طرفداری- این هفته جیمی کاراگر از طرف دیلی میل به سراغ مالدینی رفت و در خانه این بازیکن در میلان، مصاحبهای را ترتیب داد. در کل خانه مالدینی، هیچ جام یا مدالی دیده نمیشود. تنها عکس خانواده او موجود است. علاقه او به فوتبال اما، در خلال صحبت با کاراگر پدیدار میشود. دو بازیکنی که در فینال استانبول بازی کردند. مصاحبه مفصل کاراگر را با مالدینی با هم میخوانیم.
۱۰ سال بعد از فینال استانبول حالا اینجا کنار هم نشستیم در حالی که دو تیم محبوب ما در شرایط دشواری است. وقتی لیورپول میبازد، من اذیت میشوم. آیا برای تو هم این اتفاق میافتاد؟
معلوم است که میافتاد. من از 10 سالگی تا 41 سالگی آنجا بودم. پدر من کاپیتان بود و بچههای من در حال حاضر در آکادمی میلان هستند. میلان برای من تنها یک تیم نیست بلکه بخشی از زندگی من است. خانواده من رنگهای لباس میلان را دوست دارند اما میدانی چیست؟
وقتی این شرایط را میبینم اذیت میشوم. ما با بقیه بازیکنان بزرگ، باشگاهی خاص ساختیم و آنها اهمیت این افراد بزرگ را در باشگاه متوجه نشدند. تنها بارزی در حال حاضر در میلان مشغول به کار است. هیچکدام از بازیکنان سابق آنجا نیستند و این ناراحت کننده است. میلان یک سنت خوب داشت که حالا دیگر آن را فراموش کرده است. پس حالا نسل جدید، آن سنت قدیمی را نمیفهمند. آن همه تاریخ باشگاه فراموش شده است.
آیا وقتی بازیها را میبینی، احساس نمیکنی اگر خودت در زمین بودی میتوانستی کمک کنی؟
خیلی دوست دارم بتوانم. از باشگاه خیلی چیزها به من رسیده است. آنها به من شور و اشتیاق دادند چون الان دیگر من نمیتوانم راه بروم(می خندد).
اما عاشق اینم که چیزی را به باشگاه برگردانم. کمی از تجربه خود را حداقل به باشگاه بدهم. بازیکنان آنچنان بد نیستند فقط به کسی نیاز دارند که کمی به آنها راه درست را نشان دهد. با این حال فکر نمیکنم این اتفاق بیفتد.
در دوران رشد من، میلان قدرت برتر بود. همیشه بازیهای تیمهای کاپلو و ساکی را میدیدم. هفته پیش به مادرید رفتم و ساکی را آنجا دیدم و با هم در مورد آن تیم صحبت کردیم. ساکی چه تاثیری روی تو داشت؟
خیلی سخت گیر بود. تمرینات کمی دیوانه وار بود. از تو کار زیادی میکشید پس باید از ذهن خودت حسابی کار میکشیدی. او شما را مجبور میکرد بارها و بارها یک تمرین را انجام دهید. مخصوصاً مدافعان. هر روز کار دیروز را انجام میدادیم اما اگر من همین لحظه بارزی و کاستاکورتا و تاسوتی را ببینم، درست مثل دهه ۹۰ میتوانیم کنار هم بازی کنیم. این گروه کمک کرد که افسانه میلان جلو برود. تیم برای مدت زیادی در بالاترین سطح بازی کرد. من اولین چمپیونزلیگم را ۱۹۸۹ گرفتم و آخرین آن را ۱۸ سال بعد. اما حالا چی؟ مایه تأسف است.
خوب، پائولو. حاضری بریم سراغ استانبول؟
بله البته. من 3 ماه بعد از آن بازی نخوابیدم اما باشد. شروع کن.
آیا در مورد آن بازی در میلان صحبت شد؟
بله. گاهی اوقات. اگر به نیمه اول نگاه کنی. اصلا نمیتوانی متصور شوی که ما میبازیم. اما گاهی مردم به یاد نمیآورند و خود تو آنجا بودی و میدانی که نیمه اول آن را بازی تنها زمانی نبود که ما خوب بودیم و ما بیشتر را بازی را در اختیار داشتیم. 6 دقیقه دیوانه وار بود. پس از آن، ما شروع به بازی کردن کردیم و شانسهای برای گلزنی داشتیم. به یاد دارم که استیون جرارد مدافع بود. بازیکنان شما کاملا از نظر فیزیکی شکسته شده بودند.
من فینال اروپایی که شما استوا بخارست را در بارسلونا 4-0 بردید تماشا میکردم و از تو میپرسم که آیا نمایش تو در آن بازی بهتر بود یا استانبول؟
کاری از دست ما بر نمیآمد. نکته دیوانه وار این بود که در میلان وقتی برگشتیم مردم منتظر ما بودند. آنها از ما میپرسیدند که "چی کار کردید شما؟"
در حالیکه ما همه توان خود را گذاشتیم. ما شاید بهترین فینال خود را انجام دادیم به جز فینال 1994. فکر میکردم آخرین شانس بردن این جام برای من است و دیگر نمیتوانم. و بازی هم دیوانه کننده بود. من هم گل زدم. آن هم سریعترین گل فینال.
بین دو نیمه شما 3-0 جلو بودید. آیا میتوانستید متصور شوید که به این راحتی برتری را از دست میدهید؟
می دانم که خبری منتشر شده بود که ما در رختکن بین دو نیمه خوشحالی میکردیم که درست هم بود. آنجا آنچلوتی رو به ما کرد و گفت:"خفه شوید. برای 5 دقیقه نمیخواهم صدای هیچکدام از شما را بشنوم. هیچ حرفی نمیخواهم بشنوم.
پس ما کاملا ساکت شدیم و پس از آن با هم در مورد عملکرد خود صحبت کردیم. در درون خود، من فکر میکردم که شانس زیادی داریم اما هیچکس بلند هیچ حرفی نزد.
وقتی به تیمی میبازید که میدانید از آنها بهتر هستید، همیشه شانس برگرداندن بازی را دارید اما تیم مقابل ما میلان بود. من با خودم فکر میکردم که آنها ۴-۰ بارسلونا را بردند. ۴-۰ استوا بخارست را بردند. این بازی حتما ۵-۰ یا ۶-۰ میشود. شما چه فکری میکردید؟
می دانی، یک اتفاق در نیمه دوم افتاد که آن هم هواداران شما بودند. آنها شروع به خواندن آواز کردن و خواندند و خواندند. فراموش نکن بازی معمولا در فینال ۵۰-۵۰ برای هواداران دو تیم است اما آن بازی ۷۵ درصد ورزشگاه لیورپولی بودند. هواداران ما بلیت را به لیورپولیها فروخته بودند. اولین گل را به یاد دارم که میتوانستم ببینم که جرارد دارد به استام نزدیک میشود. من نزدیک بود داد بزنم که:" مواظب باشد. داره میاد"
اما هیچ چیز نگفتم. توپ به جرارد رسید و گل زد. به خودم گفتم:"لعنتی. چرا چیزی نگفتی."
آیا گل دوم نقطه تغییر بازی بود؟
بله. آن گل خیلی چیزها را عوض کرد و به ناگهان شما تنها یک گل دیگر میخواستید. وقتی ۳-۳ شد ما دوباره شروع به بازی کردن کردیم. وقتی بازی ۳-۳ میشود، از نظر روان شناسی بازی تغییر میکند. در آن لحظه بود که شما دیگر چیزی برای از دست دادن داشتید و میزان حملههای شما کم شد.
عملکرد جرارد چطور بود. او سه پست مختلف بازی کرد. آیا مردم در ایتالیا از او صحبت میکنند؟
هنوز به یاد دارم که از ناراحتی چهره او به چه شکلی در آمده بود اما هنوز روی پای همه تکل میرفت. همه کار کرد. برای شما، او نمونه بود.
حتما برای شما خیلی دشوار بود وقتی ما در حال جشن بودیم. یک عکس وجود دارد که تو داری دست من را میگیری. حتی بعد از آن همه افتخار باز هم میتوانستم ناراحتی را در صورت تو ببینم اما تو قادر بودی که کلاس خود را حفظ کنی.
باید نتیجه را قبول کرد. حتی اگر برای شما بد باشد. با این حال ما خوش شانس بودیم چون دو سال بعد قهرمان شدیم. ما آنچنان در اتن خوب نبودیم اما بازی را بردیم.
آیا دوست داشتی در سال ۲۰۰۷ باز مقابل لیورپول بازی کنی. آن هم پس از استانبول.
نه. نه. ما در آن فینال خوب نبودیم. یک باخت دیگر به لیورپول فاجعه میشد. در واقع ما در یک چهارم نهایی شروع به خوب بودن کردیم. باز هم در آن فینال چیزهای برای از دست دادن داشتیم. با این حال شما نمیتوانید حریفان خود را انتخاب کنید. من سه ماه بود که بازی نکردم و در فینال زانوی من کاملا از بین رفته بود. نمیتوانستم بازی کنم و آنچلوتی هم میدانست. اما خسته بودم. در آن سه ماه مسکنهای زیادی خورده بودم. نکته با مزه این است که از آن فینال آنچنان چیزی به خاطر ندارم.
منم همینطور. آن بازی را هیچوقت ندیدم. حتی یک بار هم ندیدم. وقتی به آن سختی میبازید...
تنها چیزی که به یاد دارم، بلند کردن جام بود. ما ۳۶ ساعت جشن گرفتیم. پس از آن مستقیم به بلژیک رفتم تا زانوی خود را عمل کنم. زانوی من کاملا از بین رفته بود. چیزی که به خاطر دارم این است که از بیهوشی بیدار شدم که احتمالا ۲۴ ساعت بعد از عمل بود. با خودم گفتم:"بازی را بردم؟ بازی را بردم؟ "
بعد به خودم گفتم:"آره. بردم. بردم."
دیوانه کننده بود.
پس آن ۸ مین فینال تو و ۵ مین قهرمانی بود. بزرگترین پیروزی کدام بود؟
خنتو برای رئال ۸ بار در فینال بازی کرده که ۶ بار قهرمان شده است. با این حال رکورد من هم بد نیست. هر پیروزی برای خود مزه خاصی داشت. اولی خاص بود چون اولی بود. در بارسلونا جلو ۹۰ هزار هوادار میلان بازی کردیم. وقتی به ورزشگاه رسیدم، بهترین تجربه زندگی من بود. مثل حالت شما در استانبول بود.
کدام تیم، بهترین تیم میلانی بود که شما در آن بازی کردید. ۱۹۸۹ با مارکو فن باستن و رود گولیت یا ۵ سال بعد؟
همه چیز با ساکی شروع شد. پس از آن سه تا هلندی آمدند اما وقتی کاپلو آمد، ما بازیکنان فوق العادهای بودیم. از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴ فکر میکنم که بهترین بود. هر سال ما یک جام بزرگ میآوردیم. گولیت را سمت راست و تاسوتی را پشت او داشتیم. فن باستن، ماسارو، پاپین، بوبان. واو. کلاً یک چیز دیگر بود.
آیا فن باستن بهترین بازیکنی بود که کنار و مقابل او بازی کردید؟
بله. راست پا. چپ پا. سرزن. قوی. سریع. گلزن. پاسور. بهترین بود. نحوه بازی او مربوط به یک زمان خاص نبود. او ۲۸ سالگی بازنشست شد. آن عمل لعنتی روی زانوی او. مایه تأسف بود.
بهترین مدافع چی؟ بارزی چه تاثیری روی شما داشت؟ آیا او رئیس خط دفاعی بود؟ چه چیزی باعث شد او خاص باشد؟
درست همین قضیه. او خاص بود. کوتاه بود و لاغر اما کاملا قوی. پرشهای بلندی داشت. نحوه بازی او در زمین نمونهای برای یادگیری است. زیاد صحبت نمیکرد. اصلا. اصلا. شکل بازی و تمرین او برای ما یک نمونه بود.
مثل استام نبود که یک فرد بزرگ باشد که قوی و سریع است. سرعت داشت اما تنها ۷۰ کیلو بود. اما بذار به تو بگم که وقتی روی شما یک تکل میرفت، خیلی قوی بود. برای من او الگو بود. یک مرجع. خیلی با توپ عالی بود. خیلی خیلی خوب. سخت بود که مدافع خوبی پیدا کنید که هم قوی باشد و هم با توپ خوب کار کند. پیدا کردن چنین مدافعی سخت است.
در انگلستان وقتی من کوچک بودم بچههای که میخواستن مدافع باشند معمولا اسم تو یا بارزی را روی خود میگذاشتند. تورام، دسایی و کاناوارو هم بود. استاندارهای دفاعی الان را چطور میبینی؟
دیگر مدافعی وجود ندارد. یک نکته دیگر هم وجود دارد این است که من سمت چپ بازی میکردم اما الان مدافع سمت چپ با کارهای که او با توپ میکند، شناخته میشود. آنها به اینکه در دفاع چه کار میکنند، فکر نمیکنند. آنها فقط از شما میخواهند که حمله کنید. میدانم که دفاع کردن سخت است. میدانم چون با ساکی همه دفاع میکردند. از مهاجمان تا دروازه بان. در ایتالیا ما به شکل سنتی مدافعان خوبی داشتیم اما حالا نمیدانم چه شده است. فکر میکنم تیاگو سیلوا الان بهترین مدافع است.
هیچوقت شانس پیوستن به یک تیم انگلیسی را داشتی و آیا هیچگاه از نیامدن به انگلستان متاسف شدی؟ همه در انگلستان خوشحال میشدند اگر تو به اینجا میآمدی.
از یونایتد پیشنهاد داشتم اما با آنها مستقیم صحبت نکردم. ویالی وقتی در چلسی بود در سال ۱۹۹۶ به من زنگ زد. ما فصل بدی پشت سر گذاشته بودیم. چیزهای در مورد آرسنال هم بود اما هیچگاه مستقیم با کسی صحبت نکردم. به هر حال، من به هر پیشنهادی جواب نه میدادم. ویالی دوست من بود و تنها کسی بود که من راجع به پیشنهادش فکر کردم. مشکلاتی با تیم و هواداران در آن زمان داشتم. یک روز به خودم گفت:"اگر...؟ بعد از آن هم بیخیالش شدم و گفتم نه.
شما شانس مربیگری در چلسی را هم داشتید.
تنها یک هفته پس از آخرین بازی من برای میلان پیشنهاد به من رسید. آماده نبودم. نمیخواستم خانواده خود را به لندن بکشانم. به آنجا رفتم و با آقای آبراموویچ صحبت کردم. با ویلکینس که در میلان بازی کرده بود هم صحبت کردم. نمیدانم. تصمیم گرفتم این کار را نکنم.
در مورد فوتبال انگلستان چه فکر میکردی؟ آیا تو زمانی را متصور میشوی که سری A دوباره مثل دهه ۹۰ تبدیل به لیگ برتر دنیا شود؟
بله. بازیها را میدیدم. هنوز لیگ برتر، لیگ انگلستان است. شما از نظر فیزکی قوی هستید. تیمهای مثل سیتی و لیورپول دارید که با توپ بازی میکنند اما کاملا لیگ متفاوتی است. شما بازیکنان بزرگی دارید که جاهای دیگر بازی نمیکنند چون بیش از حد اینجا فیزیکی است. برای باشگاههای ایتالیایی، کمی زمان میبرد. پول کمتری وجود دارد. استادیومها افتضاح هستند. باید با هواداران خشن برخورد شود و خانوادهها با بچهها نمیتوانند به تماشا بازیها بروند.
می گویند میلان در حال ساخت استادیوم جدید است اما نمیدانم که این اتفاق میافتاد یا نه. اعتقاد دارم که میلان به ورزشگاهی بزرگتر از ورزشگاهی ۴۵ هزار نفره نیاز دارد. آنها حداقل باید ۶۰ هزار نفره بسازند. البته اگر میخواهند به سطح قبل برگردند. سن سیرو هنوز زیبا است اما کهنه است.
ولی من میخواهم میلان برگردد. اسم، پیراهن و تاریخ باشگاه باعث میشود که این را بخواهم. درست مثل لیورپول.
منم همین را میخواهم. همه رقبای تاریخی ما مثل رئال، بارسلونا، لیورپول. من میخواهم میلان را آن بالاها ببینم. زیبا است که با باشگاههای با تاریخ غنی بازی کنید. ناراحت کننده است وقتی افول آنها را میبینید.
اگر نمیدانید که چه بر سر میلان میآید، آینده خود را که میدانی. تو تازه پروژه میامی را کلید زدی. اما آیا خودت را یک مدیر میبینی؟ ( برای خواندن خبر خرید باشگاه میامی اینجا را بخوانید).
نه. دوستش ندارم. واقعاً ندارم. هنوز اکثر بازیهای میلان را با دوستانم به ورزشگاه میروم. عاشق فوتبال هستم اما احتمالا در میلان کار نخواهم کرد. حداقل الان شغل من پدری برای فرزندانم است. با این حال اگر موقعیتی در میلان پیش بیاید شاید زمانی باشد که من کمی از چیزهای که باشگاه به من داده را به آن برگردانم.