طرفداری- اگر بگوییم فوتبال به شخصیّتهای بیشتری، که به درن فلچر شباهت دارند، نیاز دارد، حقّ مطلب ادا نمیشود. دنیا به انسانهای مانند او بیشتر نیاز دارد. او بسیار فراتر از یک الگوی حرفهای و تجسّم روح و جان بشری است.
شاید برای جذب کامل نکته مدّ نظر من، داشتن تجربههایی از نزدیک با بیماریهای جدّی، و دقیقتر بگویم «کولیت زخمی»، الزامی باشد. این تجربه در مورد من اینگونه بود که از نزدیک شاهد فرسایش یک عضو سالم و فعّال از خانواده طی دو دهه بودم؛ کسی که به تدریج به خاطر این بیماری انرژیاش تحلیل رفت و سرانجام تن به عملی جرّاحی سپرد که زندگیاش را دگرگون کرد.
پس وقتی که در نوامبر 2011 مطّلع شدم که فلچ به این بیماری دچار شده، واکنش فوری من این بود که او را تمام شده تلقّی کنم. شخصیّت او غیر قابل تردید بود اما چگونه یک ورزشکار حرفهای میتواند با ذات روحکُشِ این بیماری کنار بیاید؟ روزهایی پیش روی او قرار داشتند که حتّی خارج شدن از تخت خواب نیز دشوار میشد، چه برسد به شرکتکردن در مسابقات ورزشی در بالاترین سطح.
به همین خاطر، من با دیدن بازگشت فلچ به تمرینات به اندازه کافی شگفتزده شدم، چه برسد به بازگشتاش به مسابقات در سپتامبر 2012. وقتی سه ماه بعد مشخّص شد که او یک بار دیگر از ورزش کنار خواهد رفت، انتظار داشتم که دفعه بعد او را با کت و شلوار در اولد ترافوردی مملوّ از تماشاگر ببینم که در حالی که او خداحافظی اش را از فوتبال اعلام کرده است، همه با همدردی او را تشویق میکنند. شک داشتم که این تصوّر فقط مختص من بوده باشد.
به جای آن، او کار همیشگیاش را کرد: برای برگشتن جنگید. این مرد، این ماشینی که گویا سوخت خود را از مصیبتها تأمین مایکند، یک جرّاحی بزرگ انجام داد، سپس تن سپرد به روزی دو جلسه تمرینی که بعد از آن تمرینات روتین گروهی و فردی را در مرکز تمرینی مجهز Aon انجام میداد و علاوه بر اینها، مرتّباً بعد از ظهرها با مایک کلِگ، مربّی آمادهسازی و قدرت بدنی سابق یونایتد، جلساتی را در آزمایشگاه آمادگی جسمانی این مربّی در «اشتون» برگزار میکرد. فلچ به دنبال این نبود که فقط برگردد، بلکه میخواست به هنگام بازگشت، بازیکن بهتری باشد.
در این درنگ، باید تأکید کنیم این نوشتار در بزرگداشت درن فلچر به عنوان یک شخصیّت و یک جنگجو، چیزی از ارزشهای او به عنوان یک فوتبالیست کم نمیکند. از نظر زیباشناختی و مفهومی، بازیکنانی با بازی زیباتر و بهتر از او تا کنون لباس یونایتد را به تن کردهاند اما در هنر رامنشدنی دیدن چگونگی توپگیری فلچ از رقبا، لذّتی غریزی و روحافزا وجود داشت؛ هجمه یک نفرهای که تجسّد شخصیّتهای «اروین ولش» بود، در حالی که راه خود را به زور به سوی یک توریست وحشتزده در «ادینبورگ فرینج» باز میکردند.
همه موافق نبودند. «ضدّ فوتبال» برداشت آرسن ونگر از هدف این بازیکن اسکاتلندی در سال 2009 بود؛ وی این را زمانی گفت که شاهد تزلزل تیم لطیفاش به وسیله حرکات فلچر شد. شاید ونگر پس از اینکه به عینه دید بازیدادن به فرانسیس کوکولین به عنوان یک تخریبکننده پرانرژی در خطّ میانی طیّ هفتههای اخیر، چه فوایدی دارد، بالأخره هنر چنین بازیکنانی را تصدیق کرده است.
امّا بدگوییها هیچ وقت تمرکز این بازیکن اسکاتلندی را برهم نزدند. او که فوتبالاش را زیر نظر سر الکس فرگوسن و در کنار روی کین آموخته بود، انتقادات و زیر ذرّهبین قرارگرفتن را به عنوان جزئی از بازی درک کرده بود. ظهور چلسی به عنوان یک قدرت جدید، تهدید ادامهدار آرسنال و شایعات پیرامون آینده باشگاه دست در دست هم نهادند تا صحنه یادگیری بیرحمانهای را بسازند اما قدرت شخصیّت فلچر، او را از این مشکلات سربلند خارج کرد. او در نوجوانی دو سال کلیدی از فوتبالاش را به خاطر مصدومیّت از دست داده بود و هیچ چیز دیگر نمیتوانست این اسکاتلندی را در مسیر گذاشتن اثر خود بر روی خطّ میانی یونایتد، دلسرد کند. بنابراین، وی به تزریق شور، شوق و انرژی ادامه داد و تیم جوان فرگوسن به رشد خود ادامه داد.
خرید مایکل کریک، اوون هارگریوز و اندرسون در فاصله یک سال، سدّ بزرگی را در مقابل او به وجود آورد امّا وی، که پس از قهرمانی یونایتد در فینال لیگ قهرمانان اروپای 2008 در مسکو توسط فرگوسن قانع شده بود که در تیم در حال تحوّلاش نقش خواهد داشت، با پیروی از الگوی کریستیانو رونالدو واکنش نشان داد. این بازیکن به همراه کلگ برنامه تمرینی جدیدی را طرّاحی کرد و کلگ در آن زمان شاهد استادی فلچر بر روی بدناش شد. کلگ گفت: «تنها بازیکن دیگری که با او کار کردهام و اینقدر دقیق و درست کار خود را انجام داد، رونالدو بود.»
پاداش فلچر، داشتن نقشی مهم در دفاع قرمزها از عنوان قهرمانی خود در لیگ برتر، قهرمانی در جام باشگاههای جهان و لیگ کاپ، رسیدن به نیمه-نهایی افای کاپ و باختن در فینال لیگ قهرمانان به بارسلونا بود. فلچر پس از اینکه در دیدار نیمه-نهایی با آرسنال یک کارت قرمز شدیداً سختگیرانه دریافت کرد، مجبور شد تا شاهد کامیابی یاران پپ گواردیولا در برابر یونایتدی باشد که به وضوح نیازمند جنگندگی و صلابت او بود.
واکنش او، بار دیگر، این بود که سختتر از قبل عمل کند. جلسات تمرین مهارتهای یک در مقابل یک با رنه مویلنشتین به بازی خلّاقانه این بازیکن اسکاتلندی افزود و او جایگاه خود را به عنوان یکی از موثّرترین هافبکهای لیگ برتر تثبیت کرد. اگرچه وی به طور خصوصی از برچسب «بازیکنِ بازیهای بزرگ» اظهار خستگی کرده بود، امّا واقعاً به هنگام روبهروشدن با چالشِ تقابل با رقبای مشهور، شکوفا میشد.
خود او اذعان کرد: «وقتی با آنها بازی میکنیم، به خودم میگویم: "اوکی، میخوام ببینم واقعاً چقدر خوبید. فابرگاس، لمپارد و جرارد، من قراره جلوی شما بازی کنم و ببینم چجوری دوست دارید بازی کنید. و وقتی توپ رو ندارید هم باز میام دور و برتون و میبینم که چقدر از این کار خوشتون میاد." از آنها خواهم پرسید: "خوشتون میاد؟ دوست دارید بهتون لگد زده بشه؟ از این که قراره کلِّ 90 دقیقه رو ور دلتون باشم، خوشتون میاد؟ تا توپ رو بگیرید، میام توی صورتتون. حتی یه ذرّه هم ازش خوشتون نخواهد اومد. و وقتی توپ رو بگیریم، به گوشه می دوونمتون و شما هم دنبالم خواهید اومد. واسه این آمادهاید؟ چون این چیزیه که قراره اتفاق بیوفته."»
امّا طی یک سال، فلچر با یک دشمن آشنا وارد جنگ شد. کولیت، که او در ابتدا از شرّ آن خلاص شده بود، برای انتقامگیری بازگشته بود. سه سالِ بعدی، جنگی دائمی علیه بدن خودش بودند امّا جنگی که وی سرانجام از آن پیروزمندانه خارج شد. سپس به جای آنکه این تجربه را به گوشه نمناکی از ذهناش تبعید کند، فلچ خود را تبدیل به پرچمدار «یونایتد برای کولیت» کرد؛ یک خیریّه که برای افزایش آگاهی در مورد این بیماری ایجاد شده تا بلکه دیگران از او پیروی کرده و این بیماری را شکست دهند.
این ما را به شخصیّت این مرد بازمیگرداند. فوران احساساتی که امروزه از مربّیها و همتیمیهایاش مشاهده میکنیم، خود گویای همه چیز است: دوست، پدر، محرم راز، رهبر. از منظر رسانهای، او تجربهای فرحبخش است. سوالاتی که از او پرسیده میشوند، جوابهایی صادقانه و باملاحظه دریافت میکنند و هیچگاه شاهد این نیستیم که وی مسئولیتهایاش را نادیده بگیرد. پس از برد در برابر لیون در لیگ قهرمانان در سال 2008، فلچر به خاطر اینکه یکی از درهای دستشوییها در رختکن بر روی او سقوط کرد، نیازمند بخیه شد. علی رغم اینکه عملاً توسّط یک شخص دیوانه مورد حمله قرار گرفته بود، اما این اسکاتلندی زخمی باز هم در مقابل دوربینها و دیکتافونها قرار گرفت تا تمامی سوالات را پاسخ دهد. سالها بعد، وقتی یکی از همکاران رسانهای باشگاه، از باشگاه جدا شد، فلچ با کمال میل در یک مصاحبه نمونه (بدون داشتن متن قبلی) با شبکه MUTV شرکت کرد و با چشمانی اشکآلود از آن ژورنالیست به خاطر الهامبخشیدن به موفّقیّتاش تقدیر کرد.
بعضی خداحافظیها از باقی آسانترند. از یک سمت، دیدن اینکه فلچ نمیخواهد بیش از وقت خود را در کنار زمین تلف کند و تیم محبوباش را ترک میکند تا جایی دیگر به طور منظّم بازی کند، دلگرمکننده است اما رفتن او، غمی اجتنابناپذیر را به همراه دارد، غمی عمیقتر؛ زیرا او از آن دسته انسانهایی است که دوست دارید با آنها ارتباط داشته باشید. با مردان زیادی مانند درن فلچر ملاقات نخواهید کرد، نه در فوتبال و نه در زندگی.
یادداشت «استیو بارترام» برای «وبسایت رسمی باشگاه منچستر یونایتد»