طرفداری- هنری وینتز نویسنده تلگراف در مقاله ای به بررسی نوع رفتار شخصیتی جک ویلشر و توان تاثیر گذاری او بر روی فوتبال آرسنال و تیم ملی انگلستان پرداخته است.
وینترز مقاله خود را این گونه شروع می کند:" رهبران کجا محو شدند؟"، شاید در جواب این سوال جواب های زیادی دریافت کنیم، مربی ها خودمحور تر شده اند، بازیکنان در زمین بیشتر تابع دستورات روحی روانی و تاکتیکی مربی هستند، آکادمی ها بیشتر بر روی تکنیک و تاکتیک های ویژه کار می کنند ولی درباره قابلیت های هیجانی با کودکان کار نمی شود.
یک دهه پیش بازیکنانی مانند پاتریک ویرا، سول کمپبل ، روی کین، مارسل دزایی، آلن شیرر و دمیتار هامان در لیگ برتر حضور داشتند و در حال حاضر نیز تعدادی از این دست بازیکنان در لیگ باقی مانده اند ولی سوال اینجاست که رهبران نسل بعد چه کسانی خواهند بود؟
آرسنال در این میان یک نمونه است، آنها بازیکنان تکنیکی و توانمندی مانند والکات و کازورلا در اختیار دارند ولی یک دهه پیش آنها بازیکنانی مانند تونی آدامز و پاتریک ویرا را در اختیار داشتند، بازیکنانی که هیچگاه تسلیم نمی شدند و در حال حاضر نیز کاپیتان تیم ورمائلن است که هرچند کاپیتان خوبی به حساب می آد ولی در زمینه تعصب و طرز فکر با دو بازیکن یاد شده تفاوت زیادی دارد.
وقتی به لیست اسامی بازیکنان ارسنال نگاه می کنیم متوجه می شویم که ویلشر رهبر مادرزادی است، او بازیکنی است که حاضر است به صورت انفرادی در مقابل تمامی بازیکنان حریف بایستد، او با توجه به سطح فنی خود می تواند در بارسلونا بازی کند ولی اراده او حتی در شرایط پرفشار نیز او را همراهی می کند و می تواند در چالش دوام بیاورد و در کنار این از تکنیک بالایی نیز بهره مند است.
ویلشر شجاعت دارد و آرسنال و به صورت کلی فوتبال انگلیس نیاز به بازیکنان بیشتری با این مشخصات دارند، کسانی که از سیستم آکادمی های فوتبال حمایت می کنند همگی ویلشر را می ستایند او مخلوطی از اشتیاق برای بازی و دیدگاه رو به جلو است، در حالی که امروزه در مدارس فوتبال کمتر چنین بازیکنان 5 ستاره ای با این مشخصات به سطح ملی راه می یابند.
گرت ساوت گیت به عنوان یکی از افراد تاثیر گذار بر تیم های پایه انگلستان همواره از خطری که در کمین بازیکنان جوان است سخن می گوید و معتقد است که ممکن است یک استعداد جوان در یک شهر خارجی به صورت کامل نابود شود. در این میان آکادمی ها بازیکنانی را پرورش می دهند که در کار با توپ تخصص دارند ولی بیش از حد نازپرورده هستند و از کمبود حس درگیری در بازی رنج می برند.
انگلستان بدون شک نیاز به رهبران بیشتری در زمین خواهد داشت، در مسابقات یورو 96 تیم تری ونبلز با بازیکنانی که توان کاپیتانی دارند انباشته شده بود، دیود سیمن درون دروازه جای داشت، تونی آدامز، ساوت گیت، سول کمپبل، گری نویل، استوارت پیرس، پل اینس ، دیوید پلات و الن شیرر در این تیم حضور داشتند که هر یک رهبری ذاتی بودند، یکی دیگر از تیم های نیرومند و موفق انگلستان پس از 1966 را نیز می توان تیم 1990 به رهبری بابی رابسون دانست که بازهم از رهبران ذاتی انباشته بود ولی امروز به هیچ عنوان چنین خبری در تیم نیست.
امروز در منچستر یونایتد نیز دیگر از ستاره هایی با قابلیت رهبری مانند اشمایکل، روی کین، استیو بروس، پل اینس و نویل خبری نیست و آنها تنها ویدیچ، فردیناند و اورا را در اختیار دارند که هرچند از سایر تیم ها تعداد بیشتری به نظر می رسد ولی بازهم قابل قیاس با گذشته نیست. در منچستر سیتی نیز کمپانی ، هارت و زابالتا چنین مشخصاتی دارند. چنین بازیکنانی می توانند به صورت انفرادی بر روی تیم تاثیر مثبت داشته باشند.
اهمیت توان رهبری به حدی است که برای مثال در تیم آلن پاردو نمی توان کولوچینی را از ترکیب حذف نمود، از سوی دیگر هری ردنپ نیز QPR را بر پایه رهبری سزار و نیلسن به میدان می فرستد. در این میان تنها یک موضوع بسیار مهم مطرح است، دنیای امروزی فوتبال به رهبرهای جوانی مانند ویلشر نیاز دارد.