روسونری از هفت بازی خود در سری آ سه بار مغلوب حریفان خود شده و تنها دو بار با دست پر زمین را ترک کرده است. تیم آقای آلگری یک فصل دیگر را در تاریکی مطلق آغاز کرده و تلاش می کند کورمال کورمال پایان روشن این تونل وحشتناک را پیدا کند.
سرمربی میلان مدت ها پیش از شروع فصل به صورت رسمی اعلام کرده بود که از آرایش 4-3-1-2 استفاده خواهد کرد حتی پیش از بازگشت کاکا به میلان، اما در عمل باز هم میلان به نوعی همان نظام 4-3-3 را به نمایش گذاشت. با پیش آمدن مصدومیت های ناخواسته ای چون ال شراوی، کاکا، پاتزینی و ساپونارا، روسونری تا حدودی مجبور به تغییر چینشی شد و به نوعی به 4-3-1-2 روی آورد. آقای آلگری از این سیستم در حالت باز استفاده می کند به این مفهوم که هافبک های وسط قدرتمند و تلاشگری چون مونتاری و نوچرینو را به کناره های خط متمایل می کند تا هم بتواند جلوی تهاجم رقیب را بگیرد و هم در میانه میدان خط هافبک قدرتمندتری داشته باشد.
اما به راستی مشکل کجاست؟ آلگری؟ اندیشه هایش؟ بسیاری می گویند پروژه تغییر نسل میلان ناگهانی و در سطحی وسیع و باورنکردنی اتفاق افتاد به نحوی که بازیکنان با سابقه ای چون نستا، اینزاگی، گتوزو و سیدورف، و بازیکنان بزرگی چون ابراهیمووچ و تیاگو سیلوا رختکن سن سیرو را ترک کردند و جایشان را به بازیکنان جوان دادند. بیایید این مسئله را بررسی کنیم و ببینیم به جای آن ها چه کسانی وارد تیم شده اند. آندره آ پولی، ریکاردو ساپونارا، ماریو بالوتلی، کریستین زاپاتا، ریکاردو مونتولیوو، استفان ال شراوی و...، خب این ها بازیکنان گمنام و کمی نیستند. سابقه بازی ملی در کارنامه های همه آن ها دیده می شود.
اندیشه های آلگری با توجه به بضاعتی که در میلان دارد (از لحاظ داشتن بازیکن و سبک بازی آن ها) با روسونری کاملا جور در می آید. با حضور بازیکنانی چون روبینیو، الشراوی، کاکا، ماتری، نیانگ، مونتولیوو، مونتاری، دی یونگ و بالوتلی انتخاب آرایشی جز 4-3-3 کمی سخت می شود. پاتزینی مصدوم را هم به این لیست بلندبالا اضافه کنید. سوالی این جا پیش می آید: آیا تغییر نسل باید با تغییر آرایش همراه باشد؟ لزوما خیر. بازیکنانی به سن سیرو وارد شده اند که دقیقا در قالب همان بازیکنان قبلی قرار می گیرند و به راحتی می توان فهمید که در میلان آن چه روی داده است فقط تغییر سن بازیکنان تیم بوده است نه کالیبر آن ها.
سوال هایی از این دست خوره ذهن همه طرفداران می شود که جواب بسیاری از آن ها را باید در فلسفه باشگاه جست و جو کرد. فلسفه ای که رشته های آن در دستان سیاستمداری حرفه ای و کارکشته چون سیلویو برلوسکنی است. محافظه کاری در دنیای ورزش قهرمانی (بر خلاف سیاست) جایی ندارد. احتیاط آفت می شود و خسارت به بار می آورد. برنامه های بلند مدت بدون صرف هزینه های گزاف و البته عقلانی با شکست محض مواجه می شود و آینده جز تباهی و سیاهی چیزی در آغوش نخواهد داشت. درست مانند این که سرطان را وارد بدن فرد سالمی کنید و پس از آن تلاش کنید با هر روشی که شده (با صرف هزینه های سرسام آور) سلامتی را به جسم بیمار بازگردانید. البته در مورد سیاست باشگاه میلان کمی می توان خوش بین بود. با دیدن بازی های ال شراوی، دی شیلیو، ساپونارا، بالوتلی و پتانیایی که به صورت قرضی جدا شده است امید به آینده زنده می شود.
مشکل میلان این ها نیست. روسونری چشم هایش را باز می کند می بیند فرعون کوچک(ال شراوی)، پسر طلایی(کاکا)، ال پاتزو (پاتزینی) و تاسوتی جدید(دی شیلیو) مصدوم می شوند. سوپر ماریو سه جلسه محروم می شود. روسونری دقیقه یک به گل می رسد اما توپ برگشتی ضربه آزاد بازیکن حریف دقیقا زیر پای هم تیمی اش می افتد.
آلگری هر چه لالایی می خواند، ”بدشانسی“ خوابش نمی برد!