دوران راجرز برای هوادارن لیورپول با شک و تردید، افکار منفی و امیدهای خفیف به خاطر فوتبال زیبای سوانزی راجرز شروع شد. یادمان باشد
که بعد از رفتن روی هاجسون سنتی و عملگرا که نوع فوتبالش هیچگاه خوشایند لیورپولیها نبود، باز گشت اسطورهای به نام کنی دالگلیش و بردن جام بعد از ۶ سال (کارلینگ کاپ ۲۰۱۲) به همراه ولخرجی های مالکان جدید، علیرغم پایان در مکان هشتمی، فضای مثبتی رو نسبت به ۲یا۳ سال قبلتر به وجود آورده بود. جالب اینجاست که اگر به روند تصمیم گیریهای مالکان باشگاه از این نقطه به بعد نگاه کنیم یک تغییر جهت ۱۸۰ درجه ای اما شفاف را میبینیم که در نهایت لیورپول رو به اینجا رساند. کومولی به خاطر خریدهای بیجا و گران اخراج شد و باشگاه تصمیم گرفت خرید و فروش بازیکن ها رو بطور مشترک با سر مربی انجام بدهد. حالا نوبت پیدا کردن مربی بود که با شیوهٔ جدید ادارهٔ باشگاه کنار بیاید و بتواند فلسفهٔ فوتبالی جدیدی که مدیران به دنبالش بودند را به نمایش بگذارد. اولین کسی که برای مصاحبه دعوت شد روبرتو مارتینز بود که با این ساختار جدید ادارهٔ باشگاه نمیتوانست کنار بیاید پس جان هنری به دنبال برندن راجرزی رفت که سوانزی روبرتو مارتینز رو به لیگ برتر آورده بود و فلسفهٔ مشابهی با او داشت. فلسفهای که کاملا در تضاد با مربیان سنتی مانند دالگلیش، هاجسون، و مویس است و ترکیبی از فوتبال مدرن بر اساس حفظ توپ و همچنین انتقال سریع توپ از دفاع به حمله با پاسهای مستقیم سریع در فضاهای خالی زمین حریف است.
راجرز مربی اهل ایرلند شمالیست که مسلط به زبان اسپانیاییست و عاشق فوتبال اسپانیا و بخاطر همین هم ۳ تابستان را در تمرینات گواردیولا و بارسا گذراند. مارتینز یک مربی اسپانیاییست که ۲۰ سال گذشته را در فوتبال انگلیس گذرانده و خودش رو پیرو سنتهای فوتبال انگلیس میداند. در بازیهای لیورپول و اورتون که هردو مهیجترین و زیباترین بازی های این فصل رو انجام داده اند اثرات هردو فلسفه دیده میشود. اینجاست که میتوانیم نوع نگاه جان هنری مالک لیورپول و اعتقادش به فلسفهٔ فوتبالی راجرز را درک کنیم که منجر به فروش اندی کارول و داونینگ علیرغم ضرر سنگین مالی و خرید بازیکنانی مثل استوریج و کوتینیو در ژانویه سال قبل شد.
سال اول راجرز همراه بود با جا نیفتادن سیستمهایش و اشتباهات فردی بسیار که به خاطر نوع جدید تفکراتش و همچنین نداشتن ابزار مناسب بود.او همچنین متهم به نداشتن پلن بی شد. اما این فصل راجرز نشون داد که پل بی لزوما به معنی داشتن یک مهاجم قدرتی و سر زن و فرستادن توپ برای او نیست. او ابتدا بازیکنایی رو بخدمت گرفت که توانائی ذهنی تطبیق با سیستمهای مختلف را داشته باشند و سپس سعی کرد با توجه به منابع محدودی که دارد با تعویض سیستم و نقش های بازیکنها به مقابله با تیمهای مختلف با تاکتیکهای مختلف بپردازد.
لیورپول امسال برخلاف ادعاهای برخی مربیان لیگ برتر، با مصدومیتها و محرومیتهای زیاد مواجه بوده و سوارز، استوریج، جرارد، لوکاس، انریکه، ساخو، کوتینیو، اگر، جانسون، و آلن همگی به خاطر مصدومیت یا محرومیت ۶ هفته یا بیشتر محروم یا مصدوم بوده اندد. شاید به دلیل همین نداشتن تعداد بازیکن کافی یا نداشتن یک "مچ وینر" روی نیمکت امسال راجرز کمترین تعداد تعویض در طول بازی رو میان تمام مربیان لیگ برتر داشته. در اینجا وجود بازیکنانی که به کار مربی اعتقاد دارند و انعطاف پذیر هستند مشخص میشود و وقتی به بازی های لیورپول در این فصل نگاه میکنیم انعطاف پذیری و سیال بودن را به وضوح میبینیم.
لیورپول در ۳۴ بازی خودش (تا هفتهٔ قبل) از ۵ آرایش مختلف استفاده کرده، ۳-۵-۲ (۵ بار)، ۴-۴-۲ خطی (۲ بار)، ۴-۲-۳-۱ (۹ بار)، ۴-۳-
۳ (۱۴ بار)، و ۴-۴-۲ لوزی (۴ بار) که ۲۷ بار آن از ۳ آرایش اخیر بوده. دلیل اصرار راجرز به ۴-۳-۳ و ۴-۴-۲ لوزی امکان استفاده همزمان از قابلیتهای کوتینیو، استرلینگ، سوارز، و استوریج بوده که هم توانائی دویدن سریع با توپ و بدون توپ،هوش بالای حرکت بین خطوط و آزاد کردن پاسهای تودر کشنده را دارند. اگر بازیهایی که با آرایش ۴-۲-۳-۱، ۴-۳-۳، و ۴-۴-۲ لوزی را در دسته اول قرار بدیم که بنظر میرسد بیشتر مورد پسند راجرز بوده اند و آنها رو با دسته دوم که ۴-۴-۲ خطی و ۳-۵-۲ بوده مقایسه کنیم به نتایج جالبی میرسیم.
آرایشهای دسته اول با ۲.۴۶ امتیاز همراه بودند اما دسته دوم ۲ امتیاز، این درحالی است که لیورپول با آرایشهای دسته اول مالکیت توپ کمتری داشته (۵۴.۴۵ درصد درمقابل ۵۸.۵ درصد)، اما گل زدهٔ بیشتری داشته است (۲.۸۴ در مقابل ۲.۷ گل در بازی) و تعداد گل خورده کمتری هم داشته است (۱.۱۵ در مقابل ۱.۲ گل در بازی).
در حالیکه این اعداد بهم نزدیک هستند که نشانگر ثبات و علیرغم تغییر سیستم هستند، همچنین نشاندهندهٔ نقش پاسهای سریع مستقیم از دفاع به حمله هستند که تفاوتش در میانگین امتیاز مشهود است. در این فصل لیورپول بیشترین تعداد پاس موفق در قلب دفاع حریف رو داشته و این واقعیت تاثیرمستقیمی داشته بر تعداد گلهای زده و همچنین تعداد زیاد پنالتیهای این تیم. وقتی دقت این پاسها با سرعت، دید، مهارت، و حرفهای گری بازیکنایی مثل استاریج، استرلینگ، کوتینیو، و سوارز توام میشود مدافعان در موقعیّت تک به تک با مهاجمان قرار میگیرند که بدترین موقعیت برای یک مدافع و بهترین موقعیت برای یک مهاجم است. اما مهمترین شاخصهٔ لیورپول راجرز وفاداری به فلسفه فوتبالی او و عدم وابستگی مطلق به آرایشهای ثابت یا بازیکنان است. بطور مثال، اگر ۳۰ گل سوارز رو از این تیم کم کنیم, لیورپول هنوز با ۶۶ گل زده و با تنها سه گل زدهٔ کمتر نسبت به چلسی در رده سوم جدول گلزنی قرار میگیرد. شاید پر بیراه نباشد که بگوییم این نوع بازی مستقیم و سریع لیورپول در عمق و فضاهای خالی, که بیشترین تعداد پاس موفق در عمق نشانگر آن است، در مقایسه با نوع بازی منچستریونایتد که بیشترین تعداد سانتر رو روی دروازهٔ حریف داشته, رابطه مستقیم داشته است با میزان رضایت تماشاگران این دو تیم و تمشاگران بیطرف فوتبال از نوع نمایشهای این دو تیم در این فصل.
اشتباهی که جرارد در بازی با چلسی کرد نشان از اتفاقی بود که دیر یا زود میافتاد به دلیل فلسفهٔ بازی لیورپول که بر اساس بازیسازی از عقب زمین است، اما خط حملهٔ لیورپول وقتی بی اثر شد که به دلیل دفاع چلسی لیورپولیها فلسفهٔ خود را ترک کرده و با بازی احساسی دست به تاکتیکهای زدند که نه تنها تمرین نشده بود بلکه برای لیورپول این فصل ساخته نشده بود. سانترهای بیهدف بدون دور زدن مدافعان کناری و پاسهای اشتباه هیچوقت در پلن بی لیورپول این فصل نبوده است. فوتبال زیبا و مهیج لیورپول در این فصل با اجرای پلن ای های مختلف بوده است. شاید میشود گفت برای تیمی چون لیورپول بهترین نقشه جایگزین همان نقشههای اولیه است که ترک آنها لیورپول را آسیب پذیر میکند. به عبارت دیگر بهترین پلن بی برای تیم راجرز همان اصرار بر پلانای است، پلانی که امسال این تیم را به زیباترین و مهیج ترین تیم جزیره در نظر تماشاگرن تبدیل کرد.