طرفداری- آرمین طاهری نیا نوزدهمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در نوزدهم فروردین 1395 خواهد بود. جدی و اخمو به نظر می آید اما همکارانش در بخش داخلی می گویند که آدمی صمیمی است. روی تیم هایش متعصب است اما اهل کل کل نیست. کم حرف است، اما وقتی بحث نژاد پرستی پیش بیاید؛ طور دیگری رفتار می کند. می گوید که تا حالا در شهرشان، برف نیامده است و نمی تواند از شهرش دل بکند چون خانواده و درس و زندگی اش؛ اهواز است. از عیب هایش گفتند و دو عیب بزرگ: اول استقلالی بودن و دوم بایرنی بودن! گفته می شود که وقتی تیم هایش می بازند، مدتی غیبش می زند.
آرمین طاهری نیا؛ بیوگرافی تا فوتبال |
متولد سی دی ماه 71 هستم، بیست و سه رو تموم کردم؛ اهواز متولد شدم و تمام زندگیم رو اهواز بودم؛ شهر خوبی برای زندگی نیست ولی خوب نمیشه دوستش نداشت. مهندسی برق قدرت می خونم و طبق معمول علاقه ای به رشته ام ندارم و منتظرم هر چی زودتر، یعنی خیلی زود تموم بشه! توی دوران مدرسه همیشه شاگرد خوبی بودم و مشکلی نداشتم توی درسام! نمی دونم از کجا باید شروع کنم و چی باید بگم ولی خوب حس میکنم چطوری فوتبالی شدنم رو بگم بهتر باشه، من از اون موقع که یادم میاد توی آسفالت و خاکی و چمن و سالن بودم، همیشه هم گلر بودم و با اتفاق نظر اطرافیان گلریم هم ای، بگی نگی بدک نیست معمولا با سر زانویی پاره و دم پایی هایی زهوار در رفته دم غروب می رفتیم خونه ونگاه های چپ چپ پدر و مادر، اون زمان شاید 90 درصد پول هام رو میدادم بالای توپ دو لایه و استوکی که باهاش روی اسفالت فوتبال بازی می کردم!
اولین فوتبالی رو که بصورت نسبتا واضح یادمه فینال 99 بود، طرفدار تیم خاصی نبودم ولی داداشم طرفدار منچستریونایتد بود، از اونجایی که داداشم می رفت راست من می رفتم چپ، با اینکه منچستر به دراماتیک ترین حالت ممکن بازی رو برد من بایرنی شدم؛ عاشق اولیورکان و اون شخصیت دوست داشتنی اش (!) بودم و تا مدت ها بازیکن خاصی نبود که واسه بازیش سر و کله بشکونم الانم بیشتر سعی می کنم از تموم بازیا لذت ببرم و بیشتر از همه با بازی مسی حال می کنم ولی خوب کماکان یه بایرنی هستم و خواهم ماند. توی فوتبال ایران هم طبیعتا به خاطر دوستان زیادی که دارم، طرفدار تیم فولاد خوزستان هستم و بهترین دوستام تو این تیم توپ می زنن! اما استقلالی بودنم داستان جالبی داشت، من تا هفت سالگی عین قرآنی که دم گوش بچه می خوانند پدرم و داداشم همیشه به من می گفتند که قرمزها تیم خوبه هستند و آبی ها تیم بد! ولی من باز هم طرف تیم استقلال می رفتم و خیلی خوشحالم که هیچوقت دم به تله ندادم و توی کل خانواده پدری و مادری تنها استقلالی خانواده من هستم!!!
(عکس اول: از این صحنه متنفرم، رویای شیرین و دراماتیک گل دقیقه 82 مولر؛ توی ذهنت آماده ای که چجوری همراه با تیم محبوبت و دوستات خوشحالی بکنی ولی یه کرنر از وسط ناکجا آباد سر می رسه و میشه تنها موقعیت یه تیم دوست نداشتنی و غیر قابل ترجمه! بعد از اون هم که پنالتی از دست رفته روبن و ...)
توی این سال ها خوشبختانه از نظر فوتبالی به تموم چیزایی که می خواستم رسیدم و فقط یه یورو کم دارم که کلکسیون افتخاراتم تکمیل بشه! نایب قهرمانی، دو تا سومی و بالاخره یه قهرمانی رو با مانشافت تجربه کردم و از سال 2002 و رسیدن به فینال با اون تیم داغون، می دونستم که بالاخره یه روزی عروسی به کوچه ما هم خواهد آمد و بعد از یه سومی توی خاک آلمان و یه سومی دیگه توی آفریقا، بالاخره ماریو گوتسه ادای دین کرد و برای منی که از سال 2002 منتظر جام بودم، بعد از 14 سال صبر بالاخره یه جام ملی درست درمون آورد. توی باشگاهی هم تنها حسرت همون نیمه نهایی آسیا برابر اف سی سئول بود که واقعا حیف شد و بعید می دونم تیمی از ایران حالا حالا ها بتونه واسه کشورمون افتخار بیاره در سطح باشگاهی.
این چند ساله فوتبال زیاد دیدم، ولی خوب بازی ای که حسابی بهم بچسبه و کلی کیف کنم با هر بار دیدنش، یکیش بازی ایتالیا – ژاپن جام کنفدراسیون ها بود، یکی دربی 3 – 2 پیروز قربانی، پنالتی های بازی آلمان – آرژانتین 2006 رو بالای ده بار دیدم، این اواخر هم برد 4 – 2 جلوی یوونتوس حسابی بهم چسبید.
(عکس دوم: بازی رو با پسرخاله ام دیدم و قطعا، بدون هیچ شکی یکی از بهترین شبای زندگیم بود!)
آرمین طاهری نیا و طرفداری |
قصه اومدنم به طرفداری، یه روز تابستونی، امتحانای ترم تمام شده بودن و کاملا بیکار تو خونه نشسته بودم، توی یورو بود و روز بازی انگلیس ایتالیا و اون چیپ معروف واین قضایا، یکی از دوستان (سینا تاکایدی!) زنگ زد و گفت که یه همچین سایتی هست و اینا اگه دوست داری بیا قلم بزن، خوب از ایده اش خوشم اومد و خیلی خوشحالم که اینجام و با اینکه خیلی ها رفتن و خیلی های دیگه اومدن، من کماکان اینجام! اوایل نویسنده معمولی بودم و بعد از گذشت حدودا سه سال تقریبا توی تموم بخش های سایت کمک کردم و الان هم که مسئول بخش داخلی هستم و با کمک بچه ها یه گوشه رو گرفتیم و ستون داخلی رو داریم می چرخونیم. ولی خوب این چند وقته توی طرفداری روزهای تلخ و شیرین زیادی داشتیم، ولی سال 94 واقعا از نظر کاری بدترینش بود واسه ما از قضیه فیلتر شدن و بسته شدن پیج اینستاگراممون گرفته تا جدایی 5 تا از بهترین دوستام توی طرفداری، یعنی علی کاوه، حسن خدادوستان، پدرام مهرورز، محمد مظفری و صد البته محمدرضا احمدی و البته باقی دوستانی که دیگه بین ما کار نمی کنند، که واقعا جای تک تک شون اینجا خالیه و همیشه هم گفتم، طرفداری اینی که الان هست رو مدیون افرادی امثال این هاییست که گفتم و واقعا متاسفم که از بین ما رفتند و همه این اتفاقات سر یه سوتفاهم واقعا مسخره بود!
این وسط یه سری دوست خوب پیدا کردم توی طرفداری مثل دکتر فیروزی، ممدخانی، سجاد، پویا، میلاد، زینب، محمدرضا و کیان که خیلی دوست دارم روابطمون فرا تر از فضای مجازی باشه واقعا ولی خوب دوری و مسافت بین ما اجازه این اتفاق رو نمی ده هر چند دو سال پیش از طریق همین طرفداری بهترین رفیقم یعنی حامد رو پیدا کردم و توی این دو سال تقریبا تموم اوقاتمون رو با هم میگذرونیم و یادم نمیاد که روزی باشه با همدیگه در ارتباط نبوده باشیم و یا همدیگه رو نبینیم!
راجع به بهترین مطالبی که توی این سه سال خوندم، خوب مطالب زیاد بوده ولی خوب خاطرم نیست، اسم هاشون، ولی خوب قطعا یکی از پنج مطلب برتر طرفداری، مطلب محمدرضا احمدی بود به اسم خون به پا خواهد شد اگر اشتباه نکنم؛ همینطور کل دستنوشته های ممد فیروزی؛ خودمم اخبار خاطره انگیز زیادی داشتم این وسط یکیش گزارش بازی پی اس جی – اینتر بود با تیتر هندا و تیر دروازه [شکلک خنده ] ) و همینطور گزارش های بازی ایران و عراق که واقعا، واقعا حیف شد.
یکم شخصی تر بخوام نگاه کنم، چیز خاصی نیست توی زندگیم که واقعا بخوام ازش متنفر باشم، یا واقعا عاشقش باشم! از سربازی، یغما گلرویی،میلوراد مازیچ، علیرضا حقیقی، هیگواین و پالاسیو متنفرم؛ ترجیح میدم ابراهیم میرزاپور دوباره برگرده به فوتبال و توی همین سن دوباره بشه گلر یک تیم کی روش ولی حقیقی رو تحمل نکنم تو دروازه، و قطعا اگر اون روز جلوی عراق یه دبه خیارشور تو دروازه بود یکی از پنالتی ها رو می گرفت!
(عکس سوم: فقط یه علامت پوکرفیس)
تقریبا همه غذا ها رو می خورم بجز غذاهای شیرین و غذای دریایی؛ انواع سوخاری جات غذای مورد علاقه امه و معمولا هفته ای یه بار برنامه سوخاری هستش با رفقا!
به شدت از تمامی گونه های مختلف حشرات بدم میاد حتی پروانه و اینا؛ و البته فوبیای شدیدی نسبت به ارتفاع دارم [شکلک خنده ]
عاشق PES هستم و از پی اس 2004 یا همون ELEVEN 7 دارم بازی می کنم تا همین الان!
توی زندگی شخصی بیشتر اوقات فراغتم رو دیدن سریال و موزیک گوش دادن و البته سینما رفتن با یکی از بهترین دوستام تشکیل میده؛ توی موسیقی خیلیا معتقدند سلیقه خوبی ندارم ولی خوب خودم به شخصه خیلی سعی کردم سلیقه امو عوض کنم و کمتر تینیجری به قضیه نگاه کنم ولی خوب نتونستم و این وسط فقط کارای برادران خسروی، زد بازی و گاهی اوقات داریوش و رضا یزدانی و بنیامین گوش میدم!
فیلم خارجی هم خیلی وقته نگاه نمی کنم مگر اینکه واقعا فیلم خاصی باشه؛ فیلم مورد علاقه ام توی فیلم های خارجی فارست گامپ بوده؛ آخرین فیلم خارجی هم که دیدم اگر اشتباه نکنم sinister 2 بود که ژانرش ترسناک بودش و معمولا هفته ای یه بار با پسرعموم میشینیم و فیلم ترسناک می بینیم!فیلم ایرانی معمولا همه رو سینما می بینم بجز فیلم های کمدی، آخرینش هم ابد و یک روز بود که فیلم واقعا خوبی بود؛ انتخاب اولم برای بهترین فیلم ایرانی بدون شک درباره الی خواهد بود و بعد از اون شهر زیبا و جدایی نادر از سیمین رو واقعا دوست داشتم.
سریال خارجی هم زیاد می بینم، فرندز رو تازه تمام کردم برای بار سوم و بشدت با شخصیت راس حال می کنم!
House of cards , walking dead , big bang theory , shameless هم دیگر عناوینی هستند که دارم می بینم و خیلی دوست دارم وقتم خالی بشه و به خواسته ممدخانی بریکینگ بد و همینطور بخاطر شخصیت علی رجایی، تونی سوپرانو ببینم!
کتاب هم معمولا نمی خونم، از شعر و اینجور چیزا بدم میاد و به هیچ وجه نمی تونم ارتباط برقرار کنم با حافظ و سعدی و این داستانا؛ تنها کتابی که خوندم از سال سوم دبستان مجموعه هری پاتر رو خوندم، هنوز هم که هنوزه می خونمشون و به هیچ عنوان نمی تونم نخونمشون؛ هری پاتر و دنیای جادوییش بخش اعظمی از زندگیمو فرا گرفته بودن یه زمانی و توی یه برهه از زمان اگر اشتباه نکنم تابستانی بود که به اول راهنمایی می رفتم، سه ماه تابستون منتظر زنگ در خونه بودم و اعتقاد داشتم دیر یا زود نامه ورودم به هاگوارتز قراره برسه و واقعا، روز سی و یک شهریور اون سال یکی از بدترین روزهام بود و کلی گریه کردم که قراره کماکان یه ماگل باقی بمونم!
این عکس رو سر گل اول آقا حسین خسروی ازم گرفت، یک پکیج کامل از برترین های فوتبال تاریخ برای یه ایرانی توی کمتر از ده ثانیه واسه شما ام پی تری میشه؛ یکی از ناب ترین و درجه یک ترین صحنه های زندگیم؛ ضربه آزاد پشت محوطه، کارلوس پشت توپ، عابدزاده درون دروازه، من پشت گل عابدزاده، دورخیز ریز کارلوس، یکی از اون شوتای معروف و توی دروازه، شاید اگه چند سال به عقب بر میگشتم توی بهترین رویاها و خواب هام هم نمی تونستم این صحنه رو واسه خودم تصور کنم، مطمئنم که خیلیا حاضرن کلی پول بدن واسه این صحنه، ولی خوب طرفداری این تجربه درجه یک رو در اون لحظه به من،حسین، کیان، پویا و سعید داد چون اون لحظه ما اونجا بودیم!
سال 94 اتفاقای خوب کم نداشت ولی خوب قطعا بدی هاش به خوبی هاش می چربید، بهتریناش هم میشه به دوم خرداد اشاره کرد که واسه تولد سایت رفتم تهران و همه جمع شدیم یا اینکه شهریور ماه رفتم تهران برای بازی تیم منتخب ستارگان جهان با منتخب ایران که واقعا برام تموم فوتبال دوران زندگیم توی اون مستطیل سبز خلاصه شده بود، از فیگو بگیر تا کارلوس و کاناوارو و عابدزاده و نکونام و مجیدی و علی کریمی؛واقعا یکی از خاطره انگیز ترین لحظه های زندگیم بود!