طرفداری- سمیرا عبادی یا آنطور که خودش ترجیح می دهد، مادر طرفداری، اولین مهمان از سری دوم صندلی های داغ طرفداری در بهار، در عید و روز نخست سال 1395 خواهد بود. اگر بخش ایران را دنبال کرده باشید می شناسیدش اما در توضیح باید گفت که بخش سنگینی از کار در خصوص فوتبال داخلی؛ از یادداشت ها و اخبار و مصاحبه ها با دختر 24 ساله ای است که مانوئل نویر را از فوتبال داخلی هم بیشتر دوست دارد! با سوم شخص و محاوره ای شروع کرد و دلیلش مهم نبود: به هیچ وجه طرفدار استقلال و پرسپولیس نیست ولی بایرن و نویر رو بیشتر از هر چیزی دوست داره. خیلی دلش میخواد بره نویر رو ببینه و باهاش مصاحبه کنه.
(کودک درونش را اینطور به تصویر کشید! شخصیت ماشا از انیمیشن روسی ماشا و خرس که خود اقتباسی از یک داستان فولکلور روس است. در توضیح شخصیت نوشته شده که: ماشا دخترکی شیطان، شاد، مهربان و پُرانرژی است که با خوک، بز و سگش در جنگل زندگی میکند. تمام حیوانات جنگل از او گریزانند، چرا که ماشا وادارشان میکند تا با او بازی کنند!- ویکی پدیا)
اما کمی به عقب تر باز می گردیم که چرا صندلی داغ و چرا ایده ای تا این اندازه تکراری. این ایده دو سال پیش انجام شد و با توجه به فرم غیر پویایی که به کار گرفته شد، سوء تفاهمی همچون تفاوت بین نویسنده ها و خواننده ها به وجود آورد. به عنوان یک وبسایت مستقل که دوست دارد شبکه ای اجتماعی و جامع باشد، هدف وجود یک ارتباط دو سویه است. ارتباطی که به هر هوادار فوتبال، که فوتبال را می فهمد و دوست دارد؛ اجازه دهد که حرف بزند، بنویسد و دیده شود. صندلی داغ قرار است به خودمانی ترین و شخصی ترین شکل از کسانی که به شما و رنگ های نارنجی سایت اهمیت می دهند، نشان دهد که ما، آدم هایی متفاوت از شما نیستیم. که اگر اهمیت می دهید و وقت دارید و البته علاقه، با ما باشید تا این شبکه اجتماعی را آنطور بسازیم که آدم های بیشتری را جذب و راضی کند و البته نسل های بعد، فوتبال را بیشتر لمس کنند.
اینطور شروع کرد سمیرا عبادی 19 روز دیگه 25 سالش میشه. دو بار از دانشگاه انصراف داد و بالاخره یه لیسانس ادبیات گرفت. تا 20 سالگی کلی کلاس آموزشی رفت و کلی مدرک گرفت. در محیطی مردانه به شکلک های دخترانه خود وفادار است و این دو گانگی را همان طور که در توصیف نشان می دهد، مدیریت کرده است. از کلاس ها گفت کلاس فتوشاپ، کرول، فری هند، خیاطی، گلدوزی، نقاشی، خبرنگاری رفت. دو خواهر و یک برادرن.
دوره کار شروع شد از 18 سالگی شاغل شد و تو آموزشگاه کامپیوتر مشغول به کار شد، پس از اون 3 سال تو صدا و سیما، یک سال تو روزنامه همشهری و بعد طرفداری. الان یک سال و نیمه طرفداری نویسنده و خبرنگاره و طرفداری شده خونه دومش. از این که قانون را شکسته و می شکند می گوید و واهمه ای ندارد! دو سال پیش گواهینامه ش به خاطر اینکه خواهرش ازش استفاده می کرد باطل شده و دیگه هم دنبالش نرفته و خیلی وقتا بدون گواهینامه رانندگی می کنه. و کاکتوس؛ گلی که به کمترین توجه و وقت صرف کردن، نیاز دارد! کاکتوس هاش رو دوست دارد و آرامش عجیبی بهش منتقل می کنن.
(کاکتوس هایش؛ از راست: اخمو- گل به سر- نویر!)
از خودش می گوید: آدم بسیار منظم و مسئولیست پذیریه، سرش بره بی مسئولیتی نمی کنه و کارش براش مهمه. این را همه در طرفداری می دانند. خود را حساس، زودرنج و ساکت معرفی می کند و می گوید که به اندازه انگشتای یه دستش هم دوست نداره ولی با همکاراش تو طرفداری خوبه و دوستشون داره. همیشه از سعید عبدی تشکر میکنه که اون رو آورد به طرفداری تا این همه دوست های خوبی پیدا کنه و در جمع کاربرای خوبشون باشه. این را هم همه یادشان هست، که چطور فاصله بین فیزیوتراپی ها را با درد، برای طرفداری می گذاشت: از سال 94 متنفره چون خرداد 94 پاش شکسته و سخت ترین روزهای زندگیش و سپری کرده. بعد توضیح داد: بدترین خاطره م اینه خرداد 94 من پام از سه جا شکست و دوبار عمل کردم. پس از مرخص شدن از بیمارستان با اون حال بد و درد میومدم سایت و کارام رو می کردم. سردبیرمون میگفت که یه مدت مرخصی می دم و نیا. ولی من به خاطر عشق به کارم میومدم. اون مدت خیلی سختی کشیدم و هیچ وقت فراموشش نمی کنم.
خبرنگار که باشی، رفتار زشت و زننده را هم می شناسی. اما بیشتر دوست داشت از آن ها بگوید، که اینطور نیستند: کارش تو طرفداری نویسندگی و خبرنگاریه، از بین کسانی که تا حالا مصاحبه کرده؛ معتقده که ایرانپوریان، مهدی شیری، مرتضی اسدی، بهادر عبدی ، جواد زرینچه و علی کریمی(سپاهان) بازیکنای بسیار باشخصیتی هستند و رفتار خوبی با خبرنگار دارن. آرزویی هم داشت: که هیچ وقت هیچ ورزشکاری به خبرنگارا بی حرمتی نکنه و باهاشون با احترام رفتار کنند. چون بازیکن هر چی داره از همین هوادارا و خبرنگاراست وگرنه فوتبال می شد گل کوچیکِ کوچه و خیابون که برای خودشون بازی می کردن و بدون این هواداران به هیچ جا نمی رسیدن.
به طرفداری بر می گردیم: هیچ وقت کامنت کاربران رو از زیر خبراش پاک نکرده و هیچ وقت نخواسته کاربری مسدود شه. معتقده که همینطور که فوتبال با هواداراش معنا داره، طرفداری هم با کاربراش معنی پیدا میکنه و احترام خاصی به کاربرا قائله. به هیچ وجه سینا عشوری و دوست نداره ولی کاربرا فکر میکنن عشوری و دوست داره و برای همین هر شب ازش عکس تو شبکه اجتماعی میذاره!
(بهترین لبخند عمرش- نویر)
توضیحاتش تمام شد و یک دنیا سوال باقی ماند. یکی یکی پرسیدم و این بار، به زبان خودش جواب داد. از دوره دانشگاه گفت و اینکه چرا دوبار انصراف: بار اول رتبه 24 اورده بودم، رشته داروسازی قبول شده بودم. دو ترم خوندم ولی به دلیل مشکلات خانوادگی و مشکلات شخصی که مستقیم روی روحیه م تاثیر گذاشته بود مجبور به انصراف شدم. بار دوم رشته نرم افزار کامپیوتر بود ترم آخر انصراف دادم که دلیلش بر می گرده به اخلاق بدم که از یه چیزی دل زده شم نمیتونم ادامه بدم. و اینکه چرا ادبیات: لیسانش ادبیاتم؛ به خاطر علاقه م به نویسندگی و شعر و کتاب ادامه دادم و مدرکشو گرفتم، رشتم رو هم دوست دارم. الان هدفم اینه ارشد قبول شم و ادامه تحصیل بدم. به صدا و سیما رفت: تو آموزشگاه کامپیوتر به بچه ها رایانه کار مقدماتی و پیشرفته درس می دادم، یه دختر 9 ساله میومد که باباش اون رو میاورد که تو صدا و سیمای اردبیل کارگردان بود. به واسطه ایشون رفتم صدا و سیما که کارای کامپیوتری انجام بدم، سپس به خاطر تواناییم در نوشتن، شروع به نوشتن کردم و نمایش نامه و فیلم نامه های کوتاه نوشتم. سال دوم، شدم خبرنگار و دوسال به عنوان خبرنگار و نویسنده کار کردم.
صدا و سیما را دوست داشت اما به خاطر تغییر رئیس، مجبور شد کنار بکشد. روزنامه نگاری هم تجربه ای بود که دوست ندارد آن را تکرار کند اما کار کردن تو طرفداری و بسیار دوست دارم چون منی که تا چند سال پیش شماره بازیکن دسته دو رو هم نداشتم و دلم می خواست یک بار به بازیکن مورد علاقه ام حداقل حرف بزنم و تولدش و تبریک بگم؛ حالا 70 درصد بازیکنان من رو میشناسن و جوابم رو میدن. من و به عنوان یه خبرنگار صادق قبول دارن و مصاحبه می کنن. نوشتن تو طرفداری و هم دوست دارم. چون برای کاربرایی می نویسم که مثل خودم عاشق فوتبالن.
از یک کتاب گفت: علاقه زیادی به کتاب خوندن داره و آخرین کتابی که خونده رهایی از زندان ذهن هست. این کتاب روانشناسیه. نویسنده ش متيو مک کی - كاترين سوتكر هست. این کتاب یاد میده که از دور به ذهنمان نگاه کنیم و با افکارمان آشنا شیم و تسلیم آن ها نشیم. در این کتاب به ذهنمان سفر می کنیم تا متوجه خطاهای خود بشیم، افکارمان را زیر سوال ببریم و ببینیم چقدر ذهنمان با واقعیت فاصله دارد. این کتاب یاد میده که از پس مشکلات چگونه بر بیایم. از او خواستم که کمی ملموس تر توضیح دهد یا نقل قولی بیاورد. وقتی از خواب بیدار می شوید، ذهن تان عازم سفری یک روزه است. در این سفر، شما سوار ماشین می شوید و ذهن تان رانندگی می کند. گاهی اوقات، ذهنتان با سرعت سرسام آوری، ماشین را می راند و گاهی اوقات شما حتی نمی توانید آن را از گاراژ خارج کنید. گاهی اوقات ذهنتان شما را به مقصد می رساند و گاهی اوقات نیز خود را وسط کوره راهی می بینید که پر از علف های هرز و سنگ است. باز هم از کتاب ها گفت: بیشتر کتاب های فلسفی و روانشناسی می خونم تا یه چیزی هم ازش یاد بگیرم. کتاب های وقتی نیچه گریست، دنیای سوفی، اتحادیه ابلهان رو خیلی دوست دارم.
در هنر ماندیم و به سراغ موسیقی و سینما رفتیم : بیشتر رپ گوش می دم و خواننده مورد علاقه م یاس هست. آهنگ وصیت نامه بهترین آهنگه از نظر من. اهل فیلم دیدن هم هستم. جدیدا نمی دونم چرا فقط فیلم های ایرانی می بینم و حدود یک ماهه هر شب سه تا فیلم می بینم! آخرین فیلمی که دیدم در دنیای تو ساعت چند است، بود. از بین فیلمای خارجی عاشق Forrest Gump و The Great Escape هستم و بیش از 5 بار دیدمشون. آخرین مرتبه که سینما رفته است: قبل اومدنم به طرفداری بود. فیلم یه حبه قند.
اینطور وظایف و گونه انجام آن ها را شرح می دهد: من از خواب که بیدار میشم تا خود شب سایتم [شکلک خنده]. کار من توسایت نویسندگی و خبرنگاری هست. گرفتن خبر از دیگر خبرنگارا و نوشتنش تو سایت یا از خبرگزاری های معتبر کار می کنم. خودمم از سرپرست ها خبر می گیرم و با بازیکنان هم مصاحبه می کنم. بیشتر با بازیکنای تیم های تراکتور، گسترش، نفت، راه آهن، سپاهان. چون بقیه تیم ها خبرنگار اختصاصی دارن.
از خاطرات و اتفاقات خوبی که در این بین اتفاق افتاده گفت: بهترین خاطره م مربوط میشه دو ماه پیش که تهران بودم و حضوری از دفتر طرفداری کارهام و انجام می دادم. آقای جنت خواه بودن و حضورشون برای منِ نویسنده دلگرمی بود و هر روز صبح تا شب جمع بودیم با همکارامون و کلی خوش گذشت. دیگر خاطره خوبم اینه که بچه های بخش ایران یه مدت بهم می گفتن تو مادرِ طرفداری هستی.
(دیدی آدم عاشق خودش باشه؟ عاشق سمیرا کوچولو ام!)
به اصرار از لیست سیاهش گفت. از آن ها که برعکس مهدی شیری ها و محمد ایران پوریان ها، جواب سر بالا می دهند: یه عده بازیکن و مربی خیلی من رو ناراحت کردن موقع مصاحبه. یکیش اقای همدانی مربی سابق استقلال که وقتی برای مصاحبه زنگ زده بودم به هیچ وجه رفتار خوبی نداشت باهام و هر بار برای مصاحبه به بازیکنی زنگ میزنم، ناخود اگاه رفتار همدانی میاد جلو چشمام. بختیار رحمانی هم اولین بار که باهاش مصاحبه کردم رفتار خوبی نداشت. رضا عنایتی هم بارها بدقولی که کرده که پشت فرمونم 10 دقیقه دیگه زنگ میزنم ولی بعدش که تماس گرفتم رد تماس داده یا خاموش کرده.
کمی به سراغ سوال های شما رفتم. چرا ادعا می کنید طرفداری، بی طرفه؟ چون از هيچ جايی حمايت نميشه پس نيازی به طرفداری نداره. از سختی های پیش بردن پروژه طرفداری برامون بگین. همين قدر براتون بگم كه تو يك ماه شايد يك هفته هم نشده كه شام و ناهارمو به وقتش بخورم. برای شما، لذت بخش ترین خبری که طرفداری مخابره کرده چی بوده؟ قهرمانی بانوان فوتسال در آسيا. منظم ترین، سعید عبدی خوش قلم ترین، علی امیری فر و بهترین همکارتون در طرفداری؟ ماها همه بهترینیم، این طبیعت ماست.حرف آخرش، همان حرف اولش؛ یک قول و شاید امید بود: یک روزی بالاخره با نویر مصاحبه می گیرم!