طرفداری- حامد چشم براه نهمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در عید و روز نهم سال 1395 خواهد بود. سبزه، جنوبی و بامرام اما منچستری است. برخلاف آرمان آزاد نیا و آن رویکردِ همه انگلیسیا خوبن، می شود او را تجسم کرد که جلو تر از همه هولیگان های منچستری با بطری شکسته ای در دست جایی حوالی آنفیلد دارد دعوا راه می اندازد و نفس کش می طلبد. برای من چشم براه نماد فوتبال را در قهوه خانه دیدن با قلیان و چای کمر باریک است. از تولستوی گفت، گفتم یعنی نگویم که چشم براه خودِ علی پروین است؟ گفت تو هر رده ای با علی پروین مقایسه بشیم برای ما کافیه! بازی های تیمش را درست نمی بیند اما پیش از دربی شمال غرب، آنچه از کری خوانی است را فروگذار نمی کند و امید به برد دارد؛ البته تا پیش از دقیقه 60. سخنان تاریخی زیادی داشته که از آن ها استیکرها ساخته شده است.
سلام. اسم فایل وردی که برایم فرستاد هم همین بود، سلام. حامد چشم براه هستم، 24 ساله و ساکن دزفول هست. از همون اوایل تاسیس سایت یعنی همون سال 91 وارد تیم نویسندگان سایت شدم و جز یک مقطع کوتاه یک یا دو ماهه بقیه اش در خدمت سایت بودم. اون زمان از طریق فراخوان در پیج های هوادارای فیسبوک، به طرفداری اضافه شدم و اولین خبری هم که رفتم علاقه سر آلکس برای جذب رابین فن پرسی بود. که البته اون زمان ایجنت فن پرسی به دلیل نزدیک بودن یورو رد می کرد شایعات رو و خبر تکذیب تماس یونایتد با RVP توسط مدیر برنامه اش، دومین خبر من تو سایت بود. [شکلک خنده]
گفتم نظرت در مورد فن خال؟ گفت غیر قابل ترجمه.
در طول این چهار سالی که با طرفداری همکاری کردم مسئولیت های مختلفی داشتم و بیشتر در پشت صحنه کار کردم. از مسئولیت آپدیت جداول سایت و به روز نگه داشتن اینستاگرام طرفداری گرفته تا تهیه و تنظیم مجله جام جهانی و البته تولید محتوا خبری. در حال حاضر هم مسئول آمارگیری و کارهایی از این قبیل هستم. البته اگر خبری جنجالی در خصوص لیورپول و سیتی باشد، "چشم" دست به کار می شود [شکلک خنده].
(عکس اول: صدای عادل فردوسی پور: اوج حساسیت؛ فرزاد آشوبی، ضربه اش به مدافعان برخورد میکنه... حالا خلیلی، موقعیت برای بازیکنان پرسپولیس، در دهانه دروازه و توپ......... توی دروازه قرار میگیره... چه زمانی گل میزنه این تیم پرسپولیس، چه فوتبالی شده این بازی، دقیقه 96 قهرمان لیگ عوض میشه... چه خبره ورزشگاه آزادی؛ افشین قطبی رو یکی باید جلوش رو بگیره...)
تیم های قرمزپوش نقشی مهم در زندگی او دارند. از خودم بگم یک منچستری و پرسپولیسی دو آتیشه ام، یکم زود عصبانی میشم، خونگرمم و سعی می کنم با همه قشر آدمی خو بگیرم، از بی نظمی تو کارها و سرک کشیدن تو کار دیگران هم بدم میاد. البته مسلما میگم منچستری هستم یعنی اینکه طرفدار تیم قرمز اون شهرم نه همسایه های پر سر و صدای شهر [شکلک خنده]. به ادبیات، سینما و بازی های ویدیویی هم علاقه فراوانی دارم.
از کجا شروع کرده است؟ من فوتبال دیدن رو با برادر مادرم، دایی عظیم، شروع کردم. از بازی ایران - استرالیا در ملبورن و جام جهانی 98 خاطرات مبهمی یاد دارم (البته چند سال پیش بازی های مهم جام جهانی 98 رو کامل دیدم) ولی اصل فوتبال دیدن من زمانی بود که خونه مامانبزرگم بودم و بازی های فوتبال رو با دایی می دیدم. از فصل 98-99 به همراه دایی ام گاه و بیگاه بازی های یونایتد و پرسپولیس رو می دیدم و همین آغاز فوتبال دیدن من بود. در واقع فینال 99 رو من در 7 سالگی دیدم و اون بازی من رو عاشق فوتبال و یونایتد کرد. البته نقش دایی من در فوتبالی شدنم بسیار زیاد بود. ایشون همچنان طرفدار، یونایتد، بارسا و پرسپولیس هستند و بارها بحث های فوتبالی داغی با هم داشتیم.
اولین اسطوره فوتبالی من نیستلروی بود و علاقه من به تیم ملی هلند تقریبا از همونجا ها شروع شد. رفتن نیستلروی به رئال هنوزم بدترین خاطره ورزشی من تو نقل و انتقالات تابستانی بود و هست. راستش رو بگم هیچوقت از رفتن بازیکنی از تیمم ناراحت نشدم ولی قصه دو نفر فرق داشت؛ یکی رود فن نیستلروی و یکی دیگه کارلوس توز... هنوز نوشته ای که توز پس از قهرمانی با سیتی نشان داد را یادش هست اما گفت که در خصوص کارلوس توز، فرگوسن را مقصر می داند. در مورد توز اگر بپرسید نظرات من به مذاق منچستری ها خوش نمیاد. به نظرم دلیل اصلی رفتار توز با یونایتد و هواداراش فرگوسن بود. توز توسط فرگوسن اول به نیمکت بعد به سکو منتقل شد اونم تو سال هایی که اوج دوران فوتبالیش بود و این می تونست فوتبالش رو تموم کنه؛ مسلما الان مثل سابق توز رو دوست ندارم ولی اگر روزی فرگوسن رو ببینم فقط ازش یک سوال می پرسم: با چه منطق و فرمولی دیمیتار برباتوف رو به توز ترجیح دادی؟ [شکلک خنده]
(عکس دوم: عکس اول: رود فن نیستلروی، دوست داشتنی ترین هلندی که میشناسم. این تصویر سال ها بکگرداند دسکتاپ من بود و خیلی دوسش دارم. اولین پیراهن منچستر هم که داشتم همین پیراهن با شماره 10 و اسم نیستلروی بود. کلا این عکس سراسر نوستالوژیه)
لیست متنوعی از تیم های ملی دارد. روی تیم ملی خاصی جز ایران تعصب ندارم ولی از تیم های ملی هلند و آرژانتین خوشم میاد. ایتالیا هم همیشه برای من جایگاه خاصی داشته و برای تیم ملی و کلا تیم های باشگاهی ایتالیا احترام قائلم.
می گوید که آدم رمانتیکی است. از اونجا که آدم رمانتیکی هستم فوتبال برای من یا دراماتیک بود یا تراژدی. رمانتیک مثل فینال 99، قهرمانی پرسپولیس با گل سپهر حیدری، برد ده نفره جلو استقلال با هتریک ایمون زاید، بازی 4-3 ایران کره و هتریک علی آقا کریمی و صدها بار بردن تو فرگی تایم ها. تراژدی مثل بازی عجیب و غریب یوناتید - پورتو 2003، بازی مسخره سیتی - کیو پی آر، شکست 4-1 مقابل لیورپول تو اولدترافورد و اون تورس لعنتی، بارها مساوی شدن بازی های پرسپولیس در وقت اضافه، اون تک به تک های از دست رفته روبن در فینال جام جهانی 2010 و بازی ایران - عراق جام ملت های آسیا که حتی فکر بهش حالم رو بد میکنه... مگر می شود آن 4-1 و آن تورس لعنتی را فراموش کرد؟
مفصل از طرفداری گفت. از نقطه شروع تا جایی که در آن هست. طرفداری همه اون چیزهایی که من می خواستم رو داشت. اولش فکر نمی کردم اینجور باشه ولی بر خلاف تصوراتم دقیقا محیطی بود که دنبالش بود. چند نفر آدم دیوانه فوتبال که اطلاعات فوتبالی خیلی ها بیشتر از من بود و می تونستن بهم در طرفداری کمک زیادی کنن.
از سایرین گفت. خوبی طرفداری این بود که بر خلاف سایت های ورزشی دیگه نویسنده هایی داشت که واقعا فوتبال رو با تمام وجود دوست داشتن و باهاش زندگی کرده بودن. مثلا من یادم نمیاد اسم بازیکن فوتبال یا مربی فوتبالی رو به شهروز حدادیان و زانیار بهروش گفته باشم و ازش اطلاعی نداشته باشه! [شکلک خنده]
قشنگ ترین جای حرف هایش آنجا بود که گفت: بچه های اینجا مترجم نبودند. فوتبالی هایی بودند که ترجمه بلد بودند. و تفاوت این دو را باید در متن باشید تا احساس کنید. وقتی در موردی خبر می نوشتن می دونستند دارن در مورد چه باشگاهی و چه بازیکنی حرف می زنند. شایعه بی اساس کار نمی کردند. مقاله های طرفداری رو بخونید می بینید اکثرا از منابع معتبر هستند منابعی که ترجمه کردن متنشون چندین ساعت طول میکشه ولی با علاقه بچه ها اینکار رو انجام می دادند.
کمی دیرتر بود که بخش داخلی راه افتاد و ترتیب کار در آن به طور کل متفاوت بود. مدتی هم در آنجا حضور داشت. تو بخش داخلی هم دلال بازی راه نیانداختیم. خبر موثق کار کردیم و تا جایی که تونستیم سعی بر این بوده که شایعه و خبر بی اساس تو ستون فوتبال داخلی نره چون هدف ما بهتر شدن فوتبال ایران بود نه به حاشیه کشیدنش.
توضیح می دهد که دوستان نزدیکش به دلایلی در بین راه جدا شدند اما چشم ماند. اصل موندم تو طرفداری به خاطر دوستایی بود که پیدا کردم و حتی با جداشدنوشن هم با خیلی هاشون رفیق موندم. اگر بخوام اسم ببرم از آرمین طاهری نیا اسم می برم که همشهری منه و خیلی با هم در ارتباطیم. پدرام مهروز و علی کاوه (که متاسفانه هر دو جدا شدن از سایت) هم هستند که به عنوان دوست خاطرات خیلی خوبی با هم داشتیم و خواهیم داشت. از اینا اسم بردم چون ارتباط نزدیک تری داشتیم وگرنه با بقیه بچه های سایت، چه اونایی موندن و چه اونایی که رفتن هنوز در تماسم و اون جو دوستانه رو سعی می کنم حفظ کنم. من با طرفداری اتفاقی آشنا شدم ولی این آشنایی بهترین اتفاق زندگی من بود.
از خاطرات نگفت و بیشتر به فکر آینده بود. در مورد خاطرات خوب و بد تو سایت ازم نپرسید چون جواب دادن بهشون سخته.وقت هایی بوده که همه با هم خندیدیم، ناراحت شدیم یا حتی دعوا کردیم ولی هر چی بوده گذشته و باید به فکر آینده باشیم.
از آرزوی در خصوص نوشتن یک خبر گفت که به نمایندگی از قریب به اتفاق افراد تحریریه امیدوارم آن روز به این زودی ها نیاید. اما در مورد شخص خودم بهترین خبری که تو سایت کار کردم یادم نمیاد چون همیشه بچه ها زودتر از من خبرای خوب رو گذاشتن ولی مسلما خبر اخراج فن خال رو از دست نمی دم [خنده بسیار] گفتم امیدوارم به این زودی ها این اتفاق نیفتد و گفت بله ما هم همین امیدواری رو در مورد راجرز داشتیم ولی متاسفانه این امیدواری ها زود تموم میشن! گفتیم از آنجا که مویس 0-3 راجرز، نابغه بعدی چه کسی خواهد بود. گفت امید خاصی ندارم کسی بتونه یونایتد رو حالا حالاها نجات بده، هر کسی بیاد و بتونه منچستر رو از این وضعیت نجات بده رو با تمام وجود دوست خواهم داشت، حتی اگر مورینیو باشه
حتی برای فوتبال گریه کرده است. لابد چون گفتم رمانتیکه میخواید سوال کنید چند بار برای فوتبال گریه کردم... راستش سه بارش رو یادمه... اولی حذف ایران جلو چین با اون چیپ یحیی گل محمدی بود، دومی بازی پرسپولیس - سپاهان که آخرش بردیم راستش هیچوقت برای فوتبال گریه نکرده بودم، در حد همون بغض مونده بود... ولی در مورد اون بازی دیگه جدی جدی بعد از دقیقه 87 داشتم گریه می کردم و به اصطلاح هق هق میزدم جلو تلویزیون؛ ولی دم خلیلی و آقا کریم و سپهر حیدری گرم.... و البته دم افشین قطبی هم گرم که بهترین فصل فوتبالی من رو رقم زد.... همون سال یونایتد تو لیگ و اروپا هم قهرمان شد. سومی همون روز رفتن فرگوسن...
و روزی که فرگی بلاخره رفت. در مورد بدترین خبر هم که خبر خداحافظی فرگوسن بود، که من روی سایت گذاشتم. از شب قبل از اعلام رسمی خبر شایعات شروع شده بود، صبح اون روز بین ساعت 10 تا 12 شاید بیشتر 100 بار تویتر، فیس بوک و رسانه ها رو رفرش کردم که شاید شایعات شب قبل تکذیب بشه ولی تکذیب نشد و من بدترین خبر زندگیم رو نوشتم. هنوز مادرم نفهمیده که چرا وقتی داشتم خبر رو ترجمه می کردم به خاطر رفتن یه پیرمرد بغض داشتم، شاید اگر فوتبالی بود الان درک می کرد که چرا خبر رفتن فرگوسن را با بغض روی سایت میذاشتم...
(عکس سوم: رئیس و دیگر هیچ...)
از سلایق دیگرش گفت. در مورد مسائل غیر فوتبالی باید بگم که سینما جهان رو دنبال می کنم و به بازی های کامپیوتری هم علاقه دارم. در مورد بهترین ها هم از بین فیلم ها پدرخوانده و فارست گامپ، و از بین سریال های بریکینگ بد و فرندز رو انتخاب می کنم و در بین بازی های کامپیوتری نیز به جز فیفا، بازی های کمپانی Rockstar بهترین بازی هایی بودن که بازی کردم. البته در این بین یادم نره بگم هنوزم بهترین بازی دنیا برای من I.G.I بوده، هست و خواهد بود چون دو نسخه این بازی برای من سراسر نوستالوژیه! برنامه های تلویزیونی مورد علاقه من هم تخت گاز و match of the day هستند. گفتم لینه کر، از لباس هایش در برنامه آخر سال کم می کند؟ گفت امیدوارم! [خنده بسیار] یکم بخندیم بهش. گفتیم کم خندیدیم؟ همان بازی جام جهانی 90 با ایرلند و خراب کاری اش! گفت می تونیم امیدوار باشیم که آخرین برنامه امسال MOTD یا اولین برنامه سال دیگه جذاب باشه ولی امیدوارم تاتنهام قهرمان بشه.
(عکس چهارم: ازم خواستی یک صحنه از سریال رو انتخاب کنم ولی نتونستم چون تک تک فریم هاش رو دوست دارم. فرندز تو بدترین روزهای زندگی من تنها دلیل من برای خندیدن بود، روزهایی که هیچوقت فراموس نمی کنم، و همیشه با فرندز به یادشون دارم)
از موسیقی گفت. موسیقی هم به خواننده های ایرانی اکتفا می کنم و از بین گروه ها و خواننده های خارجی هم پیشنهادات دوستام رو گوش می دم. خواننده های مورد علاقه من، محسن چاووشی و خواننده محبوب جناب مایلی کهن (داریوش) هستند. البته یادم نره بگم از بین خارجی ها آلبوم های گروه eagles رو بسیار دوست دارم.
به ادبیات هم پراخت. حتی دیده شده که عکسی در کنار دیواری دارد که عکس شاملو، سهراب و سایرین روی آن وجود دارد. در مورد ادبیات بیشتر به شعر علاقه دارم و هر وقت بیکار باشم معمولا شعر می خونم. اشعار وحشی بافقی، سعدی و مولانا رو خیلی دوست دارم و بجز بافقی دیوان اشعار دو تای دیگه رو دارم. به رمان علاقه زیادی دارم و قبلا بیشتر رمان می خوندم. بهترین رمانی هم که خوندم در کنار گوژپشت نوتردام، آنا کارنینا بود. متاسفانه خیلی وقت پیش خوندمشون و برنامه دارم تو تابستون امسال دوباره بخونمشون، واقعا رمان هایی هستند که ارزش چند بار خوندن رو دارند. از بین نویسندگان ایرانی هم محمدعلی جمال زاده رو می پسندم. سبک نگارش داستان هاش بی نظیره. نویسنده خارجی هم صد در صد لئو تولستوی.
مشترک ترین سلیقه مان را به شکل های مختلفی دوست داریم. برگردیم سر همون فوتبال، اسطوره ابدی من مارادونا است و یک بار هم سر مقاله ای از همکار عزیزم، شهاب احمدی با مضنون سوءتفاهمی به نام دست خدا حسابی بهم برخورد و تو یک مقاله کامل توضیح دادم چرا دست خدا مقدسه. راستش اصلا برام مهم نیست مارادونا اون گل رو چطور زد، مهم اینه اون گل رو مارادونا زد. اگر فوتبالی خدایی داشته باشه، خدای فوتبال مارادونا است و اتفاقا یکی از بهترین عکس های فوتبالی من هم صحنه گل دست خدا است...
به جای جذاب تری هم رسیدیم. اگر از منچستر بپرسید که هیچ حرفی برای گفتن نیست. رغبتی به دیدن بازی های یونایتد با فن خال ندارم. منی که قبلا از کل بازی های فصل شاید فقط دو بازی رو نمی دیدم الان طوری شده که این فصل شاید ده یا یازده بازی یونایتد رو کامل ندیدم. دلیلش این نیست که تعصبم به تیم کم شده اتفاقا بر عکسه. نمی تونم یونایتد رو تو این وضعیت ببینم. می تونم این وضعیت رو تحمل کنم ولی نمی تونم بشینم و ببینم تیم داره اینجوری بازی می کنه چون عصبی میشم و این عصبی شدن و پریشونی من با دیدن بازی های یونایتد، کاملا روی رفتار من با دیگران تاثیر میذاره.
می شود از تیم محبوب دست کشید؟ اگر می تونستیم برم اولدترافورد مسلما این فصل هیچ بازی رو از دست نمی دادم تا ثابت کنم پشت تیم هستم. می رفتم تو استرتفورد اند می نشستم، گلوم رو برای یونایتد پاره می کردم و GGMU می خوندم، از بازبی و فرگوسن و بست سرود می خوندم ولی از فاصله چند هزار کیلومتری پشت تلویزیون کاری از دستم برنمیاد و فقط باعث میشه عصبی و پرخاشگر شم به همین دلیل ترجیح میدم برای اینکه خودم آروم تر باشم بازی ها رو نبینم یا نصفه و نیمه ببینم. البته فوتبال دیدن من کاملا ثبات داره و کم میشه بازی مهمی رو نبینم و روزهای شنبه و یکشنبه کل وقتم بعد از ظهر و شب من با فوتبال دیدن میگذره.
امید زیادی به موفقیت مورینیو ندارد و باور دارد که پپ گواردیولا می توانست انتخاب بهتری باشد. دوست داشتم پپ مربی منچستر باشه و از گواردیولا برعکس مورینیو خیلی خوشم می اومد. ولی پپ با انتخاب سیتی نشون داد جرات تحویل گرفتن این یونایتد رو نداره و نظرم کلا در موردش عوض شد. اما اگر مورینیو این کار رو کنه فارغ از هر نتیجه ای که در اولدترافورد خواهد گرفت من اون رو مربی بهتری نسبت به گواردیولا می دونم چون نشون میده شهامت داره که همچین تیمی رو تو این شرایط تحویل بگیره. لطفا نگید که به پپ هم تو سیتی فشار زیادی وارد میشه؛ فشاری که به مربی یونایتد در بهترین فرمش وارد میشه خیلی بیشتر از فشاریه که به مربی سیتی در بدترین حالتش وارد میشه چون جو یونایتد با باشگاهی مثل سیتی کلا متفاوته. در کل ترجیح میدم مربی بعدی یونایتد فرد با تجربه و کاربلدی باشه و کسایی مثل رایان گیگز برای آینده در نظر گرفته بشند.
از بازیکنان و سایر بازیکنان محبوب هم گفت. بازیکن های زیادی رو دوست دارم و نمی تونم بینشون انتخاب کنم ولی مسلما از یک بازیکن خیلی بدم میاد اونم گونزالو هیگواین هستش. بازیکنی که دو جام رو از تیم محبوبم گرفت. در مورد دیگر تیم هایی که جز یونایتد دوست دارم این تیم ها رو اسم می برم: یوونتوس، اتلتیکو مادرید و هامبورگ. هامبورگ؟ از زمانی که مهدوی کیا رفت. بازیکنی رو هم که دوست دارم لباسش رو داشته باشم، اوله گانه سولشایر هستش که دراماتیک ترین قهرمانی تاریخ رو رقم زد. اگر بالیوود قرار بود فیلم قهرمانی یونایتد رو بسازه، کاری نمی کردن که تو سه دقیقه آخر بازی دو گل بزنن، حداقل یکی رو نگه می داشتن برای گل طلایی... [خنده بسیار]
باز هم از خاطرات تلخ فوتبال گفت و بله، کمی اغراق کرد. یکی از بدترین شب های فوتبالی من شب بازی منچستر – رئال تو اولدترافورد بود. من تا دقیقه 60 ندیده بودم پیراهن دخیا چه رنگیه، رئال کاملا علیل شده و تو جو اولدترافورد گم شده بود. تیم مورینو مستاصل بود و هیچ راه چاره ای هم براش نمونده بود تا از مخمصه در بیاد که یکباره داور دست به کار شد و همه چیز رو عوض کرد. حرفی ندارم برای اون بازی ولی ایمان دارم اون تیم یونایتد (با وجود قدرت عجیب و غریب بایرن) می تونست قهرمان بشه. جو اولدترافورد بین دقیقه 80 تا 90 همون بازی رویایی بود و اگر دیگو لوپزی نبود مسلما رئال همون بازی رو می باخت. بعضی از حذف شدن ها با اشتباه تیمه و قابل هضم هستش، مثل بازی منچستر – بایرن که با اشتباهات سریالی رافائل و البته اشتباه فرگی تو تعویض نکردنش افتاد. یا مثلا شکست جلو بارسا 2011 که کاملا معلوم بود زور تیم منچستر به بارسا نمی رسه. ولی این حذف شدن ها واقعا آدم رو ناامید می کنه وقتی تیمت از همه نظر شایسته برده حتی مربی حریف هم اقرار میکنه حق تیم رقیب برد بوده، ولی نمیذارن ببره.
(عکس آخر: اگر قرار بود هندی ها فیلم فینال سال 99 رو بسازن، یک گل رو برای گل طلایی می زاشتند و دیگه اینقدر اغراق آمیزش نمی کردند که تیم تو سه دقیقه دو تا گل بزنه و قهرمان شه... ولی سولشایر از اونا هندی تر بود)
به جز قهرمان نشدن هلند در جام جهانی، تقریبا به همه آرزوهایش در فوتبال رسیده است. حسرت فوتبالی خاصی ندارم. قهرمان شدن تیم های محبوبم رو به بهترین شکل ممکن دیدم و اگر روبن اون تک به تک ها رو جلو کاسیاس گل می کرد تقریبا هر چیزی که دوست داشتم ببینم رو دیده بودم. البته حسرت یک چیز دیگه رو هم می خورم. کاش وین رونی سال 2006 مصدوم نمی شد. اون مصدومیت وین رونی رو نابود کرد. کسایی که بازی های رونی رو قبل از 2006 به یاد دارند می دونن اون رونی چه بازیکنی بود. اگر مصدومیت های سریالی و تنبلی خود وازا نبود می تونست به سطح مسی یا رونالدو برسه. فصل 2010 – 2009 تا قبل از مصدوم شدنش مقابل بایرن و نیم فصل دوم فصل 2011 – 2010 می تونن گواه حرف من باشند که منچستر بدون رونی اون سال ها هیچی نمی شد. اما حسرت و جذابیت را بی ارتباط به هم می داند. اینکه می گم حسرت فوتبالی خاصی ندارم به این معنا نیست که برام جذابیت نداره... جذابیت فوتبال سر جاشه و هنوزم تو بازی های حساس و نزدیک حتی اگر یک طرف یونایتد نیاشه قلبم تند تر میزنه. فوتبال جذاب برای من همیشه هیجان انگیزه.حتی اگر بین بایرن - رئال باشه ( تیم هایی که هیچ علاقه ای بهشون ندارم). نمیشه بازی بزرگی باشه و من نبینم... چون از غصه دق می کنم که چرا ندیدمش.
به جز اینکه احساس مشترکی نسبت به کانتونا وجود ندارد، نمی شد بیشتر از این با او موافق بود. شاید براتون عجیب باشه که بگم عاشق رابی فاولر هستم. آخه یه منچستری چطور باید یه لیورپولی رو دوست داشته باشه؟ جواب ساده است: کانتونا و فاولر برای من نماد فوتبالی هستند که ازش چیزی نمونده. نماد فوتبالی هستند که پولکی نبود. نماد تعصب به پیراهن باشگاه هستند. اون زمان که تازه شروع کردم فوتبال دیدن، به خاطر اینکه مثل الان اینترنت نبود، نمی دونستم رقابت بین لیورپول و منچستر تا چه حد جدیه. به همین دلیل، همیشه جو آنفیلد رو ستایش می کردم (هنوزم می کنم). من زمانی عاشق فاولر شدم که به اورتون گل زد و رقت سر خط کرنر، ادای کشیدن کوکائین رو در آورد! فاولر دوست داشتنی ترین بازیکن لیورپولیه و از اینکه بگم دوسش دارم خجالت نمی کشم. آرزوی دوم شدن برای لیورپول داشت. من از لیورپول متنفرم ولی فوتبال بی لیورپول رو نمی خوام. فوتبالی که کوپ و استرتوفرد اند نداشته باشه نمی خوام. فوتبالی که هولیگان و اولترا نداشته باشه نمی خوام. کل کل با لیورپول برام از همه چیز شیرین تره و بعد از منچستر برام لیورپول بزرگترینه. دوست دارم همیشه ما اول بشیم اونا دوم! [خنده بسیار] مثلا بازی نوریچ و لیورپول اونقدر حال داد که بعد گل لیورپول داشتم پرواز می کردم. لیورپول برد ولی اون فوتبال کلی حال داد. هیچوقت فراموشش نمی کنم.
حرف آخر از آینده بود و زندگی و طرفداری. من درسم یکم طول کشیده و باید خیلی زودتر از این ها درسم تموم می شد و به سربازی می رفتم ولی خوشحالم این اتفاقات افتاد چون با طرفداری آشنا شدم و کلا مسیر زندگی من تغییر کرد. امیدوارم امسال یا سال آینده نیز تو کنکور ارشد قبول شم تا بیشتر در خدمت سایت و کاربران عزیز باشم. از کاربرهای سایت که با حفظ قوانین و با محدودیت ها همیشه همراه ما بودند تشکر می کنم و امیدوارم از کار ما راضی باشند و به ما برای بهتر شدن کمک کنند. طرفداری برای رسیدن به این جایگاه از مانع های زیادی گذشته و مسلما هنوز چالش های زیادی هم پیش رو داره ولی انشالله با کمک هم و البته با حمایت شما کاربران عزیز روز به روز بهتر میشیم تا این محیط خوب و شبکه اجتماعی حفظ کنیم و گسترش بدیم. در آخر هم عید نوروز و شروع سال 1395 رو به همه کاربرهای عزیز تبریک می گم و امیدوارم سال خوبی رو داشته باشند...