طرفداری / محمد عامریان - در سال های اخیر بسیاری از هواداران مادریدی موضعی نه چندان مشترک بر سر مدیریت پرز دارند. عده ای او را فرد مناسبی برای ریاست باشگاهی نظیر رئال می دانند و عده ای ظاهرا بیشتر او را علت العلل همه بدبختی های باشگاه می خوانند. توجه بیش از حد به برند تجاری رئال و تبدیل یک باشگاه فوتبالی به یک بنگاه موفق تجاری، بی توجهی به ارزش های باشگاه و به طور مشخص اسطوره های تیم و البته نتایج نه چندان ایده آل با توجه به حجم سرمایه گذاری رئال در دوران او عمدتا در صدر دلایل مخالفان او قرار دارد، مخالفت هایی که به نظر می رسد صرف نظر از درست یا نارست بودن آنها، همواره با اندکی چاشنی بی انصافی همراه بوده است.
بی توجهی یا بدرفتاری نسبت به اسطوره ها جزء جدایی ناپذیر همه نقدهایی است که نسبت به پرز وارد می شود. هیچ کس نمی تواند منکر قباحت عدم حضور پرز و تیم مدیریتی او در مراسم خداحافظی ستارگانی نظیر گوتی و ایکر باشد، ستارگانی که شناسنامه باشگاه به حساب می آیند اما اگر مسئله، فروش این نام هاست بد نیست مسئله را کمی عمیق تر بررسی کنیم. اسطوره ها قبل از اسطوره بودن یکی از 23 بازیکن حاضر در یک تیم هستند بازیکنانی که به فراخور آمادگی و فرم خود به بازی گرفته می شوند.
یک سرچ ساده و تماشای دوباره بازی رئال با یووه یا رئال با منچستریونایتد در سال 2003 به خوبی شرایط بازی یکی از بهترین دفاع های میانی تاریخ رئال را در بازه زمانی مد نظر نشان می دهد. هفت سال بعد اما اوج گیری بارسا با مسی لزوم حضور یک فوق ستاره جوان را برای پر کردن جای خالی بارسا-رئال، مسی-... الزامی می ساخت. گزینه ای که نمی توانست رائول باشد. رائول و دل پیرو همچنان مشغول بازی هستند شاید دوست داشته باشند ده سال دیگر هم بازی کنند که یقینا حق مطلق آنهاست، تکلیف چیست. فیکس بازی دادن به آنها تا چه حد می تواند انتظارات بی شمار پر توقع ترین هواداران دنیا را تضمین نماید. به نظر اما نیمکت نشینی این افراد راه حلی است که بیشترین انطباق را با قاعده نه سیخ بسوزد نه کباب را داراست اما آیا شان رائول سنجاق شدن به نیمکت رئال است؟ آیا تبدیل شدن به یک بازیکن رزرو باعث از بین رفتن فرصت های 20-30 دقیقه جوانانی نمی شود که از قبل همین 20-30 دقیقه قرار است آینده یک تیم باشند؟ پاسخ خیلی ساده تر از این حرف هاست: اسطوره ها نفس ما هستند، نباشند می میریم، اما اگر بیش از آنچه که باید بمانند نیز ...
دنیای فوتبال با همه فانتزی های داستانی اش دارای ابعاد رئالیستی هست که سمبل آنها را می توان اصطلاح "چپ، بالا" دانست. چپ، بالا همان جا که مستطیلی کوچک حاوی دو نام و دو عدد همه چیز را تعیین می کند. مستطیل کوچکی که عمده مادریدیسمو ها بیشترین افتخارات تاریخی شان را از همان مستطیل کوچک صید کرده اند. رئال چه پر افتخار ترین تیم تاریخ باشد، چه کدخدای بازار نقل و انتقالات، دارای "ترین" هایی است که مدیریت آن را بالاتر از کارگری معدن، دشوارترین شغل ممکن می سازد. شاید همین عقبه بی نهایت درخشان و به دنبال آن توقع همیشه بالا از تیم است که هواداران رئال را در برخورد با وضعیت های پیش بینی نشده در طول فصل با جهت گیری های متناقضی مواجه می سازد. جهت گیری های متناقضی که عمدتا با افراط و تفریط های فراوانی همراه است. کم نبوده اند مربیانی که در یک فصل از "سر الکس رئال" به مربی ای قابل پیش بینی و تکراری که همیشه به تیم های بزرگ می بازد مبدل شده اند.
سندرومی که تنها و تنها مخصوص تیمی در قواره رئال است، سندروم "همه چیز خواهی" سندروم "ندانم چه خواهی". نگاهی اجمالی به اظهارات مخالفان پرز و گپ و گفت با آنها نشان دهنده این واقعیت است که پرز ستیزی صرف نظر از درست یا نادرست بودنش امروزه دیگر نه صرفا یک ایده فوتبالی بلکه شنلی است که پوشیدن آن هم وزن تعهد به اصالت های باشگاه است. اصالت هایی که همواره به بدل فرضی پرز یعنی سانتیاگو برنابئو یسته نسبت داده می شود. ایده ای که در صدم ثانیه با موفقیت های ورزشی و غیر ورزشی رئال در سال های مدیریت برنابئو مورد حمایت قرار می گیرد. اما آنچه به وضوح در این مقایسه مغفول مانده توجه به شرایط زمانی این دو دوره است. چه بپذیریم چه نپذیریم بارسلونا در سال های اخیر با اژدهایی به نام مسی در حال سپری کردن عصری است که می توان از آن به عنوان درخشان ترین دوره تاریخ این باشگاه یاد کرد. عصری که بارها و بارها به مدد جادوی فرد مورد نظر غیر ممکن های فراوانی را ممکن ساخته است. هم از این رو قضاوت عملکرد پرز بر مبنای تعداد جام ها و مقایسه یکسره آن با دوره های مختلف تاریخی نمی تواند نقد منصفانه ای باشد.
هرچند دامنه نقدهای وارده به پرز به فوتبال خلاصه نشده و اتهاماتی نظیر نژاد پرستی، فروش بازیکن به واسطه شرایط ظاهری به کسی که همان بازیکنان را خریده است وارد شده است. کهکشانی هایِ یک، دوره ای به غایت غیر قابل دفاع و پر اشتباه بود: تیمی پیر و بی انگیزه، خریدهای غیر ضروری، فروش ها و اخراج های غلط، کلیدواژه های این دوره بودند. بدون شک هیچ عقل سلیمی پرز را ایده آل ترین مدیر عاملی که رئال می تواند داشته باشد نمی داند اما همان عقل سلیم حتما تفاوت بنیادینی میان دنیای واقعی فوتبال و فضاهایی نظیر فیفا کریر قائل است.
فروش ردوندو، ماکه له له، اخراج دل بوسکه و استخدام تنی چند از معمولی ترین مربیان وقت و...اشتباهات انکار ناپذیر پرز در کهکشانی های 1 بود، اما کهکشانی های 2 پرز، بیانگر استحاله ای نه لزوما بنیادین اما معنادار در شخصیت اوست.
رئال پرز، امروز یکی از ایده آل ترین ترکیب های اروپا را داراست، تیمی با فوق ستاره هایی باتجربه نظیر راموس و رونالدو و ستاره های جوانی نظیر واران، ایسکو، خامس، دنیلو، کارواخال و... صاحب یک ترکیب برنده و جوان است. به این جمع اضافه کنید ستاره های آینده داری نظیر وایخو، آسنسیو، اودگارد و مایورال را که به احتمال قریب به یقین قرار است مهره های شطرنج بازی به نام زیدان باشند. شواهد امر حاکی از آن است که فارغ التحصیل مهندسی عمران دانشگاه پلی تکنیک مادرید آینده بی اندازه درخشانی را برای شرکت تجاری اش یا شاید باشگاهی که بیش از سه دهه عضو رسمی آن است طراحی کرده است.