در دنیای پر استرس و فشرده تجارت این روز های دنیا و تئوری ها و علوم مربوط به بازاریابی و فروش که هر لحظه به روز رسانی می شوند تا غول های تجارت و صنعت در رقابت با یکدیگر عرصه را واگذار نکنند، یک نکته بسیار مهم دست نخورده و بدون تغییر باقی مانده است: «شناخت مشتری و بازار هدف، شناختن نیاز های آن و تلاش برای بر طرف کردن این نیاز ها در اسرع وقت و بهترین شیوه ممکن».
مخلص کلام، ارضای مشتری و جلب رضایت او سر لوحه امور قرار دارد، اما در بلاد کفر. اینجا ایران است و حق هرگز با مشتری نیست. مشتری مداری و تکریم ارباب رجوع صرفا یک شعار است که هر روز و هر روز از زبان هزار و یک مدیر و مسئول دولتی و حتی فرا دولتی می شنویم و دریغ از پشیزی ارزش قائل شدن و ذره ای عمل کردن به آن.
در تلویزیون ایران که یک رسانه مونوپول و صد در صد دولتی است و هیچ رقیبی را در هزار فرسنگی خود هم نمی بیند (مثل بسیاری از ارگان ها و شرکت های بزرگ دیگر) و در کوران برگزاری بزرگ ترین فستیوال فوتبالی یا حتی ورزشی دنیا، اهمیت دادن به خواست و نیاز مخاطب (که برای رسانه همان مشتری محسوب می شود) اولویت آخر است. تریبون صدا و سیما با هزار توی پیچیده خود در اختیار عده ای قرار دارد. عزت اله ضرغامی با لبخند هایی پر رنگ که دست کمی از خنده های روی اعصاب کفاشیان ندارد در جلسه ها و کنفرانس ها حاضر می شود. به سفر های خارجی می رود و توافق نامه امضا می کند، اما کنار دست خود و صدای اعتراض میلیون ها مخاطب و جوان را نمی شنود.
هر روز و هر لحظه زیر دیگ «فرهنگ سازی» را زیاد می کنند و بیانیه و مقاله و تحلیل و بحث کارشناسی راه می اندازند و از زوایای مختلف به آسیب شناسی روی آوردن به ماهواره و شبکه های خارجی می پردازند، دست به تحلیل های جامعه شناسی و رفتار شناسی می زنند، فیلم و سریال و برنامه می سازنند تا با استفاده از قدرت رسانه ای خود بذر خوب و بد را آن طور که می خواهند در ذهن مخاطب بکارند. اما دریغ از لحظه ای درنگ، دریغ از لحظه ای تامل و نگاه دقیق بر نیاز ها و خواسته های مخاطب خود و جوانانی که صدایشان به جایی نمی رسد.
جناب آقای ضرغامی، «عمو عزت» خطاب قرار دادن شما و موضع نگرفتن شما در برابر آن صرفا نشان دهنده با جنبه بودن شماست و نه انتقاد پذیری یا ارزش قائل شدن به نیاز مخاطب.
کاسه صبر یک نسل از مردم و فوتبال دوستان از گزارش های روی اعصاب استاد جواد خیابانی لبریز شده است. نمی خواهیم صدای ایشان را روی بازی تیم محبوبمان بشنویم. به چه کسی باید بگوییم؟ به آقای علیفر که دیگر نمی دانیم چه لقبی باید بدهیم، چون ایشان استادی را سال هاست که تمام کرده اند و از پشت میکروفون خود به مورینیو و هیتسفیلد و فرگوسن درس مربیگری داده اند و تا به حال از خود نپرسیده اند که چرا تقریبا گزارش هیچ بازی بزرگی به ایشان سپرده نمی شود.
گزارش های بدون هیجان، اطلاعات اشتباه، تلفظ های غلط، گاف های تمام نشدنی و از همه جالب تر زیر بار هیچ کدام از این ها نرفتن به طرز نکبت باری خسته کننده شده است. شعور و سلیقه میلیون ها مخاطب با هر بار تکرار این اتفاق لگد مال می شود، هر بار انتقاد می شود، هر بار گفته می شود اما کجاست گوش شنوا؟
موضوع اصلا شان، مقام، منزلت، منش یا جایگاه خیابانی ها و علیفر ها نیست، این دو کارمند شما هستند و محصول عرضه شده آن ها گزارش است و مخاطب به هیچ عنوان رضایتی از آن ندارد. داستان به همین سادگی است؛ مشتری شما از محصول شما راضی نیست و رفتار و واکنش شما به معنای واقعی کلمه هیچ تفاوتی با رفتار و واکنش مونوپول های دیگر این کشور ندارد. مونوپول هایی که اجناس و محصولاتی که با لیاقت و شان این مردم نجیب هزاران سال نوری فاصله دارند را با قیمت های چند برابری و با هزار منت به آن ها می دهند و پس از به اتمام رسیدن پروسه فروش اگر مصرف کننده خوش شانس باشد و سالم بماند و بتواند شکایت و اعتراضی تنظیم کند، نه تنها کاری از پیش نخواهد برد، بلکه با حجمه توضیح و تفسیر و تبصره و از همه مهم تر جوکی تاریخی به نام سازمان حمایت از حقوق مصرف کننده مواجه می شود.
قطعا متوجه این موضوع هستید، شاید تا به حال به گوشتان رسیده باشد، مقاله ای خوانده باشید یا بالاخره از طریقی فهمیده باشید که دوران این عزیزان به سر آمده. نمی دانم، نظر سنجی کنید، آمار گیری کنید، همه پرسی برگزار کنید! فقط ما را نجات دهید، خسته شدیم، برایشان یک مراسم پر شکوه به مناسبت تمام زحمتشان در این سال ها بگیرید و از طرف ما هم خداحافظی کنید. خود شیفتگی و حضور و تجلیل از سریال فلان و برنامه بهمان کافیست. کمی هم اطراف خود را ببینید و به مردم اهمیت دهید، چون طبق شعار همه کسانی که از بین این مردم بوده اند و جایگاهی یافته اند، شما هم متعلق به همین مردم هستید و بدون آن ها هیچ نیستید.
با گفتن «سر لوحه قرار دادن بیانات» و لبخند های بی معنی شما مشکلی از ما حل نمی شود. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. مخاطب میلیونی و مشتاق خود را دریابید، ساخت و صادرات بسته های فرهنگی و نسخه پیچی برای تاجیکستان و کشور های دیگر پیشکش.
در پایان جناب دکتر ضرغامی، اگر چنین دست یادداشت ها و انتقاداتی به دست شما می رسد و ترتیب اثری داده نمی شود که تکلیف معلوم است، چیزی تغییر نکرده و قرار نیست تغییر کند، اما نکته اینجاست؛ اگر این یادداشت و هزاران مطلب دیگر از این دست حتی به دست و گوش و هیچ یک از حواس پنج گانه شما نمی رسد باید گفت: ما مردم شریف، عجیب شبیه دولت و دولتی هایمان هستیم.