبال است. اوضاع برای اریک در فرانسه اصلا خوب نیست و وقتی در باشگاه نیمز در اواسط بازی مجددا کفشش را به سمت داور پرتاب می کند به توصیه ژرارد هولیه تصمیم به مهاجرت از فوتبال فرانسه می گیرد پس انگلستان را برای شروعی دوباره آغاز می کند. شوالیه یاغی شمشیرش را بر می دارد و در جستجوی سرزمین های تازه راهی انگلستان می شود.
چهار. یکم فوریه 1992 ورزشگاه الندرود لیدز:
هوارد ویلکینسون مربی لیدز یونایتد که در رقابت تنگاتنگ با منچستر یونایتد قرار دارد، به همراه اریک کانتونا بازی لیدز در مقابل ناتس کانتی را تماشا می کند. بازی را لیدز سه بر صفر می برد و صحبتهای ویلکینسون کانتونا را متقاعد می کند که در لیدز به آنچه می خواهد می رسد. هوارد ویلکینسون خیلی شفاف برایم توضیح داد که آن ها برای قهرمانی می جنگند و به بازیکنی مانند من احتیاج دارند. او تاکید کرد که هیچ فشاری روی من وارد نمی کند اما انتظار دارد که در رسیدن به هدف کمکشان کنم. تنها شرط من برای او این بود که هیچ جلسه آزمایشی در کار نباشد و توانایی هایم را در زمین مسابقه نشان دهم. این خاطره را اریک پس از آن دیدار به یاد می آورد. پس از رد درخواست شفیلد ونزدی برای تمرین آزمایشی و به توافق نرسیدن با لیورپول، لیدزیونایتد به نظر گزینه مناسبی برای رسیدن به آرزوهایش است. لیدز نهصد هزار پوند به نیمز پرداخت می کند و کانتونا را به الندرود می آورد. با وجود 15 بازی و تنها 3 گل برای لیدز، پاس های طلایی و رهبری فوق العاده کانتونا در زمین لیدز یونایتد را به قهرمانی می رساند. شوالیه این بار در مقام پادشاه تاج گذاری می کند. او حالا فرمانروای تمام بریتانیاست.
پنج. 7 نوامبر 1992:
یونایتد وضعیت خوبی ندارد. قافیه بالای جدول را به استون ویلا و بلک برن راورز باخته و در رده دهم با نورویچ و کیو پی آر دست و پنجه نرم می کند. آلکس فرگوسن از امضای قرارداد با آلن شیرر ناکام مانده و شیرر در تور بلک برن افتاده سپس دایان دابلین را با یک میلیون پوند به منچستر آورده اما مصدومیت زانو او را برای 6 ماه خانه نشین کرده سه میلیون پوند نیز برای دیوید هرست دور ریخته شده. بازیکنان پس از بازی در حال دوش گرفتن از نیاز تیم به یک تمام کننده صحبت می کنند. استیو بروس در حال توصیف قابلیت های کانتونا برای گری پالیستر است. آلکس فرگوسن که برای معدود دفعات همراه تیم برای دوش گرفتن رفته ناگهان جرقه ای در ذهنش می زند و پازل تاکتیکی اش کامل می شود خودش در این مورد در کتابش می گوید: پس از بازی در حال دوش گرفتن بودم و به تحلیل های بازیکنان گوش می دادم. استیو بروس و گری پالیستر در مورد مهاجم فرانسوی لیدز صحبت می کردند که چه اعجوبه ایست. همان جا جرقه خرید کانتونا در سرم زده شد. پس از امضای قرارداد با منچستر یونایتد، کانتونا تنها به چند هفته زمان نیاز داشت تا خود را در تیم جا بیندازد. در 19 دسامبر در استمفورد بریج مقابل چلسی اولین گلش را به ثمر می رساند و بازی را یک بر یک مساوی می کند. دومین گل اریک در باکسینگ دی در مقابل شفیلدونزدی زده می شود. یونایتد در نیمه اول بازی را سه هیچ باخته است. در نیمه دوم اما سه گل می زند و بازی را مساوی می کند. کینگ اریک شمشیرش را از نیام کشیده و یکی یکی تیم ها را سلاخی می کند. 37 بازی 54 امتیاز و 38 گل برای یونایتد قبل از کانتونا و 37 بازی 88 امتیاز و 77 گل بعد از ورود کانتونا. حالا با کینگ اریک هیچ کس جلودار شیاطین نیست. در پایان فصل آنها با تنها دو باخت قهرمان می شوند. آن هم برای اولین بار پس از 26 سال.
شش. 30 مارس 1995 :
قهرمان دو دوره پیاپی لیگ برتر با منچستر روبروی خبرنگاران نشسته است. دو هفته پیش در جریان بازی منچستر و کریستال پالاس هنگامی که در دقیقه 48 به دلیل تکل خشن از بازی اخراج شد در حال رفتن به رختکن با ناسزای هواداری که سابقه سرقت و دزدی مسلحانه نیز داشته از کوره در می رود و با لگدی کونگفو وار به تخت سینه او می کوبد. دادگاه اورا تا پایان فصل محروم و مبلغ 20000 پوند جریمه می کند. حکم زندان او پس از فرجام خواهی به 150 ساعت خدمات عام المنفعه تقلیل می یابد. در سالن کنفرانس غوغایی است. صدای همهمه و نور فلاش دوربین ها لحظه ای ساکت نمی شود. همه منتظر توضیحات او هستند.
کانتونا لیوان آبی بر می دارد،جرعه ای آب می نوشد و با جمله ای فلسفی همه را غافلگیر می کند: وقتی مرغان ماهی خوار به دنبال قایق ماهی گیری در پروازند منتظرند تا برایشان ماهی به دریا ریخته شود. خیلی متشکرم. این را می گوید و از جا بلند می شود و از سالن بیرون می رود.
این جمله رمز آلود تا مدتها مردم و خبرنگاران را به خود مشغول می کند و هرکس سعی بر رمز گشایی آن دارد.استیو بروس در این مورد می گوید: پس از کنفرانس به او زنگ زدم و گفتم چکار کردی پسر؟ اما او خیلی خونسرد جواب داد :چطور بود؟ خوشت اومد؟
با محرومیت کانتونا یونایتد شمشیر برنده خود را از دست داد و آنها لیگ را به بلک برن واگذار کردند. در سال 2011 وقتی از او درباره آن لگد پرسیده شد این طور پاسخ داد: بعضی آدم ها لیاقت نشستن در ورزشگاه را ندارند. آن ضربه احساس بی نظیری به من داد و خاطره خوبی برای هواداران به جا گذاشت اما فکر می کنم باید محکم تر می زدم!
هفت. 18 می 1997 منچستر:
امروز یکشنبه است. مارتین ادوارد اما استثنائا پشت میز کارش نشسته و با یادداشتی که در دست دارد بازی می کند. چندین بار آن را خوانده اما هنوز از صحتش مطمئن نیست. ساعت 15:38 را نشان می دهد که او خبر بازنشستگی اریک کانتونا را برای خبرگذاری ها فکس می کند. در کمتر از چند دقیقه پس از انتشار خبر توسط آنها شهر منچستر در شوک فرو می رود. هزاران نفر غرق در اشک می شوند کسی نمی داند چه بگوید یا چکار کند هیچ کس آمادگی این لحظه را ندارد. صبح روز بعد سهام منچستر در بازار سقوط می کند هاله ای غمبار دور شهر را فرا گرفته است. هواداران با اشک و اندوه از او می خواهند تا بماند اما کینگ تصمیم خود را خیلی قبل تر گرفته است.
یک ماه پیش وقتی که منچستر در نیمه نهایی چمپیونز لیگ بازی را به بروسیا دورتموند واگذار می کند کانتونا به فرگوسن اعلام می کند که دیگر فوتبال هیجانش را برای او از دست داده است. خبر اما تا یک ماه بعد به کسی اعلام نمی شود. حالا کینگ آماده رفتن است. او تنها دو هفته مانده به جشن تولد 31 سالگی اش خودش را بازنشسته می کند. هنگامی که خبرنگاری از او دلیل این بازنشستگی زود هنگام را می پرسد اریک پاسخ می دهد: من افتخار می کنم که هنوز هواداران نامم را در ورزشگاه صدا می زنند اما از این می ترسم که چندی بعد دست از این کار بکشند. می ترسم چون عاشق این کارشان شده ام و هر چیزی که شما عاشقش شوید روزی از دستش می دهید.
این را می گوید سپس یقه پیراهنش را مرتب می کند و پرده آخرین سکانس نمایش خود در منچستر و تئاتر رویاها را پایین می کشد.