طرفداری-اولین خاطره ام نسبت به آندری شوچنکو در کنسول پلی استیشن 1 بود. پسرک مو زردی که خوب می دوید و شوت می زد. شاید در آن عالم شفچنکو صدایش می زدم و به چشم یک ابزار برای فتح جام های خیالی از او استفاده می کردم و انتهای لذتم خالی کردن عقده ام با او بر سر تیم های دیگری بود که شاید روزی از آن ها می باختم و شب با این خیال که عمرا بتونید تیم من با شفچنکو رو ببرید به خواب می رفتم. به بهانه پدرم که یک یوونتوسی آرسنالی دو آتیشه بود، نگاهی به بازی میلان و یوونتوس انداختم. همان بازی که شوچنکو با آن شاهکارش دروازه بوفون را باز کرد. با خودم گفتم که این که همان پسرک مو زرد پلی استیشن است. این جا بود که داستان من و شوا آغاز شد.
شروع بعد از ظهر های فوتبالی لیگ برتر انگلیس و تماشای چلسی خوب و گذراندن 90 دقیقه با میلان رویایی آن روز ها تفریح خیلی ها از جمله من بود. تفریحی که با بستن چشم ها و فکر به آن هنوز آن طعم خوبش را به یادم می آورد. شاید فاکتوری که شوچنکو را برایم متمایز می کرد، سبک بازی ساده ولی در عین حال خطرناکش بود که مدافعین آن روز های اینتر میلان به خوبی این موضوع را درک می کنند. آمار فوق العاده شوچنکو در برابر اینتر که با حضورش در دینامو کیف نیز قطع نشد. خوشحالی های ساده و در عین حال زیبا رو به روی جایگاه کورواسود و شعله های قرمز هنوز از خاطرم نرفته است. حضور 7 ساله شماره 7 دست نیافتنی میلان برایش 175 گل را در پی داشت. 175 گلی که در راس توپخانه آتشین میلان به ثمر رسید. توپ طلای اروپا در پیراهن میلان نیز در سال های اوج فوتبالش در میلان به او رسید.
نوبت به جام جهانی 2006 آلمان رسید. دیگر شوچنکو آن بازیکن جوان که با درخشش در برابر بارسلونا و بایرن مونیخ خود را به جهان نشان داده بود، نبود. حالا او امید اول اوکراین برای رسیدن به مراحل بالای جام جهانی بود. جایی که توانست اوکراین را از مرحله گروهی بالا بیاورد و در مرحله بعد نیز پس از شکست سوئیس در ضربات پنالتی به لاجوردی پوشان ایتالیا بخورد. جایی که با بسیاری از همبازی های خود در میلان دیدار کرد. اگر نگاهی به آن بازی بیندازید، توپ که در اختیار شوچنکو قرار می گرفت، دفاع های ایتالیا جدی تر از همیشه به بازی نگاه می کردند. شاید آن ها می دانستند که این نسیم شرقی که می وزد، قابلیت طوفان شدن را در بسیاری از اوقات نشان داده است.
دوستی نزدیک او با رومن آبراموویچ او را به استمفوردبریج آورد. جایی که در اولین بازی خود در برابر لیورپول گلزنی کرد تا به نوعی خراب شدن آن پنالتی لعنتی در برابر دودک را جبران کند. اما دوران تلخ شوا از نیمه دوم همین مسابقه شروع شد. نیمه دومی که ای کاش هرگز شروع نمی شد. مصدومیت شوچنکو و دوری دو ماهه او از میادین. جایی که پس از بازگشت از آن هیچ وقت آن شوای میلان نشد. البته آن گل زیبا به فولام که دروگبا را که در آن لحظه منتظر پاس شوا بود، متحیر کرد از معدود لحظات خوب او در چلسی بود. یا ریختن آب سردی بر پیکره منچسترسیتی در آن بازی معروف. هنگامی که کارلو آنچلوتی به چلسی آمد، همه منتظر درخشش شوچنکو زیر نظر سرمربی محبوبش این بار در چلسی بودند اما شوا که حالا موهای بلندی داشت، نمی خواست که بازگردد. در نیمه راه سال 2009 به صورت قرضی به میلان آمد اما ناکامی او در پیراهن روسونری او را به باشگاه کودکی اش، دیناموکیف سوق داد.
گذشت و گذشت. کم تر خبری در مورد او به گوش می رسید چرا که به نظر می رسید دوران او تمام شده است. تورنممنت یورو 2012 شروع شد. آخرین و شاید یکی از به یاد ماندنی ترین تورنمنت های آندری شوچنکو تنها به دلیل یک بازی. جدال اوکراین و سوئد در مرحله گروهی یورو 2012. تقابل زلاتان ابراهیموویچ و آندری شوچنکو. جایی که سوئد در ابتدا با یک گل پیش افتاد ولی دو گل با ضربه سر آندری شوچنکو کار را به سود اوکراین تمام کرد. در ستایش شوچنکو همین بس که زلاتان مغرور پس از پایان بازی گفت:"همیشه فکر می کردم که در تمام بازی ها من رئیس بازی هستم ولی امشب شوچنکو چیز دیگری را به من ثابت کرد"
خروج از فوتبال و پا گذاشتن به سیاست و ورزش گلف شاید شوچنکو را نزد مردمش از محبوبیت انداخت تا این که پس از ناکامی اوکراین در یورو 2016 او را سرمربی تیم ملی اوکراین کرد. شغلی که نوید یک سرمربی خوشتیپ، جنتلمن و کاریزماتیک را همانند دوران بازی اش به یاد ما می آورد. هواپیمای تک نفره کورواسود سن سیرو در سال 2018 در روسیه فرود خواهد آمد؟ خواهیم دید.