طرفداری- فقط 4 پیروزی دیگر بدین معناست که یک افسانه به واقعیت تبدیل خواهد شد. 12 امتیاز دیگر به معنای جاری شدن سیلی از القاب و نسبت های خوب به لستر سیتی می شود. اولین جایی که نگاه همگان را به خود معطوف می دارد، در خط حمله بوده، یعنی همان جایی که جیمی واردی و ریاض محرز دو هدیه بزرگ روباه ها در آن حضور دارند. در خط میانی هم که انگولو کانته زحمتکش و دنی درینک واتر مورد ستایش قرار خواهند گرفت. و البته یک خط دفاع مستحکم و آهنین که شاید بیشترین ستایش و تمجید، نصیب استعدادیاب های باشگاه لستر شود.
ولی سهم مربی تیم چقدر است؟ کلودیو رانیری همه این اجزا را گرد هم آورد و از آنها یک تیم ساخت. بدون شک او عامل اصلی این موفقیت هاست اما فراموش نکنیم که اینجا لستر است، همان جایی که در آستانه بزرگ ترین دستاورد تاریخی قرار داشته و شاید آن طور که شایسته رانیری باشد، به او اعتبار داده نشده است.
آیا این مسئله به دلیل اتفاقاتی بوده که در انتصاب وی به عنوان مربی لستر در تابستان گذشته به وقوع پیوست؟ انتقادات زیادی که پس از پیوستن رانیری به باشگاه لستر شد و این مربی را متعلق به دهه 60 نامیدند و تنها چیزی که از او به خاطر داشتند، یک باخت فجیع خانگی با تیم ملی یونان مقابل جزایر فارو و برکناری از نیمکت یونان بود.
من هم جزو همان افرادی بودم که از حضور رانیری در لستر شگفت زده شدند ولی حالا که به گذشته باز می گردم، از این طرز تفکر خویش نا امید و شرمنده می شوم. چرا ما نتوانستیم یک نگاه به رزومه او انداخته و قبول کنیم که رانیری یک مربی خیلی خوب است؟ این امر باید مرا مجاب نماید تا طرز تفکر خودم به مربیان در این روزها را تغییر داده و درک کنم که مربیگری یک حرفه بسیار دشوار می باشد. مربیگری یک شغل بسیار دشوار به نظر می رسد مگر اینکه شما یکی از مربیانی باشید که به صورت سریالی به قهرمانی دست می یابند همانند سر الکس فرگوسن، ژوزه مورینیو و پپ گواردیولا.
حقیقت این است که کلودیو رانیری دارای یک پیشینه برجسته می باشد. وی این حقیقت را بسیار پیش تر از این، به ما نشان داد، وقتی که کالیاری را از سری C به سری A آورد. او به همراه فیورنتینا و به رهبری گابریل باتیستوتا به قهرمانی جام حذفی ایتالیا و سوپر جام ایتالیا در اواسط دهه نود دست یافت.
اولین برخورد من با رانیری در سال 1998 بود که لیورپول در جام یوفا به والنسیا برخورد کرد. پس از آن، رانیری به چلسی رفت و همراه با این تیم، به نایب قهرمانی لیگ برتر دست یافت و تا مرحله نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا رسید. رانیری در بین آن همه بازیکن، به سراغ فرانک لمپارد رفت و وی را به چلسی آورد.
پس از جدایی از استمفورد بریج، به والنسیا برگشت و با فتح سوپر جام اروپا به موفقیت های خویش در حرفه مربیگری ادامه داد. رانیری به همراه یوونتوس و رم به نایب قهرمانی سری A رسید و در فرانسه، موفق به قهرمان کردن موناکو در لیگ دسته دوم و بازگرداندن این تیم محبوب به لیگ دسته یک فرانسه و سپس هدایت آنها به لیگ قهرمانان اروپا شد.
وقتی که شما بابت این همه دستاوردهای بزرگ، از چنین مربی با تجربه ای قدردانی نمی کنید، بدان معناست که چقدر مربیگری، شغل دشواری است. همه چیز با یک ناکامی از بین رفته و توانایی های مربی نادیده گرفته می شود، مثل همان اتفاقی که برای گری نویل در والنسیا افتاد.
من فکر می کنم که بسیاری از مردم با شنیدن خبر حضور گری نویل روی نیمکت مربیگری والنسیا و پس از دوره موفق وی به عنوان کارشناس تلویزیونی، بیش از حد خوشحال شدند. اکنون شهرت مربیگری گری نویل به قدری ضربه خورده که اگر به تلویزیون برگردد، دیگر نمی تواند با قدرت سابق، جلوی دوربین نشسته و درباره تیم ها نظر بدهد یا انتقاد نماید.
چرا که نه؟ آیا او در حال حاضر تجربه بیشتری به دست نیاورده است؟ آیا او در موقعیتی نیست که پس از کسب این تجارب، حتی بتواند با دیدگاه بهتری درباره آماده کردن یک تیم و راه های مقابله با مسی و رونالدو، مواجه شدن با یک بازیکن کمتر مقابل یک تیم بزرگ و همچنین نحوه برخورد با رسانه ها پس از یک باخت سنگین صحبت کند؟
اندیشیدن به روشی که رانیری و نویل مورد قضاوت قرار گرفتند، مرا مرعوب می کند که بخواهم به مربیگری و مسیر چنین شغلی فکر کنم که آن را انتخاب نکرده ام. مردم از من می پرسند که چرا مربیگری را انتخاب نکردم و من در پاسخ به آنها می گویم که «چرا من باید چنین شغلی را انتخاب می کردم؟»
کسی که یک کارشناس تلویزیونی موفق در عرصه فوتبال می شود، هرگز بدیم معنا نیست که یک مربی موفق خواهد شد و البته بر عکس. ما مربیانی را در تلویزیون sky داشتیم که نتوانستند موفق باشند چرا که اینها دو شغلِ متفاوت هستند.
بله! قبول دارم که بودن در تلویزیون فشار کمتری از نیمکت مربیگری دارد ولی به من نگویید که کار آسانی است. به شبکه های اجتماعی نگاه کنید. این پیغام های مردم برای من آزار دهنده است که می گویند «شما اینجا نشسته اید و از دور می گویید لنگش کن! شما نمی دانید که نشستن روی نیمکت مربیگری چه فشار بالایی دارد.»
من اطلاع ندارم که چه چیزی باعث علاقه به مربیگری می شود اما این را می دانم که مربیگری یک شغل بسیار پُر فشار است. من 18 سال برای لیورپول بازی کردم. هر هواداری دارای یک عقیده درباره نحوه عملکرد شما در هر بازی می باشد. مربی هم تمام دنیا را می گردد تا یک بازیکن برای جایگزینی شما بیابد و همه از شما انتظار دارند که در 95 درصد بازی های خود پیروز شوید. گری نیز همین وضعیت را در منچستر یونایتد داشت. این کار آسانی نیست.
من هرگز نمی گویم «هرگز» ولی اکنون که به دنیای مربیگری نگاه می کنم و پس از صحبت هایی که با روی کین، گرت ساتگیت و گوردون استراکان در یورو 2012 داشتم، نظرم این است که یک شغل نا سپاس هرگز نمی تواند باعث قوی تر شدن شما بشود. هر سه این اشخاص (که هر سه نفر هم از تیم های خود اخراج شدند)، درباره تجربیات مربیگری خود با من صحبت نمودند که 90 درصد داستان های آنها منفی بود ولی وقتی از آنها پرسیدم که آیا دوست دارید دوباره به مربیگری ادامه دهید، هر سه یک پاسخ مشترک دادند: بله!
من از پاسخ آنها شگفت زده شدم اما انگیزه اصلی آنها در ادامه دادن این شغل را می توان در اصلاح نمودن اشتباهات گذشته دانست و اینکه به همه ثابت کنند که انتقادات پیشین، نادرست بوده و از همه بالاتر، به مردم اثبات کنند که آنها هم می توانند.
شما به دنبال مربیگری نمی روید تا همگان برایتان دست بزنند و کف و هورا بکشند. کلودیو رانیری این حقیقت را به ما اثبات کرد. اکنون او توانسته برای دومین بار، جایزه مربی برتر ماه را به دست بیاورد و در آستانه کسب یک افتخار تاریخی برای باشگاه لستر سیتی، این مربی ایتالیایی به دنبال جایزه مربی برتر سال نیز خواهد بود.
رانیری این شغل را با همه سختی هایش پذیرفته و سفری را از اواخر دهه 1980 آغاز کرده که همچنان نیز ادامه دارد. راینری یک مربی خیلی خوب است. شرم آور خواهد بود که برای تشخیص این حقیقت، زمان زیادی صرف شود.
جیمی کرگر در پایان یادداشت خود، به دو موضوع متفاوت درباره اشتباه مضحک جو هارت و فرناندو در بازی مقابل پاریس سن ژرمن در لیگ قهرمانان اروپا و همچنین مسابقه بوکس کالوم اسمیث پرداخت. کرگر می گوید که هنوز به این معما در روزنامه ها پاسخ داده نشده که متهم ردیف اول گل نخست پاریس سن ژرمن، کدام بازیکن منچستر سیتی است؟ رسانه ها در این باره حتی مناظره هم راه انداخته اند! آیا جو هارت مقصر است که آن پاس بد را داد یا فرناندو مقصر است که نتوانست آن توپ را به خوبی کنترل نماید؟
به اعتقاد کرگر، بازیکنی مانند فرناندو باید مسئولیت بیشتری در این گل بپذیرد زیرا او می بایست حواس خود را جمع می کرد و مراقب دریافت پاس کوتاه از جو هارت می شد ولی به گفته کرگر، نمی توان از تقصیر جو هارت نیز صرف نظر کرد که چرا به فرناندو پاس داد که هیچ وقت یک بازیکن تکنیکی نبوده و هنگام نگاه کردن برای دریافت پاس از جو هارت، به سایر بازیکنان پشت کرده بود که در واقع، این را می توان اولین اشتباه وی دانست.