طرفداری- برای هر ورزشکار برجستهای، یک کلمه. برای اوسین بولت، سرعت. برای لیونل مسی، تعادل. برای مایکل فلپس، شناور؛ و برای شاه جدید تنیس، کیفیتی هم ذهنی و جسمانی به ذهن میآید: شکیبایی.
بدجنسها میگویند ماری تنها به این دلیل صدرنشین شد که سه بازیکنی که برای مدتهای طولانی از او بهتر بودند سرانجام آن جایگاه را تخلیه کردند؛ جان، پل و جورج، فرصت نادری در اختیار رینگو گذاشتند تا پشت میکروفن بایستد.* ذرهای از حقیقت در این وجود دارد.
راجر فدرر، این هفته برای اولین بار از اکتبر 2002 از جمع ده نفر اول بیرون رفت، او که برای مدتها ماری را زیر سلطه داشت و در فینال سه گرند اسلم او را شکست داد، حالا در 35 سالکی نیرویی تحلیل رفته است. جسم فرتوت نادال دارد هزینه تنیس نیتروییای که 14 گرند اسلم و 141 هفته صدرنشینی تا جولای 2014 برای او در بر داشت را میدهد. وی از آن زمان هیچ گرند اسلمی نبرده است و حتی به نیمه نهایی هم نرسیده و مچ هر دو دستش با مصدومیت مواجه شده است. اما رکورد گرند اسلمهایش برابر ماری روشنگر همه چیز است: 7 پیروزی در 9 دیدار، که آخرین شکست به سال 2010 در اوپن استرالیا برمی گردد.
و کله گندهای که ماری کلهپا کرد، نوواک جوکوویچِ حالا رده دومی، 5 گرند اسلم از 12 گرند اسلم خود را با پیروزی برابر مرد اسکاتلندی در فینال کسب کرد. اگر جوکوویچ که حالا با قهرمانی در رولند گاروس، کریر گرند اسلم خود را کامل کرده و با افتی در فرم در را کاملاً برای ماری باز گذاشت، بتواند خودش را دوباره جمع و جور کند، درباره خودش تجدید نظر کند و دوباره به خود انگیزه دهد، سلطنت شماره یک جدید کوتاه خواهد بود.
شماره یک شدن با این حال، این واقعیت که ماری ‘تنها’، واژهای که در این شرایط بیرحمانه به نظر میآید، چهارمین بازیکن برتر تنیس مدرن است را تغییر نمیدهد. اما ماری احتمالاً سرسختترین هم هست، پرچمدار استقامت. چهارمین بازیکن بیگ فور بودن برای چنین مدت طولانیای میتوانست بازیکنی با شهامت کمتر را بشکند. او برای اولین بار بیش از 7 سال پیش به رده دوم رسید و در مجموع 76 هفته را آنجا گذارند. این انتظاری طولانی در سایه است.
اما در نهایت، ماری همه تازهوارد ها را کنار زد. او دریانوردی است که از دل طوفانهایی عبور کرد که بسیاری دیگر را به ساحل رانده بود، این بوکسور پیوسته زمین خورد اما هیچوقت ضربه فنی نشد. او از شکستهایی که برابر فدرر، نادال و جوکوویچ متحمل شده بود – 20 بازی از 25 دیداری که در گرند اسلمها برابر آنها داشته را شکست خورده است – برای بهتر کردن خودش بهره برد. او میتوانست به بختش لعنت بفرستد و این فریب این سراب را بخورد که اگر در دهه دیگری میبود میتوانست بیش از 2 ویمبلدون و یک یو اس اوپن ببرد. اما به جای آن ماری حتی سختتر کار کرد، از خودش بهتر مراقبت کرد و مطمئن شد وقتی فرصت از راه برسد، او آماده تصاحب آن است.
وسوسه برانگیز است که در گذشته او کاوش کنیم تا نشانههایی که صعود او به قله را توضیح میدهد را بیابیم.
میتوان گفت که تلاش او برای موفقیت در تنیس در اسکاتلندی که آب و هوایش بیشتر مناسب گلف، راگبی و یا فوتبال است او را سرسخت کرد. در بچگی او و برادرش جیمی بادکنکی آویزان از یک طناب را از بالای رادیاتور به سمت هم میزدند.
همینطور میتوان اسیر حرافیهای روانشناختی شد و مثلاً حدس زد که نجات یافتن از کشتار 16 کودک و معلمشان در مدرسه ابتداییاش در دانبلین در سال 1996 به ماری چیزی درباره درد عمیق احساسی و چطور کنار آمدن با آن یاد داده است.
یا میتوان به ماریِ نوجوان که پدر و مادرش را وادار کرد تا او را به یک آکادمی تنیس در اسپانیا بفرستند به عنوان سندی از اینکه او هیچوقت کمبود اراده و یا میل به فداکاری نداشته است اشاره کرد.
اما به سادگی، شماره یک شدن جایزه سفر اوست. یک سفر طولانی، با دوراهیهای متعددی که ماری میتوانست به آن پشت کند و خودش را متقاعد کند که شیب کوه فدرر، نادال و جوکوویچ زیادی تند است.
به جایش، او به صعود ادامه داد.
او از بهترینِ سخنوران نیست، حداقل در برابر عموم، اما یک جمله از او بعد از شکست به فدرر در فینال ویمبلدون 2012 به یاد میماند، وی در حالیکه تلاش میکرد گریه نکندگفت:
تلاشم را میکنم اما آسان نخواهد بود."
او به حرف زدن برای جمعیت حامی او در سنتر کورت بعد از شکست اشاره میکرد؛ اما آن فلسفه – "آسان نخواهد بود" و "تلاش" – ماری را خلاصه میکند.
*جان لنون، پل مکارتنی، جورج هریسون و رینگو استار، چهار ستاره گروه محبوب موسیقی بیلتز در دهه 60 و 70 میلادی.