به گزارش طرفداری و به نقل از جام نیوز،اسم جواد خیابانی را در گوگل جستجو کنید. 8 لینک از 9 لینک صفحه اول گوگول، در مورد "اشتباهات"، "گافها" یا "سوتی ها" ی اوست. یک لینک هم در مورد گزارش معروفش در روز فوت مادرش. در صفحه دوم هم نسبت لینکهای «سوتی» به دیگر لینکها، 8 به 10 است. صفحات 3 و 4 و 5 هم فرقی با صفحه یک و دو ندارد.
هزاران صفحه در اینترنت وجود دارد که محتوای آنها بحث درباره اشتباهات بارز جواد خیابانی هنگام گزارش بازیهای فوتبال است. در فیسبوک صفحهای با نام "سوتیهای جواد خیابانی" ایجاد شده که بیش از 150 هزار لایک گرفته است. لایککنندگان این صفحه بعد از هر گزارش خیابانی در تلویزیون، اشتباهاتش را منتشر میکنند.
به خاطر همین اشتباهات، بارها نام خیابانی به صفحه اول روزنامهها روزنامههای ورزشی رسیده، حتی در مواردی مانند گزارش اخیرش در فینال لیگ قهرمانان اروپا، روزنامههای غیرورزشی هم بازتاب اشتباهاتش را تیتر کردهاند.
سالهاست داستان همین است. جواد خیابانی گزارش میکند، سوتی میدهد، روزنامهها و سایتهای مختلف هم این سوتیها را انعکاس میدهند. چرخهای بیهوده.
کار به جایی رسیده که برخی از صفحات شوخی و خنده در شبکههای اجتماعی هم، تکیهکلامهای او را به عنوان بخشی از محصولاتشان تعریف کردهاند. اما چه فایده؟ این همه نوشتن، این همه دستانداختن، شوخیکردن و گاهی حتی فحشدادن، چه نتیجهای داشته است؟
سالهاست جواد سوتی میدهد و باز هم گزارش میکند. سوتی میدهد و باز هم یکجورهایی سوگلی مدیران صداوسیماست. حرص ملت را در میآورد، اعتراض میکنند، در سایتهای مختلف کامنت میگذارند، به روزنامهها پیامک میدهند و شماره تلفنهای صداوسیما را اشغال میکنند.
نتیجه این همه واکنش اعتراضی، تصمیمی بود که مدیران صداوسیما هفته گذشته گرفتند؛ فینال لیگ قهرمانان اروپا، با گزارش همکار خوبمان جواد خیابانی!
انگار عدهای در اتاقهای کارشان نشستهاند و بیتفاوت نسبت به همه واقعیتهای بیرونی، برای دلشان تصمیم میگیرند. دلشان میگوید جواد باشد و همان میشود. اینکه این وسط، گزارشهای جواد چه کیفیتی دارد، چقدر به دل مردم مینشیند و رسانهها چه قضاوتی دربارهاش دارند و اینکه چرا کار به جایی میرسد که جواد با حالتی حق بهجانب، به منتقدانش پیشنهاد میدهد که موقع گزارشکردن او صدای تلویزیون را ببندند، ظاهرا برای این مدیران محلی از اعراب ندارد. آنها میتوانند تصمیم بگیرند که جواد خیابانی فینال لیگ قهرمانان اروپا را گزارش کند و همین هم میشود.
دردآور است که مدیران صداوسیما، با وجود این حجم از نارضایتی، همچنان خود را محق میدانند که برخلاف خواست عمومی، تصمیم بگیرند. دردآور است که آنها حتی نیازی نمیبینند که سر سوزنی درباره دلایل تصمیماتشان به مردم یا رسانهها توضیح بدهند. ادعا میکنند که سیستمهای نظارتی دقیقی در صداوسیما وجود دارد و براساس نتایج این ارزیابیهاست که مثلا در فینال لیگ قهرمانان اروپا، جواد خیابانی به دیگر گزارشگران ترجیح داده میشود.
این سیستمهای ارزیابی و کنترل کیفیت هم خود داستان جداگانهای دارند؛ اینکه چه کسانی، با چه ابزاری و بر اساس چه معیارهایی، کیفیت گزارشها را کنترل میکنند و چرا نتایجش تا این اندازه با قضاوتهای عمومی و چیزی که مردم و رسانهها میبینند متفاوت است.
به جواد خیابانی زنگ زدیم و دعوتش کردیم به مصاحبه. قابل پیشبینی بود که نپذیرد. مدتهاست که دیگر با هیچ رسانهای مصاحبه نمیکند اما اگر مصاحبه هم میکرد، حرف ناگفتهای نداشت؛ احتمالا.
بعید است کسی منتظر شنیدن حرف تازهای از او باشد. میگوید مدیران صداوسیمای مملکت براساس ضوابطی او را انتخاب کردهاند و از او میخواهند بازیها را گزارش کند. البته راست میگوید. میگوید خودش را به زور تحمیل نکرده. این را هم راست هم میگوید.
بحث هم که زیاد بالا بگیرد چه بسا دوباره تاکید کند که هرکسی دوست ندارد او گزارش کند، میتواند صدای تلویزیونش را ببندد. به همین سادگی!
میشود همچنان بعد از هر گزارش سرسامآوری، اشتباهات جواد خیابانی را شمرد و دربارهاش نقد نوشت. میشود به صفحهای که در فیسبوک برایش درست کردهاند، رفت و دل به دل آن جماعت نکتهسنج و مزهپران داد. یک راه هم این است که به قول خودش صدای تلویزیون را ببندی یا سعی کنی بازیها را – اگر قدرت انتخاب داشته باشی- از کانال دیگری ببینی. همه اینها اما فرع ماجراست.
واقعیت دردناک این است که صداوسیما با آن همه عرض وطول و بودجه و خدم و حشم، یا نمیتواند تشخیص دهد که گزارشهای جواد خیابانی و علیرضا علیفر دافعه دارد، یا تشخیص میدهد اما راهکاری برایش ندارد. حالت سوم هم بدتر از دو حالت قبل است؛ ایراد را میشناسند، راهکارش را هم میدانند، اما به دلایلی ترجیح میدهند از کنار همه ماجرا بیتفاوت بگذرند.
تا زمانی که پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی در انحصار صداوسیماست، در میتواند بر همین پاشنه بچرخد. جواد خیابانی و دیگرانی مثل او با گزارشهای پر از ایرادشان صدای مردم را درآورند، بیآنکه نگران از دست دادن جایگاهشان در رسانه شوند و به این ترتیب، خلاصهکردن همه ماجرا در گزارشکردن یا نکردن جواد خیابانی، اشتباه است.
میتوان به جواد ایراد گرفت که چرا مراقب سابقه روشنش نیست، که چرا سعی نمیکند خود را به روز نگه دارد، مثل همان سالهایی که مردم از حرفهای تکراری و تلفظهای پر ازغلط بهرام شفیع و بهروان و کوتی به تنگ آمده بودند و همین جواد آمد و شیوهای تازه و جذاب در گزارشگری فوتبال ایجاد کرد.
باید از جواد پرسید، اگر به هر دلیلی دیگر نمیتواند اطلاعاتش را به روز کند، اگر حال و حوصله سابق را ندارد، اگر دل مشغولیهای دیگری دارد و فوتبال مثل گذشته برایش در اولویت نیست، چرا ول نمیکند برود؟
حتما باید یک نفر پیدا شود و بگوید از فردا لازم نیست شما گزارش کنید؟ اگر چنین کسی پیدا نشد چه؟ شاید مدیران صداوسیما دلشان بخواهد او با همین کیفیت و با همین شیوه گزارش کند، شاید آنطور که بعضیها اینور و آنور میگویند - و البته دلیلی هم برایش ندارند- کسانی خواستند که با این بیاعتنایی حرص مردم را دربیاورند.
این وسط نقش خود جواد خیابانی چه میشود؟ اشکالی ندارد که همه اعتبارش با همین گزارشهای پر از انتقاد به بازی گرفته شود؟ اینکه مردم و رسانهها در موردش چه قضاوتی میکنند برایش مهم نیست؟ پس چه چیزی مهم است؟ تا کی میشود گفت که رسانهها نماینده افکار عمومی نیستند؟
تا کی میشود گفت آنهایی که میروند در سایتها کامنت میگذارند، یک عده بیکار هستند که از این و آن خط میگیرند؟ چه اتفاقی باید بیفتد تا جواد خیابانی باور کند که این حجم از انتقادها نمیتواند مغرضانه و شخصی باشد، نمیتواند حسودی باشد، یا به خاطر خوشامد عادل فردوسیپور و مزدک میرزایی؟
همه این ایرادها را میتوان به جواد خیابانی گرفت، اما اگر گفت: «صدای تلویزیونت را ببند و لذت ببر» چه؟ اگر گفت صداوسیما مدیر دارد و مدیرش تشخیصش این است که او با همین کیفیت گزارش کند، آن وقت چه؟