اختصاصی طرفداری - «ما از تبار افراطیم، حتی در هذیان گویی» نمی دانم این جمله در مورد برجسته ترین خصلت بد ما ایرانی ها از کیست، شاید حتی از شخص مهم و خاصی هم نباشد اما واقعا درست است!
یک هفته از شکست سنگین و حذف ناباورانه بارسلونا از لیگ قهرمانان اروپا به دست بایرن مونیخ و خداحافظی رئال مادرید از این رقابت ها با شکست برابر دورتموند می گذرد و هنوز پس لرزه های آن را می توان در اظهار نظر ها و کل کل ها و مقالات سایت های مختلف دید: «تحقیر بارسلونا، دفن شدن رئال در آلمان، فروپاشی حکومت بارسا، پایان دوران تیکی تاکا، اضمحلال فوتبال اسپانیا در برابر آلمان» و هزار و یک تیتر عجیب و غریب دیگر که در این یک هفته دیدم برایم مصداق بارز افراط و تفریط ما ایرانی ها بود. همین چند ماه پیش بود که یواخیم لو، سرمربی تیم ملی آلمان به این نکته اشاره کرده بود که بوروسیا دورتموند حتی با وجود دو قهرمانی پیاپی در بوندس لیگا (که دومی با قهرمانی و خرد کردن بایرن در فینال جام حذفی هم همراه بود) نمی تواند به این زودی ها تاج و تخت بایرن را غصب کند. پس چطور ما به خودمان اجازه می دهیم با این سرعت آینده را ترسیم کنیم؟
من هم به عنوان یک ایرانی می خواهم نقش خودم را در این نمایش اجرا کنم! اما نه نقش قهرمان داستان را، بلکه صرفا به رشته تحریر در آوردن نظریه شخصی خود درباره نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا در سال 2013 (که می تواند نقطه عطفی تاریخی در فوتبال باشد) و پیامدها و بازخورد های آن. و برای اجرای این نقش باید چند پرده را با هم مرور کنیم:
پرده اول:
بله، بارسا باخت، بد هم باخت. ولی در این بین سوء تفاهمی خود نمایی می کند که بیشتر به نظر از روی عمد و عناد و کینه توزی می آید تا نظر کارشناسانه و تحلیل فنی یا حتی افراط و تفریط. ایتالیایی ها ضرب المثلی دارند با این مضمون: «روم یک شبه ساخته نشده است» می توان این بحث را همین جا به پایان برد، چون این ضرب المثل خود گویای همه چیز است. اما در پاسخ به آن دسته از دوستانی که آدرس کوچه علی چپ را با چشمان بسته هم پیدا می کنند باید آن را باز کرد.
آیا بارسلونا تیمی تازه به دوران رسیده است؟ آیا شگفتی ساز است؟ آیا تیمی است که در یک فصل و با سرمایه گذاری هنگفت شیخ نشین ها و یهودی های روس به این جایگاه رسیده باشد؟ پاسخ منفی است. قریب به هفت سال از آغاز قدرت نمایی غول دوباره بیدار شده اروپا می گذرد. خیلی ها آغاز این دوران را به پای رونالدینیو و ذکاوت و طراوت بی مانندش می نویسند، اما اشتباه است. رونالدینیو برای بارسا یک ابزار بود، یا به عبارتی دیگر کاتالیزوری برای سرعت بخشیدن به فرایندی به نام توتال فوتبال، یا به بهترین عبارت رونالدینیو یکی از هزاران خشت «روم» مجلل و مستحکم تیکی تاکا بود. یکی از هزاران خشتی که برای بنای این کاخ به کار رفته اند، خشت های بی مانندی نظیر دکو، مارکز، اتوئو، رایکارد، گواردیولا و غیره و غیره. تیکی تاکا و لاماسیا یک اتفاق نبودند که با یک شکست از بین بروند. آن ها شاید نه برای ما و کارشناسانمان، اما برای اهالی کاتالان آنها، یک مسلک هستند، یک باور و فرهنگ زیبا که فلسفه ای غنی در پس آن نهفته است. این شکست درسی بزرگ و تلخ به آنها داد که بهترین شکل ممکن از آن بهره خواهند گرفت. درسی که بیش از همه متوجه مدیریت این مسلک است تا بتوانند نقاط ضعف را به قوت بدل کنند. شاید با پرهیز از خرید های احساسی مثل فابرگاس و توجه به نقاط ضعف اساسی تیم.
پرده دوم:
کمترین نگرانی ها درباره سمت دیگر پرده اول نمایش، یعنی بایرن مونیخ وجود دارد. بایرنی که این بار بر خلاف فصل قبل با اولین تلنگری که خورد (شکست خانگی دو بر صفر برابر آرسنال) به خود آمد و با صلابت تا دیدار نهایی پیش رفت و به نظر می رسد (نظر نویسنده) که این غلطک در سراشیبی افتاده از روی تیم هم میهن خود نیز خواهد گذشت. اما نکته ای که در خصوص برد بایرن برای نویسنده جالب توجه بود مقاله ای به اصطلاح کارشناسانه و تحلیلی بود که در یکی از سایت های وطنی تحت عنوان «فوتبال انتقالی یا مالکانه» منتشر شده بود. مقاله ای که در آن پیروزی بایرن برابر بارسلونا را دقیقا مشابه پیروزی های اینتر در سال 2010 و چلسی در همین فصل پیش برابر این تیم می داند! فقط و فقط به این دلیل که بایرن در کل فصل در اروپا و لیگ داخلی میانگین مالکیت توپ بالایی داشته است و در دیدار برابر بارسلونا تقریبا نصف میانگین مالکیت توپ خود را داشته است. نقدی غیر منصفانه تر و غرض ورزانه تر سراغ دارید؟ نویسنده محترم این تحلیل نکات ریز و درشت زیادی را درباره بازی حساب شده بایرن از قلم انداخته است.
چه تیمی می تواند با سبک بازی اینتر 2010 و چلسی دی متئو (که به نام شیوه اتوبوسی شهرت یافته) در دو دیدار هفت گل بزند و نه تنها هیچ گلی نخورد، بلکه هیچ موقعیت گل صد درصد و خطرناکی در اختیار رقیب قدرتمند خود قرار ندهد؟ نویسنده کم لطف این یادداشت این نکته را فراموش کرده که بایرن تاکتیک پذیر ترین تیم حال حاضر دنیاست که می تواند در هر بازی و حتی در یک بازی شیوه های مختلفی را برای ضربه زدن و گل زدن و گل نخوردن از حریف در زمین پیاده کند. قطع بر یقین یوپ هینکس، مربی کار کشته مونیخی ها از من و شما و آن نویسنده محترم بهتر می دانسته که راه از کار انداختن ماشین بارسلونا خارج کردن توپ از دست کاتالان هاست، ولی شاید هیچ مربی ای در سراسر دنیا پیدا نشود که چنین لاف گزافی بزند و ادعا کند که می تواند مالکیت توپ را از فانتازیست های بارسلونایی بگیرد. بایرن هفت بار قلعه نفوذناپذیر بارسلون را فتح کرد و به شایستگی راهی ومبلی شد تا هم درس فوتبالی به جهانیان داده باشد و هم کاتالان ها را به فکر داشتن یک نقشه دوم، یا دادن عمق تاکتیکی بیشتر به بازی و یا کاستن وابستگی خود به میزان آمادگی مسی بیاندازد.
پرده سوم:
نگرانی ها برای دورتموند دوست داشتنی و آینده این تیم که با درخشش خیره کننده خود چشم شکارچیان باشگاه های بزرگ و ثروتمند را به ستارگان خود خیره کرده زیاد است. اما همه نگرانند جز کسی که باید نگران باشد! یورگن کلوپ با خونسردی و مرحله به مرحله دورتموند را اداره می کند. گوتزه راهی بایرن شد؟ پاتریک هرمان به وست فالن می آید. گوندوعان تمدید نمی کند یا سودای مادرید را در سر می پروراند؟ کلوپ لایتنر را رو می کند. لواندوفسکی هم راه گوتزه یا کاگاوا را در پیش خواهد گرفت؟ ژکو جایگزین او خواهد شد. دورتموند به مثابه قطاری می ماند که مسیری قابل پیش بینی و رو به جلو دارد و فقط اتفاقاتی غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینی می تواند آن ها را از مسیر خود منحرف کند. دورتموند در فصول آینده هم از مدعیان به زیر کشیدن بایرن خواهد بود و در اروپا هم چنان خط و نشانی برای تیم ها کشیده اند که تا مدت ها از خاطر کسی نخواهد رفت.
دورتموند دوران پر تنش نابسامانی مالی را پشت سر گذاشته و تا حدودی به ثبات مورد نیاز برای مبارزه در دو یا سه جبهه را به دست آورده است و با توجه به محبوبیت شگفت انگیز این تیم در سراسر آلمان و علاقه نوجوانان و جوانان برای حضور در این تیم و سیستم پرورش بازیکنان شگفت انگیزش و از همه مهم تر مربی ای کار بلد با ایده های تازه و تابو شکنانه، نگرانی برای آینده این تیم دوست داشتنی بی مورد به نظر می رسد.
پرده چهارم:
در بین تیم های حاضر در مرحله نیمه نهایی بیش از همه باید نگران سپید پوشان مادریدی بود. این نگرانی یک دلیل خاص دارد: آقای خاص.
بی شک مربیگری در هر یک از باشگاه های بزرگ اروپایی کار دشوار است و همه آن ها نیمکت های داغی دارند، اما نیمکت رئال مادرید در صورت جدایی مورینیو و با وجود فلورنتینو پرزی کم طاقت تبدیل به نیمکتی گداخته و متزلزل خواهد شد. کافی است به گذشته های نه چندان دور نگاهی بیاندازیم؛ از پورتو و اینتر مورینیو که اولی در کمتر از یک دهه پیش قهرمان اروپا شد و دومی همین سه سال پیش این جام را بالای سر برد، ویرانه ای بیش باقی نمانده و چلسی هم در دوران نقاهت پس از آقای خاص به سر می برد و در حال ترمیم است. امثال گاس هیدینگ و اسکولاری و دی متئو و گرانت نتوانستند از زیر سایه او خارج شوند، چه رسد به بنیتزی که جایگاهی در بین هواداران این تیم ندارد. مورینیو با استراتژی خاص خود مبنی بر جلب توجه رسانه ها بر روی خود بار و فشار روحی زیادی به این تیم وارد کرده است و با تنش هایی که بین او و اسطوره های این باشگاه به وجود آمده این تیم را شکننده تر از همیشه و آماده فروپاشی کرده است. از نظر نویسنده مربی بعدی رئال (در صورت جدایی مو) چه آنچلوتی باشد چه کلوپ، چه ونگر و چه یواخیم لو، یک قربانی به تمام معناست که باید تاوان سایه سنگین آقای خاص را بدهد. البته می توان درصد به وقوع پیوستن این احتمال را کمتر از سایر تیم های آقای خاص دانست، چون او نزد هواداران مادریدی محبوبیت کمتری نسبت به تیم های قبلی اش دارد.
پرده آخر:
سه تیم آلمانی حاضر در لیگ قهرمانان اروپای این فصل جمعاً هجده بازی برابر نماینده ها و قهرمان های انگلیس، ایتالیا و اسپانیا انجام دادند که یازده پیروزی، پنج تساوی و تنها دو شکست، 34 گل زده و 16 گل خورده حاصل کار آن ها بوده است. آماری خارق العاده و در خور تامل که نشان از پیشرفت چشمگیر و خیره کننده بوندس لیگا و تیم های آلمانی دارد. شکی در این موضوع وجود ندارد که آن ها با نظم مثال زدنی خود و مدیریتی بی نظیر در مسیری رو به جلو و سرشار از موفقیت گام بر می دارند و این مسیر نوید آینده ای پر افتخار برای آنها می دهد، اما تصور ورق خوردن یک شبه آینده و تاریخ به سود آنها و زیر و زبر کردن فوتبال اروپا و حهان توسط آنها در سالیان آینده کمی ساده لوحانه خواهد بود. نمی توان متصور شد که غول هایی مانند منچستر یونایتد، آرسنال، چلسی و منچستر سیتی از انگلستان، رئال مادرید و بارسلونای اسپانیا، یوونتوس تازه جان گرفته و میلان ایتالیا و یا حتی متمولین تازه پا گرفته پاریسی بنشینند و دست روی دست بگذارند و شاهد متلاشی شدن تار و پود رویاهایشان به دست ژرمن ها باشند.
قدرت گرفتن فوتبال آلمان چه در سطح ملی و چه در سطح باشگاهی نوید رقابت هایی با سطحی بالاتر در سالیان آینده و رقابتی تنگاتنگ و جذاب را می دهد و این قدرت گرفتن را تنها می توان در بازه زمانی طولانی تر سنجید و دید آیا به حکمرانی ژرمن ها بر اروپا منتهی خواهد شد یا این غول های تشنه آن را در نطفه خفه خواهند کرد.