طرفداری - چند روزی از اعلام رسمی خبری خداحافظی مردی می گذرد که در عصر خودش جهان را شگفتزده می کرد.
به عنوان کسی که در 9 سالگی رکورد گلزنی گلزن افسانهای لیورپول ایان راش را در مدرسه فوتبال دیسایب جابجا کرد، به عنوان کسی که در 12 سالگی استیو هایوی بزرگ [اسطوره و مربی ساق آکادمی باشگاه] در نگاه اول عاشق بازی و تاثیر او شد، به عنوان کسی که اوتمار هیتسفیلد استعداد او را پیش از هر مربی بزرگی از سرزمین ژرمنها رصد کرد، به عنوان کسی که با گل به آرژانتین در 18 سالگی جهان را مبهوت کرد، به عنوان کسی که برای نخستین بار پس از کوین کیگان بزرگ نخستین انگلیسیای شد که بهترین بازیکن اروپا می شد؛ او هیچگاه بزرگ شدن را نیاموخت.
او به نهایت محبوبیت یک بازیکن در لیورپول رسیده بود. او به مانند فاولر برای لیورپولیها در حد یک الهه ستایش می شد. همه جا صحبت از او بود. حتی روزهایی که تیم خوب بازی نمیکرد او کسی نبود که تشویق نشود. لیورپول بخشی زیادی از طرفداران هم نسل من را مدیون او برای لیورپولی شدن است. خاطره گل به یادماندنی او به آرسنال در فینال جام حذفی سال 2001 ، به قول کارا -فینال اوون- را کسی فراموش نمی کند حتی همین روزها، حتی روزی که در لباس منفور منچستر در آنفیلد بازی کرد، حتی روزی که از اسطوره بودن در منچستر سخن گفت.
او انتخابهای اشتباه خود را از سال 2004 آغاز کرد و از تنها بازیکنانی بود که از اخراج هولیه انتقاد کرد و سپس نپذیرفت بخشی از تغییرات بنیتز برای سر و سامان دادن به تیمی شود که شدیدا اسیر چند دستگی نژادی شده بود. چندی بعد با پیشنهادی که هیچگاه حتی بخشی از ارزش واقعی او نیز نبود خود را به مادریدیها فروخت و در حالی که بخش اعظمی از فصل را نیمکتنشین بود در پایان سال شاهد قهرمانی اروپا برای لیورپول بود، لیورپولی که 11 بازیکن از 14 بازیکن فینال آن همبازی سابق پسر باد بودند.
به نیوکاسل بازگشت و پس از سقوط نیوکاسل وقتی بنیتز حتی او را به صورت مجانی کمتر از دیوید انگوگ می دید، به منچستر پیوست تا دل هوادارانی که زمانی او را می پرستیدند بشکند و بعد از چند فصل نیمکتنشیتی و مصدومیت به استوک پیوست تا بیشتر از گودیسون به اصطبل خود نزدیک باشد و وقتی دید کاری از دستش بر نمی آید قسم خورد که کفشها را در پایان فصل آویزان خواهد کرد تا افراد زیادی را خوشحال کند که یک اسطوره سابق بیش از این نمیتواند مرزهای نابودی خود را به سمت قعر افتضاح بودن سپری کند.
او هم مانند هر بازنده دیگری داستانی دارد. او که نورما دزموند در Sunset Blvd را به یادمان میآورد اخیرا لیورپول را مقصر نابود شدن دوران بازی خود دانست. این که چرا لیورپول به یک بازیکن جوان این همه بازی داد تا فوتبالش را خراب کند. که کاش منچستر را انتخاب می کرد که پس از مصدومیت در مقابل لیدز در سال 99 دیگر آن بازیکن سابق نشد.
او متاسفانه حافظه خوبی هم ندارد. فلشبکی می زنم به یکی از معروفترین مصاحبههای پسر باد لیورپول. او پس از قهرمانی در جام اتحادیه سال 2001 در حالی که به بازی گرفته نشده بود گفت: "ناامید کننده است که در 6 سال اخیر برای نخستین بار جامی را بردیم اما در جشن بعد از بازی خوشحال نبودم چون به بازی گرفته نشدم. برای بچهها و باشگاه خوشحالم اما احساسی به مدالم ندارم. خوشحال می شدم اگر می توانستم مدالم را به میان هواداران پرت کنم!"
کاری به اینکه چنین مصاحبهای از بازیکنی که در آن زمان یکی از بهترینهای اروپا بود [و در پایان سال شد] میتوانست سبب خدشه دار شدن چهره باشگاه شود ندارم، اما جالب اینجاست سالها بعد وقتی نه به مشابه نبودن در فینال یک جام، که بدتر، نبودن در ترکیب تیم قهرمان برای یک فصل تمام چگونه با جام خوشحالی می کرد و سرمست شده بود و از سوی Talksport در کنار بازیکنانی مانند جیمی ترائوره، رمی گارد و روی کارول در لیست بدترین بازیکنانی قرار گرفت که یک جام را به دست میآوردند.
در پایان باید از او پرسید با کدام غرور اعلام می کنی در پایان فصل به عنوان خریدی ناموفق در تیمی مانند استوک از فوتبال خداحافظی می کنی؟ برای نوههایت خواهی گفت نیمکتنشین استوک بودی، نیمکتنشین منچستر، نیمکتنشین رئال و یا ستاره سابق تیمی که دل هوادارانش را به درد آوردی و خودت هم می دانی اسطوره آنها نیستی؟