طرفداری - کریستیانو رونالدو برای دومین سال پیاپی بهترین بازیکن سال جهان شد و عده ای شروع به انتقاد از این موضوع کردند که بطور مثال سرمربی یا کاپیتان تیمی مثل بورکینافاسو نباید در انتخاب بازیکن سال همانقدر تاثیر گذار باشد که ویسنته دل بوسکه یا جان لوئیجی بوفون. می بایست سیستمی عادلانه تر انتخاب شود و رای گیری ها وزن دهی داشته باشد. به معنای ساده تر مثلا یک رای شخصی چون دل بوسکه معادل 5 رای سرمربی مالدیو باشد. یا کاسیاس حق ارائه نظری قوی تر از کاپیتان تیمی مثل گوام داشته باشد. به نظر این انتقاد چندان نمی تواند صحیح باشد:
الف) تعداد عضوهای نهاد بین المللی فیفا حتی بیشتر از اعضای سازمان ملل است در واقع فیفا نمادی از تقسیمات و مناسبات جهانی در سطحی بسیار وسیع است با همان نابرابری ها و نا عدالتی هایی که در حوزه های مختلف قدرت در عرصه اجتماعی وجود دارد. بطور مثال دستیابی به کرسی های بین المللی در فیفا، بدست آوردن میزبانی های مختلف، زد و بندهای مالی، ناداوری ها و ...عموماً در جهت تضعیف تیم هایی است که یا قدرت و ثروت سیاسی کمتری دارند یا در عرصه فوتبال چندان قدرتمند نیستند. این امر نمادی از جهانی شدن فوتبال است، اما کشورهای دنیا بعد از رسیدن به آگاهی های اجتماعی به راحتی تحت استعمار و سیطره قدرت های بزرگ جهانی در نمی آیند. در فوتبال هم این روند در حال شکل گیری است.
نمونه آن را می توان در قوانین فیرپلی و جلوگیری از نژادپرستی قومیتی، دینی و نژادی در قوانین فیفا جستجو کرد که عموماً از طرف کشورهای آفریقایی این مساله به فیفا تحمیل شده است. این راهی است برای تلاش در رسیدن به حقوق برابر در جامعه بزرگ فیفا. بنابراین اگر انتقاد یاد شده را بپذیریم، عملاً در خدمت به نظام قدرت سالارانه تیم های بزرگ درآمده ایم. در حالیکه حق رای یک انتخاب انسانی و از اولین حقوق افراد است.
این همه ماجرا نیست. کسی مثل دل بوسکه اتفاقاً در مظاهری دیگر به راحتی نظراتش را بر روی قشر وسیعی از سرمربیان و کاپیتان تیم های دیگر اعمال می کند. تصور کنید دل بوسکه یا یواخیم لوو بگویند بهترین بازیکن دنیا سرخیو راموس یا مانوئل نویر است. رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی این نظر را به طور وسیعی در جهان پراکنده می سازند و لاجرم بر نگرش دیگر سرمربیان و کاپیتان ها و نماینده رسانه های دیگر اثر می گذارد. اما آیا همین نظر از طرف سرمربی گوام هم می تواند همین موج را ایجاد کند؟ مسلما خیر. بنابراین این حداقل انتخاب انسانی از جانب مربیان و کاپیتان های تیم های کوچکتر را نباید از آنها سلب کنیم. چرا که اگر در مسیر انتقاد یاد شده پیش برویم دقیقا در همان مسیری گام برداشته ایم که خوشایند سیستم حاکم بر تسلط قدرت های بزرگ است. لذا شاید از معدود اتفاقات مثبت در انتخاب بازیکن برتر، همین رای دهی برابر باشد تا راه را برای همبستگی و برادری و برابری که روح ورزش نیز می باشد باز کند.
ب) در بسیاری از موارد اتفاقاً شاید فهم فوتبالی بسیاری از تیم ها و مربیان کوچک بهتر و دقیق تر هم باشد. بطور مثال در سالی که آنچلوتی و یواخیم لوو، جام ها را درو کرده اند، مسی رای خود را به سابه یا سرمربی تیم خود و ژوزه مورینیو می دهد. این نشان می دهد که،کاپیتان ها و سرمربیان تیم های بزرگ هم الزاماً منطبق با عقلانیت صرف و منطق فوتبالی رای نمی دهند.
همان گونه که این حق انتخاب شخصی برای فوتبالیست بزرگی چون لئو مسی برقرار است برای کاپیتان تیم مالدیو، بوتان، نیوزیلند و ... نیز باید فراهم باشد.یا بطور مثال تاتا مارتینو در انتخاب بهترین بازیکنان به ترتیب به لئو مسی، دی ماریا و ماسکرانو رای داده است. یعنی خبری از بازیکنانی چون کریس رونالدو، نوئر یا آرین روبن نیست. بنابراین انتخاب ها توسط مربیان یا کاپیتان تیم های بزرگ هم چندان که فکر می کنیم عادلانه و منطقی بنظر نمی رسد و بیشتر بر مبنای علاقه شکل می گیرد. همانگونه که تاتا مارتینو هر سه بازیکن را از آرژانتین انتخاب می کند، سرمربی بورکینافاسو هم حق دارد از علایقش بگوید و یحیی توره را انتخاب دوم قرار دهد و یا سرمربی ولز گرت بیل را بهترین بازیکن دنیا بداند.
با این تفاسیر این اولین و ابتدایی ترین قدم های فیفا برای رعایت روح برابری در ورزش و احترام به آراء و نظرات متفاوت را قدر بدانیم و به فال نیک بگیریم. سلطه بیشتر مربیان و تیم های بزرگ در رای گیری صرفاً باعث خرد شدن بیشتر تیم ها و بازیکنان کم نام و نشان تر در چرخه فوتبال می شود. به دست خودمان فیفا را ترغیب به فشار بیشتر بر تیم های کوچک تر نکنیم.