تو بستی چشمتو دنیا پُر از تیتراژ پایان شد
جهان یه فیلم کوتاه بود که از چشم تو اکران شد
من اینجا روی مرز عشق گذرنامه درست کردم
خودم رو توی یه پاکت، به دنیای تو پُست کردم
تو شیراز نگاه من، بهار و سعدی و کافه
توی تهران قلب تو یکی لبهامو میبافه
هوام ابریتر از اونه که تو اخبار میبینی
دارم از پنجره میرم فقط دیوار میبینی
من از این پرسهها خسته ، به رؤیاها بدهکارم
یه هدفون توی گوشامه خیابونا رو میشمارم
نه! امروزو نمیشناسم ببین ماسیده لبخندم
زمان بیمعنیه بیتو دیگه ساعت نمیبندم
جهانم تلخه این روزا بشین چاییمو شیرین کن
توهّم میزنم خوبم توهّمهامو تزیین کن
مثل ششهای این سیگار پر از هندسۀ دودم
یه روزی که نفهمیدی ، یه روزی عاشقت بودم
تو بستی چشمتو، دنیا پُر از تیتراژ پایان شد
جهان یه فیلم کوتاه بود