تجربهی تماشای چهاربارهٔ اثری که سینمای ژاپن را به قبل و بعد خود تقسیم کرد، برایم لذتبخش بود. این فیلم تنها پنج سال پس از تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم ساخته شد. این کشور همزمان با عواقب بعدی جنگ هستهای میجنگید. زمانی بود که بیشتر مردم برای حفظ میهن و ارزشهایشان تلاش میکردند. راشومون در حقیقت نام دروازهای بود که در انتهای جنوبی خیابان یادبود سوزاکو در شهرهای باستانی ژاپنی هیجو-کیو (نارا) و هیان-کیو (کیوتو) ساخته شده بود.
صنعت سینمای ژاپن که در طول جنگ و پس از آن به شدت تحت نظارت و سانسور قرار گرفت، با راشومون خون جدیدی در رگهایش جاری شد. در همین حال، کوروساوا برای تحقق بخشیدن به رویای انسانیت مبارزه کرد، اما ایدههای خلاقانه او با سردرگمی و ناباوری توسط عوامل ساخت و شرکت سازندهاش مواجه شد. هنگامی که راشومون در سال ۱۹۵۰ منتشر شد، مطبوعات ژاپنی و شرکت سازنده (Daiei Film) آن را بسیار دست کم گرفتند.
این فیلم در باکس آفیس خوب بود اما تنها چند هفته بعد از سینماهای ژاپن کنار گذاشته شد. دو سال بعد، در کمال تعجب همگان - به خصوص دائیفیلم، راشومون جایزه افتخاری آکادمی را برای برجستهترین فیلم خارجیزبان دریافت کرد. متأسفانه مدیران استودیو، بازیگران و حتی خود کوروساوا در جشنواره غایب بودند. ظاهراً آنها تمام ایمان خود را به پتانسیل فیلم از دست داده بودند.
کوروساوا سعی کرد توضیح دهد که زندگی همیشه قطعی نیست و بسیاری از داستانها بدون پاسخ روشن به سؤالات به پایان میرسند. مفهوم داستانسرایی با پایان باز، محصول سینمای خارجی بود، و تصور مخالفت با تفکر آزادانه در ژاپن پس از جنگ سخت نیست.
داستان آنقدر عجیب به نظر میرسید که رئیس استودیو فیلم تصمیم گرفت نام او را از تیتراژ حذف کند. فایده چندانی نداشت که بازیهای مضحک توشیرو میفونه، هر چقدر هم که استثنایی باشد، صیقلنخورده، آزادانه و در تضاد کامل با استانداردهای بازیگری ژاپنی در زمان خود بود. فیلمبرداری نوآورانه بود، موسیقی متن غیرعادی بود و روایت رویکردی غیرخطی داشت. فلاشبکها بیسابقه نبودند، اما ساختن یک فیلم کامل حول آنها برای بیننده مضحک بود.
سه روز قبل از شروع فیلمبرداری راشومون، سه دستیار کارگردانش به آکیرا کوروساوا مراجعه کردند. آنها فیلمنامه را گیجکننده خواندند و از او خواستند که آن را توضیح دهد. او به آنها گفت: «لطفاً دوباره آن را با دقت بیشتری بخوانید. اگر آن را با دقت بخوانید، باید بتوانید آن را درک کنید، زیرا با هدف قابل درک بودن نوشته شده است.»
زمان یک مفهوم کلیدی در راشومون است. هرگز به طور مستقیم به آن پرداخته نمیشود، اما به تنش در سراسر فیلم دامن میزند. تعلیق با پریدن به جلو و عقب در زمان ایجاد می شود. بحثها با برداشتهای متفاوت از زمان داغ میشوند و هر شاهدی در طول داستان دیدگاههای ذهنی خود را ارائه میکند که به نوبه خود بینندگان را برای اتخاذ موضعی عینی به چالش میکشد.
طبیعت منحصر به فرد راشومون از ترکیب دو منبع اصلی الهام گرفته شده: ادبیات سنتی ژاپن از یک سو و سینمای معاصر آمریکا از سوی دیگر. این تأثیرات با هم ترکیب شدند و به فیلمی تبدیل شدند که تاریخ انقضا ندارد. بله، راشومون هرگز از مد نمیافتد. برخلاف انتظار، توجه جهانیان را به خود جلب کرد و سینمای ژاپن را برای همیشه تغییر داد. تماشای آن برای هر کسی که به تاریخ سینمای ژاپن علاقه دارد ضروری است.
اکنون مفهوم کلی در پس این فیلم را اینگونه یافتهام، مثل توضیحات خود کوروساوا:
«انسانها نمیتوانند درباره خودشان با خودشان صادق باشند. آنها نمیتوانند بدون آراستگی در مورد خود صحبت کنند. این فیلمنامه چنین انسانهایی را به تصویر میکشد - انسانهایی که نمیتوانند بدون دروغ زنده بمانند تا احساس کنند انسانهایی بهتر از آنچه هستند، هستند... خودپرستی گناهی است که انسان از بدو تولد با خود حمل میکند. این فیلم مانند یک طومار تصویری عجیب است. شما میگویید که اصلاً نمیتوانید این فیلمنامه را بفهمید، اما به این دلیل است که خود قلب انسان قابل درک نیست. اگر روی عدم امکان درک واقعی روانشناسی انسان تمرکز کنید و یک بار دیگر فیلمنامه را بخوانید، فکر میکنم نکته آن را درک خواهید کرد.»
از استثناهای قابل توجه دیالوگهای سازنده صحنه پایانی است که در آن هیزمشکن قصد دارد از نوزاد رها شدهای که در دروازه معبد پیدا شده، مراقبت کند. برخی از منتقدان این تلاش را برای تأیید امکان خیر انسانی و در عین حال ادعای واقعیت نفع شخصی مخرب را در مقایسه با جنایتی که در دست انجام است، مرتبط میدانند، همانطور که تغییر دین راسکولنیکف در پایان جنایت و مکافات داستایوفسکی نتوانست بر قتل تأثیرگذار او غلبه کند. در نهایت در زندگی ما، همهچیز دربارهٔ بقا و انسانیت است. و کوروساوا با سکانس پایانی که هیزمشکن زیر نور آفتابی که بالأخره پس از مدتها بارندگی، سر بر آورده، کودک رهاشده در معبد را از راهب میگیرد و با خود حمل میکند تا به خانه ببرد، آیندهی ژاپن را روشن به تصویر میکشد...