طرفداری - امروز 20 ژوئن است روزی که فرانک لمپارد خوشبخت بود که در آغوش فرانک ریچارد جورج لمپارد قرار گرفت. خوشبختی؟ بله خوشبختی، خوشبختی از نوع همراهی پدر، پدری که تا بزرگ شدن پسرش در دنیای فوتبال مطمئنا گذران عمر و تغییر چهره او را احساس نکرد. دیده اید وقتی کسی را مدتی نمی بینید تغییر چهره اش برای شما واضح تر از کسانی است که همه روزه در کنار شما حضور دارند؟ پس احتمالا پدر فرانک، در صدر کسانی قرار دارد که در مورد یک شخص، تغییر چهره او را ذره ای نیز متوجه نشده اند. پدری که به عنوان همراهی پایدار، هرگز پسرش را از روی سکوها ترک نکرد. پسری که به مانند تد دریک، پیتر بونتی، روی بنتلی، جان تری و دیگر بزرگان چلسی در تاریخ چلسی ماندگار شد.
اما اینکه داستان فرانک لمپارد را باید از کجا شروع کرد واقعا کار سختی است چون از هر جا که شروع کنی مجبوری برای توصیف کامل تر فرمانروای شوت به عقب باز گردی و بازگشت مداوم به عقب قطعا تو را مجبور می کند که از زمانی به داستان او بپردازی که لمپارد هنوز متولد نشده و در گرو عشق لمپارد پدر و پت لمپارد است. البته دایی هری او را نباید از یاد برد و بنابراین خلاصه موفقیت امروز فرانک لمپارد را می توان به صورت ساده در تصویر بالا خلاصه کرد جایی که لمپارد پدر با پاهای شکسته و گچ گرفته در روز ازدواجش در فکر خلق پسری افسانه ای بود.
بنابراین بی انصافی است که فرانک لمپارد را توصیف کنی اما از پدرش قافل شوی، پدری که پسر خود را از جایی که خود اسطوره شد رشد داد تا روزی که به او افتخار کند. رابطه پسر و پدر تا آن جا جذاب است که هر دو متولد بیستمین روز از ماه هستند. لمپارد پدر در 20 سپتامبر 1948 به دنیا آمد و در 20 ژوئن 1978 نیز برای اولین بار پسر خود را در آغوش گرفت.
می دانید راز موفقیت فرانک لمپارد چیست؟
لمپارد پدر، اسطوره باشگاه وستهم که 21 سال را در این باشگاه لندنی سپری نمود قطعا فکرش را می کرد که پسرش بتواند بازیکن بزرگی شود اما اینکه در غرب لندن پس از ماجراهای عجیب و غریب ماندگار گردد را باید از خودش پرسید. اسطوره باشگاه وستهم موفق شد تا دو بازی ملی را نیز برای انگلستان انجام دهد اما می دانید راز موفقیت پسر او در چیست؟
پدر بزرگ فرانک لمپارد زمانی که ریچارد جورج 5 سال سن داشت در گذشت و بنابراین بزرگ شدن با فقدان سایه پدر، ریچارد را برای پدری کردن به شدت آماده نمود. او با نبود پدر، خود را در سال 1964 در تیم جوانان وستهم جای داد و سه سال بعد موفق شد تا اولین بازی خود را در تیم اصلی انجام دهد تا به دفاع چپ ثابت این تیم لندنی تبدیل شود. حاصل کار او در این تیم فتح 2 عنوان قهرمانی جام حذفی انگلستان در سال های 1975 و 1980 بود. او در نهایت در تابستان 1985 به تیم Southend United منتقل شد و شاگردی بابی مور را تجربه کند.
تاثیر پدر را بر فرانک را از خود او جویا می شویم جایی که او به سوال زیر پاسخ داد.
خاطره مورد علاقه تو از تماشای بازی پدر در دوران کودکی چه بود؟ آیا اصلا بازی دایی هری را دیده ای؟
یکی از آخرین بازی های پدرم در استادیوم آپتون پارک را به یاد دارم که در سال 1985 بود که شش ساله بودم. می توانم به یاد آورم که بازی وستهم در مقابل لیورپول بزرگ آن زمان بود و تماشای بازی کنی دالگلیش را به یاد دارم اما واقعا هرگز بازی دایی هری را ندیده ام چون او وستهم را ترک کرده بود. راستش را بگوییم دایی من به مانند پدرم زیاد بازی نمی کرد و فقط زیاد منتقل می شد.
او پس از بازنشستگی، مجددا در سال 1994 به وستهم بازگشت و دستیاری هری ردنپ را پذیرفت و تا سال 2001 این وظیفه را برعهده داشت. او در سال 2008 نیز نقش مشاور برندان راجرز سرمربی واتفورد را برعهده گرفت. اما حضور پدر در تیم وستهم باعث شد تا فرانک سیر پیشرفت خود را در دوران جوانی از همین تیم آغاز کند. او در سال 1994 یعنی سالی که پدرش به عنوان دستیار منصوب شد، با تیم تحت هدایت هری ردنپ در سن 16 سالگی قرارداد امضا کرد تا در تیم آکادمی وستهم توپ بزند. شاید آن موقع هم تیمی های فرانک از رابطه فامیلی فرانک و هری ردنپ شکایت می کردند اما موفقیت امروز لمپارد، هم هری را تبرئه می کند هم حرفی را باقی نمی گذارد. اما به کمی عقب تر بازگردیم و سیر تحول تفکر فرانک لمپارد را با گفته های خودش بررسی کنیم.
لمپارد در خصوص تاثیر داشتن خانواده ای فوتبالی بر روی خود می گوید:
چهار نفر از ما عاشق صحبت کردن در مورد بازی بودیم و (با حالت خنده) زنان فامیل همیشه سعی می کردند که بحث را عوض کنند اما نمی توانستند. بازی کردن در باغ شگفت انگیز بود. پدرم و دایی هری به عنوان مربی به من کمک می کردند و در ضمن جیمی هم حضور داشت که به عنوان کسی که از من بزرگتر بود حتی برای لیورپول نیز بازی می کرد. من از جیمی برای رشد فوتبالی خودم استفاده می کردم و می دانستم که از بازی کردن در کنار او خیلی خوش شانس هستم. من از دیدن بازی های او خیلی چیزها یاد گرفتم و من فکر می کردم که او همان چیزی است که من می خواهم.
پسر درس خوان مدرسه که اغراق می کند باهوش ترین دانش آموز دوران مدرسه اش نبود، سخت کوشی خود را مدیون مدرسه ای می داند که نسبت به دانش آموزان خود بسیار سخت گیرانه عمل می کرد و لمپارد از آن به عنوان خوش شانسی خود در کنار بازی در کنار جیمی یاد کرد، دانش آموزی که با ورود به آکادمی باشگاه وستهم باید سخت کوشی را ادامه می داد.
لمپارد در پاسخ به این سوال که "تو، مایکل کریک، جو کول، ریو فردیناند و خیلی اشخاص دیگر حاصل آکادمی باشگاه وستهم هستید. در مورد آن آکادمی توضیح بده" گفت:
خب خیلی ساده است. تلاش زیاد و کار سخت از سوی مربیان و اعضای آکادمی باشگاه وستهم و همچنین بابت روشی که با جوانان کار می کردند. آن ها جوانان مستعد انگلیسی را به آکادمی خود می آوردند و با عشق و توجه زیاد به کار روی آن ها می پرداختند. اما هری ردنپ و پدرم نیز زمان زیادی را روی آکادمی به مانند تونی کار مربی آکادمی صرف می کردند. کار پدرم و دایی به این صورت بود که بازیکنان 13 و 14 ساله را در تمرین تیم اصلی وستهم شرکت می دادند تا به این صورت به تیم اصلی تزریق شوند و با بازی در کنار بازیکنان تیم اصلی، نکات زیادی را از آن ها یاد بگیرند و تجربه کنند. نگاه کنید، جو کول شانس رفتن به منچستر یونایتد را داشت اما وستهم را انتخاب کرد چون آن ها میزان توجه و مراقبت از او را به او نشان داده بودند و این بسیار امیدوار کننده بود.
فرانک لمپارد ستاره تیم هری ردنپ در جام UEFA Intertoto Cup
او در وستهم خیلی زود رشد کرد و در ترکیب قرار گرفت چون یک سال پس از عقد قرارداد با وستهم در تابستان 1995 به تیم سوانزی قرض داده شد و قبل از بازگشت به وستهم در نقل و انتقالات ژانویه، 9 بازی را در این تیم انجام داد که خود در مورد تجربه انتقال قرضی اش به سوانزی می گوید:
دورانی دشوار اما تصمیم واقعا خوبی بود. بارز ترین خاطره ای که از آن به یاد دارم این است که چهار ساعت را با موتور به عنوان پسری 17 ساله تا سوانزی طی کردم. به مانند چشم برهم زدنی گذشت. در سوانزی فوتبال نسبت به آکادمی وستهم رشد یافته تر به نظر می رسید. در آن جا لباس ها را خودمان می شستیم و شرایط در آن جا سخت بود و به نظر می رسید که واقعا هر روز در آن جا باران می بارد و به همین دلیل همیشه به فکر خروج از سوانزی بودم.
هم تیمی او در تیم سوانزی به نام کریستین ادواردز نیز بعدها در مورد دوران حضور فرانک لمپارد در سوانزی گفت:"اگر فرانک لمپارد از حضور در سوانزی لذت نمی برد من می توانستم بفهمم که علت آن چیست. با عرض پوزش از او باید بگویم که هرگز تصورش را هم نمی کردم که او به بازیکنی تبدیل شود که امروز همه او را می شناسند. احتمالا لمپارد خودش هم اعتراف خواهد کرد که کمی اضافه وزن داشت و اینکه همیشه می بایست توپ را به پای راست خود برای پاس دادن می آورد و با پای چپ نمی توانست پاس دهد."
اما فرانک پس از بازگشت به وستهم، توسط دایی خود در وستهم به بازی گرفته شد اما رضایت بخش نبودن بازی فرانک ماجرای جالب اعتراض پدر هم تیمی او را به وجود آورد جایی که پدر یکی از بازیکنان وستهم به هری ردنپ برچسب بی عدالتی بابت بازی کردن فرانک به جای پسرش زد اما دایی به دفاع از خواهرزاده خود پرداخت که فرانک لمپارد احساس خود را از آن صحنه اینگونه بیان کرد:
من در آن جا حضور داشتم و همه آن اتفاقات مقابل من رخ می داد. من به عنوان یکی از چهار بازیکن تیم به همراه دایی هری و گروهی از هواداران حضور داشتم. پدر یکی از بچه ها که از نظر سن و سال از من بزرگ تر بود بابت اینکه پسرش در تیم بازی نمی کرد و با درنظر گرفتن اینکه فقط من در تیم به جای پسرش بازی می کردم با عصبانیت گفت که من به این خاطر در تیم بازی می کنم که هری ردنپ رابطه خانوادگی را در نظر می گیرد. من پسری خجالتی بودم و آن جمله برای من کاملا وحشتناک بود. من از آن حرف خیلی عصبی شدم و با حالت خجالت زدگی در گوشه ای نشستم. واکنش هری ردنپ فوق العاده بود و همه چیز را مرتب کرد. او دید عالی داشت اما در آن زمان آن اتفاق برایم وحشتناک بود.
لمپارد در ادامه نیز مجددا ماجرای تلخ دیگری را از وستهم و برچسب بی عدالتی و بی کیفیت بودن خود دریافت کرد. لمپارد در خصوص ماجرای شکسته شدن پایش در دیدار مقابل استون ویلا و خوشحالی عده ای از هواداران وستهم که معتقد بودند او تنها به خاطر بزرگی پدرش در تیم اصلی بازی می کند و کیفیت لازم را ندارد، پاسخ داد:
قطعا آن ها گروه بزرگی از هواداران نبودند و تعدادشان اندک بود. من از خانه خودمان در فوتبال رشد پیدا کرده بودم و در رده جوانان به تیم وستهم آمدم و قاعدتا در سن 17 یا 18 سالگی نمی توانستم در جهان بهترین باشم و بنابراین بازی کردن در آن سن و سال در تیم اصلی باعث شد تا عده ای چنین دیدگاهی را در مورد من داشته باشند. فکر نمی کنم که همه هواداران با من مشکل داشتند چون من از کودکی طرفدار وستهم بودم و فکر می کنم که شرق لندن بابت هواداران پر سر و صدایی که دارد منطقه دشواری برای بازی کردن است. بازیکنان دیگری نیز چنین مشکلی را تجربه کرده بودند و من در این مورد پائولو ونچاپ را به یاد دارم. من هم اکنون نیز این را در مورد خواهر زاده ام می شنوم که در مورد او نیز می گویند که او تنها به خاطر فرانک لمپارد بازی می کند. بنابراین فکر می کنم اینگونه چیزها طبیعی هستند.
فرانک در خصوص هو شدن از سوی وستهمی ها پس از پیوستن به چلسی بیان کرد:
من هو شدنم از سوی هوادارن وستهم را زمانی که وستهم را به مقصد چلسی ترک کردم و سریعا عشق خود به چلسی را نشان دادم به یاد دارم. از این دست از انتقالات در بین تیم های لندنی به مانند جرمین دفوئه و پل اینس وجود داشت. هم اکنون در 35 سالگی من نگرش آرام تری دارم چون در زمان 24 یا 25 سالگی من همیشه دوست داشتنم که به وستهم بازگردم و به بدترین شکل ممکن آن ها را شکست دهم. اما هم اکنون خیلی از طرفداران وستهم من را در خیابان ها می بینند و تعاریف بسیار خوبی از من می کنند.
اما فرانک در نهایت خود را پیدا کرد و قطعا درخششش او در کسب جواز صعود وستهم به جام یوفا در جلب کردن توجه چلسی بی تاثیر نبود. او قبل از پیوستن به چلسی، پس از پایان فصل 1999/2000 که به همراه دایی خود در رتبه پنجم لیگ جزیره قرار گرفته بودند، در ماه های ژوئن و جولای باید در جام UEFA Intertoto Cup برای ورود به جام یوفا بازی می کردند، رقابت هایی که هم اکنون برگزار نمی شود. در آن جام، وستهم با از پیش رو برداشتن تیم فنلاندی Jokerit و تیم هلندی Heerenveen به دور نهایی رسید و باید برای کسب جواز صعود به جام یوفا با متس از فرانسه دیدار می کردند. پس از شکست 1-0 در خانه مقابل این تیم، بازی برگشت در فرانسه برگزار می شد که فرانک و هم تیمی هایش موفق شدند تا با نتیجه 3-1 پیروز دیدار شوند که فرانک زننده گل دوم بازی بود و نتیجه بازی را قبل از گل متس 2-0 کرد تا امنیت تیم تحت هدایت دایی خود را جهت صعود به جام یوفا تضمین کند.
وستهم که از دور سوم وارد مسابقات شده بود، در اولین گام مقابل تیم Jokeri در لندن به پیروزی 1-0 رسید که در دیدار برگشت این فرانک لمپارد بود که با به ثمر رساندن گل خود در دقیقه 70 نتیجه بازی برگشت را 1-1 کرد تا وستهم در مجموع با برتری 2-1 راهی دور چهارم شود که در آن 12 تیم برای مشخص شدن 6 تیم دور نهایی که سه تیم برتر به جام یوفا صعود می کردند رقابت می نمودند که وستهم در این دور به تیم هلندی برخورد کرد. بازهم فرانک لمپارد در این جام درخشید و در بازی رفت که در لندن برگزار می شد، در دقیقه 7 تک گل بازی را به ثمر رساند تا با برتری مشابه در بازی برگشت راهی دور نهایی شوند که جزئیات آن بیان شد. وستهم به همراه یوونتوس و مونت پلیه سه تیمی بودند که راهی جام یوفا شدند.
انتقال به چلسی و افسانه سازی
فرانک با درخشش در سال های انتهایی حضور خود در وستهم با 11 میلیون پوند در سال 2001 به چلسی پیوست و با آغازی نسبتا آرام در کنار ستاره هایی چون جیمی فلوید هاسلبنک و امانوئل پتی شخصیت رهبری را در تیم چلسی پیدا کرد تا به بازیکنی کلیدی و ثابت در ترکیب آبی های لندن تبدیل شود. می خواهید ثبات او را اثبات نماییم؟ فقط کافی است بدانید که او طبق آمار وب سایت رسمی باشگاه چلسی در 164 بازی پیاپی در لیگ جزیره حضور داشته است. فرانک نقشی کلیدی در تمام موفقیت های چلسی بین سال های 2005 تا 2013 ایفا کرد، از گل قهرمانی فصل 2004/05 لیگ جزیره مقابل بولتون بگیرید تا قهرمانی های اروپایی که در لیگ اروپا و لیگ قهرمانان اروپا به دست آمدند.
لمپارد در مورد 164 بازی پیاپی در پاسخ به سوال زیر بیان کرد:
ثبات تو با توجه به از دست ندادن حتی یک بازی لیگ در طی سه فصل باورنکردنی است. آن را چگونه انجام دادی؟ چه نظری روی ادعای بنیتز داری که می گفت شما بازیکنان سن بالا نمی توانید دو بازی را در طول یک هفته انجام دهید؟
ثبات در بازی کردن به صورت پیاپی به آمادگی بدنی و مراقبت از خودتان باز می گرددو من بابت آسیب دیدگی ها خوش شانس بودم. من فکر نمی کنم که بنیتز چنین فرضی کرده بود چون من دو بار در هفته بازی می کردم و او فقط از من زیاد استفاده نکرد. او از سیستم چرخشی استفاده می کرد که روش کارش بود و من مشکلی با این سیستم نداشتم. همه ما رتبه ای که در جدول به همراه او قرار داشتیم را می دانستیم. در 34 سالگی برایم قابل فهم بود که من بازی به بازی حضور پیدا نخواهم کرد ولی مردم شروع به گفتن این موضوع کردند که من از این تصمیم ناراحت هستم اما ناراحت نبودم و او به ما کمک کرد تا در نهایت در منطقه ای از جدول که می خواستیم قرار بگیرم، حضور داشته باشیم. من شش ماه بزرگ را به همراه او بابت فتح لیگ اروپا و کسب سهمیه لیگ قهرمانان فصل بعد داشتم.
فرانک از روزی که به چلسی پیوست در فکر تحقق رویای قهرمانی به همراه چلسی بود. در 7 ژوئن 2001 یعنی 13 روز قبل از سال روز تولد خود او در اولین گفت و گو پس از پیوستن به چلسی بیان کرد:
بازی در رقابت های اروپایی همیشه آرزوی من بوده است. من فکر می کنم که بتوانم جام های قهرمانی زیادی را به همراه چلسی فتح کنم.
به داستان بزرگی فرانک لمپارد باز گردیم، در سال 2013 او رکورد گلزنی باشگاه چلسی را که با 202 گل در اختیار بابی تامبلینگ بود شکست و آن را به 211 گل افزایش داد. سه لیگ جزیره، چهار عنوان قهرمانی جام حذفی، دو اتحادیه در کنار لیگ قهرمانان اروپا و لیگ اروپا افتخاراتی بود که فرانک در شکل گیری آن ها نقشی اساسی داشت. از نظر دستاوردهای فردی او در سال 2005 در رتبه دوم بهترین بازیکن اروپا و جهان از نگاه ورزشی نویسان نام گرفت. قدرت شوت بالا در کنار هوش بی نظیر و خصوصیت وفاداری، او را لحظه ای از چلسی علی رغم شوک مرگ مادرش در سال 2008 غافل نکرد چون او در همان سال با به ثمر رساندن پنالتی ارزشمند مقابل لیورپول به فینال مسکو راه یافت و علی رغم باران ماتم مسکو و از دست رفتن جام قهرمانی، آن را چهار سال بعد در مونیخ بالای سر برد.
فرانک لمپارد اولین گل خود را برای چلسی در جام یوفا و بازی مقابل لفسکی صوفیا در جریان برتری 3-0 آبی های لندن در استمفوردبریج به ثمر رسانده بود.
اما به ورود فرانک لمپارد به چلسی و گفته های خودش باز گردیم. فرانک لمپارد با هزینه زیادی از سوی کن بیتس مالک باشگاه چلسی در سال 2001 و با نظر کلودیو رانیری به چلسی پیوست و موفق شد تا زیر نظر رانیری به خوبی بدرخشد. اما بزرگ ترین چالش و ترس فرانک لمپارد از نظر خودش زمانی بود که رومن آبراموویچ چلسی را در سال 2003 خریداری نمود، زمانی که فرانک می ترسید که با خروج رانیری، در ایده قدرتمند شدن چلسی جایی نداشته باشد. فرانک در این خصوص گفت:
من قطعا نگران وضعیت خودم بودم. من همیشه سپاسگذار کلودیو رانیری و کن بیتس هستم که مبلغ زیادی را برای جذب من صرف کردند. در فصل اول حضورم در چلسی خوب بودم و در فصل بعدی حتی بهتر هم شدم اما زمانی که آبراموویچ وارد چلسی شد دیدم که بازیکنان بزرگی چون کلود ماکلله و خوان سباستین ورون وارد چلسی شدند. واقعا اینگونه به نظر می رسید که آبراموویچ هر روز در حال خرید هافبکی جدید بود. بگذارید اعتراف کنم. من می توانم به یاد آورم که در اولین بازی لیگ قهرمانان اروپا در فصل جدید تحت مالکیت آبراموویچ روی نیمکت نشسته بودم و در فکر خود می گفتم که مطمئن نیستم که این انقلاب چلسی را دوست داشته باشم چون من برای مدتی عضو کشتی رومان آبراموویچ نبودم.
فرانک در فصل 2001/02 به همراه چلسی در فصل قهرمانی آرسنال در جایگاه ششم لیگ جزیره جای گرفت که در فینال جام حذفی مقابل آرسنال با نتیجه 2-0 شکست خوردند. اما در فصل بعد، فرانک در مجموع با 8 گل و اضافه کردن یک گل به مجموع گل های فصل قبل خود، در یکی از بازی های خاطره انگیز فصل، در یک چهارم نهایی گل دوم چلسی را در هایبوری در دقیقه 84 به ثمر رساند تا بازی پس از به پایان رسیدن با نتیجه 2-2 به بازی تکراری در استمفوردبریج کشیده شود هر چند که آبی های لندن در بازی تکراری با نتیجه 3-1 با گل به خودی جان تری شکست خوردند که تنها گل چلسی را نیز جان تری با جبران اشتباه خود به ثمر رساند.
در فصل رویایی 2004/05 که با گل ارواح گارسیا در نیمه نهایی لیگ قهرمانان و ناکام ماندن آبی ها از صعود به بازی فینال همراه بود و از شیرینی اولین قهرمانی در لیگ جزیره کاسته شد، آبی های لندن در مرحله قبل از آن یعنی در مرحله یک چهارم نهایی، پس از، از پیش رو برداشتن خاطره انگیز بارسلونا با برتری 4-2 در استمفوردبریج، به مصاف بایرن مونیخ رفتند.
در دیدار رفت این مرحله که چلسی میزبان تیم قدرتمند بایرن مونیخ با سنگربانی اولیور کان بود، بازیکنان چلسی توانستند با به ثمر رساندن 4 گل و دریافت 2 گل، بازی رفت را به نفع خود به اتمام برسانند تا برای بازی برگشت امیدوار گردند. در دیدار رفت ابتدا جو کول خیلی زود در دقیقه 4 چلسی را پیش انداخت و این نتیجه تا پایان نیمه اول پاربرجا ماند تا نیمه دوم هیجان انگیز و پرگل آغاز شود. در نیمه دوم ابتدا باستین شوآین اشتایگر گل تساوی را در دقیقه 51 به ثمر رساند تا این گل در خانه حریف، امید بایرنی ها را افزایش دهد اما این پایان کار نبود و فرانک لمپارد 8 دقیقه بعد گل دوم را به ثمر رساند.
در ادامه، بازهم لمپارد گل زیبایی را به ثمر رساند به صورتی که فرانک با کنترل توپ روی سینه اش و یک ضربه زیبا با پای چپ، دروازه کان را برای دومین بار گشود تا سومین گل تیمش را به ثمر رسانده باشد که تصویر ارایه شده مربوط به این گل زیبا است.در ادامه، دروگبا با به ثمر رساندن گل چهارم امید بایرنی ها را به نا امیدی تبدیل کرد اما مونیخی ها توانستند یکی دیگر از گل ها را در دقیقه 90 توسط بالاک، بازیکن چند فصل آینده چلسی به ثمر رساندند تا به این صورت بازی رفت با برتری 4-2 چلسی به پایان رسیده باشد. اما بازی برگشت دو تیم علی رغم نتیجه نزدیک دو تیم به تکرار نتیجه دیدار رفت، بازی را چندان هیجان انگیز نکرده بود چون چلسی علی رغم شکست 3-2، دو گل را پس از دقیقه 90 دریافت کرد. در دیدار برگشت، لمپارد با گلزنی در دقیقه 30 مجددا به کابوس بایرنی ها تبدیل شد تا دیدار برگشت نیز به مانند دیدار رفت با برتری 1-0 چلسی در نیمه اول به پایان برسد. اما در نیمه دوم، پیزارو با گل در دقیقه 65 امیدواری ها را برای بایرن افزایش داد ولی دروگبا با گلزنی در دقیقه 80 تقریبا کار صعود چلسی را تمام کرد. اما در ادامه، شل گرفتن بازی توسط بازیکنان چلسی باعث شد تا بایرن مونیخ دو گل را به ثمر برساند که تاثیری نداشت.
اما در خصوص آن گل زیبا به بایرن مونیخ، فرانک لمپارد به سوال زیر اینگونه پاسخ می دهد:
کدام گل لذت بخش ترین گل تو در دوران بازی برای چلسی بوده است؟ گل به بولتون در سال 2005 و فتح اولین عنوان قهرمانی لیگ جزیره، گل تساوی بخش در فینال مسکو در سال 2008 یا گل رکورد شکنی 203 برای چلسی در استادیوم ویلا پارک؟ بهترین گل تو کدام گل بوده است؟ من فکر می کنم گلی که با سینه کنترل کردی و دروازه اولیور کان را در سال 2005 گشودی بهترین گل تو بوده باشد؟
گل های مورد علاقه من گلی که مقابل بولتون به ثمر رساندم و همچنین گل 203 برای چلسی است. از لحاظ کیفیت فنی گل، گلی که مقابل بایرن مونیخ به ثمر رساندم بهترین بوده است و یا گلی که من به بارسلونا از روی خط کنار دروازه به صورت چیپ از بالای سر دروازبان به گل تبدیل کردم.
فرانک در پایان همان فصل با به ثمر رساندن گل قهرمانی مقابل بولتون در جریان پیروزی 2-0 در 30 آوریل 2005 که هر دو گل را خودش به ثمر رساند، در جمع سه نامزد کسب عنوان بهترین بازیکن سال 2005 قرار گرفت. لمپارد در پاسخ به فصل 2004/05 به سوال زیر پاسخ داد.
تو پایین تر از رونالدینیو و بالاتر از ساموئل اتوئو به عنوان دومین بازیکن جهان در سال 2005 انتخاب شدی ولی واقعا می توان گفت که فصل 2004/05 بهترین فصل فوتبالی تو بود؟
سخت است که یک فصل را به عنوان بهترین فصل برگزید. فصل 2004/05 یکی از بهترین فصل های من بود چون ما موفق به فتح لیگ جزیره شدیم ولی زمانی که نگاه می کنم می بینم که بهترین فصل برای من، فصل 2008/09 یعنی فصل هدایت چلسی توسط اسکولاری و گاس هیدینک بود. ما در لیگ قهرمانان اروپا به نیمه نهایی مقابل بارسلونا رسیده بودیم و بابت کیفیت تیم خود باید آن را فتح می کردیم اما فقط جام حذفی را کسب کردیم.
در فصل بعدی نیز فرانک در لیگ قهرمانان اروپا ناکام ماند. در فصلی که آبی های لندن به همراه ژوزه مورینیو به دومین قهرمانی پیاپی خود در لیگ جزیره دست یافتند، در مرحله یک هشتم نهایی پس از اینکه نتیجه بازی رفت در استمفوردبریج با گل به خودی تری و اتوئو برای بارسلونا و تک گل موتا برای چلسی با برتری 2-1 بارسلونا خاتمه یافت، لمپارد در بازی برگشت در دقیقه 92 از روی نقطه پنالتی تک گل رونالدینیو را جبران کرد تا نتیجه بازی برگشت در نیوکمپ 1-1 مساوی گردد.
ولی در فصل 2006/07 این بار چلسی و بارسلونا یکدیگر را در مرحله گروهی ملاقت کردند تا علاقه مندان به فوتبال شاهد دو دیدار هیجان انگیز مابین این دو تیم باشند. پس از اینکه چلسی در دیدار رفت با تک گل دروگبا به برتری رسید، فرانک لمپارد در دیدار برگشت موفق شد تا گل تساوی بخش چلسی را پس از گل دقیقه 3 دکو به ثمر برساند تا در دقیقه 52 نتیجه بازی 1-1 مساوی شود. اما در ادامه بارسلونا 6 دقیقه بعد گل دوم را به ثمر رساند تا اینکه در نهایت دروگبا با به ثمر رساندن گل مساوی در دقیقه 93 باعث شد تا چلسی بالاتر از بارسلونا مرحله گروهی را با صدرنشینی به پایان برساند.
اما در سال 2007 در وایت هارت لین اتفاق جالبی برای لمپارد رخ داد به صورتی که یکی از هواداران تاتنهام مشتی را به سوی فرانک لمپارد حواله کرد که می توان آن را به محکم ترین مشت جهان توصیف نمود که لمپارد خوش شانس بود با آن تماس پیدا نکرد. لمپارد در خصوص آن مشت گفت که نمی توانست حتی در صورت دریافت مشت نیز واکنش نشان دهد چون توسط هم تیمی هایش احاطه شده بود. فرانک در فصل 2007/08 در دیدار جام حذفی مقابل هادرزفیلد دو گل به ثمر رساند که گل اول او به گل 100 او برای باشگاه چلسی تبدیل شد.
اما در انتهای این فصل اتفاق تلخی رخ داد و فرانک مادر و همراه خود روی سکوهای استمفوردبریج را از دست داد. در دیداری که آبی های لندن تحت هدایت آورام گرانت که در ماه سپتامبر ژوزه مورینیو را برکنار شده دیدند، در هفته 36 لیگ جزیره، چلسی میزبان منچستریونایتد بود. علی رغم اینکه آبی های لندن در دو هفته مانده تا انتهای فصل شیاطین سرخ را شکست دادند اما در نهایت با 85 امتیاز پایین تر از منچستریونایتد 87 امتیازی به عنوان نایب قهرمانی لیگ جزیره دست یافتند.
در حالی که بازی در 15 دقیقه پایانی نیمه اول در اختیار چلسی بود، دروگبا در دقیقه 34 درون محوطه جریمه منچستر سرنگون شد اما داور دیدار "آلن ویلی" اعتقادی به خطای پنالتی نداشت اما 11 دقیقه بعد این بالاک بود که گل اول دیدار را با ضربه سر به ثمر رساند. اما پس از به ثمر رسیدن این گل، صحنه ای سراسر احساسی استمفوردبریج را فرا گرفت چون بازیکنان چلسی پیراهن شماره 8 لمپارد که نام مادرش بر روی آن حک شده بود را به نمایش گذاشتند تا به هم تیمی خود ادای احترام نمایند که پس از این صحنه و جریان مجدد بازی، سوت پایان نیمه اول به صدا درآمد. این بازی با گل های رونی در دقیقه 52 و بالاک در دقیقه 88 با برتری 2-1 چلسی به پایان رسید.
اما 4 شب بعد در روز 30 آوریل، فرانک در بازی برگشت نیمه نهایی لیگ قهرمانان به فوتبال بازگشت و در حالی که نتیجه دیدار رفت در آنفیلد با تساوی 1-1 به پایان رسیده بود، فرانک در استمفوردبریج پس از کشیده شدن بازی به 30 دقیقه وقت های اضافه، گل دوم چلسی را از روی نقطه پنالتی با چشمانی اشک بار از غم از دست دادن مادر به ثمر رساند. چلسی در ادامه، نتیجه بازی را با گل دروگبا 3-1 پیش افتاد تا اینکه بابل برای لیورپول گل دوم را در دقیقه 117 به ثمر رساند تا شب زیبایی از مجموعه شب های زیبای بازی های چلسی و لیورپول در لیگ قهرمانان اروپا رقم بخورد.
چلسی در این فصل با هدایت آورام گرانت به فینال لیگ قهرمانان اروپا در مسکو رسید که لمپارد گل مساوی را پس از گل کریستیانو رونالدو به ثمر رساند. در این فینال تلخ، جان تری با لیز خوردن در حین ضربه پنالتی، آرزو های خود، هوادارن و فرانک را بر باد داد.
فرانکی و بازهم ناکام گذاشتن قرمز های آنفیلد
در فصل 2008/09 که چلسی فصل را با هدایت اسکولاری آغاز و با هدایت گاس هیدینگ به پایان رساند، چلسی و لیورپول یک بار دیگر به مصاف یکدیگر رفتند. در مرحله یک چهارم نهایی درحالی که باتوجه به برتری 3-1 چلسی در زمین لیورپول به نظر می رسید که قرمز های آنفیلد شانس زیادی برای صعود نداشته باشند اما تقابل های جذاب گذشته دو تیم، هنوز هم ترس را در دل هواداران چلسی و امید را در دل هواداران لیورپول باقی گذاشته بود و همین گونه هم شد و تلاش قرمزهای آنفیلد در استمفوردبریج تا آخرین دقایق بازی تحسین برانگیز بود. در دیدار رفت دو تیم در آنفیلد، فرناندو تورس که بعدها لباس آبی چلسی را برتن کرد، در دقیقه 6 نشان از یک چهارم نهایی جذابی بین دو تیم داد و لیورپول را 1-0 پیش انداخت. اما 6 دقیقه قبل از به انتها رسیدن نیمه اول، برانیسلاو ایوانوویچ کار را به تساوی کشاند تا دو تیم با تساوی 1-1 راهی رختکن شوند. اما درنیمه دوم، چلسی با به ثمر رساندن دو گل توسط مجددا ایوانوویچ در دقیقه 62 و دروگبا در دقیقه 67 خیال خود را بابت حضور در مرحله نیمه نهایی راحت نمود.
اما در دیدار برگشت و پرهیجان دو تیم در استمفوردبریج، درحالی که شاگردان گاس هیدینگ نیمه اول را در غفلت و بی توجهی به سر می بردند، لیورپولی ها نشان دادند که این دیدار هرگز یک دیدار آسان نخواهد بود حتی اگر در آن دیدار تیم میزبان بازی رفت، با نتیجه 3-1 مغلوب شده باشد. در دیدار برگشت و نیمه اول پر از حرص برای هواداران چلسی، آئوریلیو در دقیقه 19 دروازه چلسی را گشود تا کور سوی امیدی برای لیورپولی ظاهر شود چون آن ها نیاز داشتند که سه گل را در استمفوردبریج به ثمر برسانند.
هرچند که چلسی یک گل را دریافت کرده بود اما بازیکنان چلسی همچنان باتوجه به اینکه قرمزهای آنفیلد نیاز داشتند تا دو گل دیگر را به ثمر برسانند، آسوده خاطر بودند تا اینکه 9 دقیقه بعد ژاوی آلونسو از روی نقطه پنالتی برای بار دوم دروازه چلسی را باز کرد تا هواداران و بازیکنان چلسی با استرس به مدت 15 دقیقه برای آغاز نیمه دوم منتظر بمانند. اما پس از آغاز نیمه دوم ورق برگشت و دروگبا با به ثمر رساندن گل اول در دقیقه 51 کمی خیال هواداران چلسی را آسوده کرد اما به ثمر رساندن یک گل دیگر از سوی لیورپولی ها، با تکرار شدن نتیجه بازی دور رفت، دیدار را به 30 دقیقه وقت های اضافه می کشاند. هواداران چلسی در این استرس و افکار بودند تا اینکه الکس با ضربه آزاد دیدنی و پرقدرت خود از پشت محوطه جریمه، افکار استمفوردبریج را بیش از این آشفته باقی نگذاشت و با به ثمر رساندن گل تساوی باعث شد تا لیورپولی ها به 2 گل دیگر برای صعود نیاز داشته باشند و گل الکس قطعا گل با اهمیتی برای چلسی در این دیدار بود که همچنین این گل باعث می شد تا سرنوشت بازی در 90 دقیقه مشخص شود.
بازی ادامه یافت تا اینکه لمپارد با به ثمر رساندن گل سوم چلسی در دقیقه 76 برتری را برای چلسی به ارمغان آورد تا قرمزهای ناامید بندر آنفیلد روی سکوهای استمفوردبریج باتوجه به نیاز داشتن به سه گل در عرض 15 دقیقه کاملا نا امید شده باشند اما گویا این دیدار نمی خواست سنت شکنی کند و مجددا حساس شد، اما چگونه؟
درحالی که لمپارد با به ثمر رساندن گل سوم، تکلیف تیم صعود کننده را تقریبا مشخص کرده بود اما به ثمر رسیدن دو گل توسط لوکاس و درک کویت، باعث شد تا قرمزهای آنفیلد باتوجه به اینکه با احتساب وقت های اضافه تقریبا 10 دقیقه برای به ثمر رساندن گل پنجم جهت صعود فرصت داشتند به صعود امیدوار شوند، اتفاقی که حتی خوشبین ترین هوادار لیورپول و بدبین ترین هوادار چلسی نیز آن را باور نمی کرد که لیورپول پس از گل سوم چلسی بتواند در عرض چند دقیقه 2 گل به ثمر برساند. اما سرانجام فرانک لمپارد با به ثمر رساندن گل تساوی در دقیقه 89، مهر تاییدی بر صعود چلسی زد تا آبی های لندن پس از 90 دقیقه فوتبال هیجان انگیز با بارسلونای تام هنینگ اوربو مصاف کنند، داوری که هرگز قضاوت او از یاد طرفداران چلسی نخواهد رفت.
به این صورت در نیمه نهایی جنجالی استمفوردبریج، آبی های لندن با قضاوت پر اشتباه اوربو نتوانستند حق خود را از بارسلونای پپ گواردیولا بگیرند تا یکی از قدرتمند ترین و جذاب ترین تیم های چلسی مجددا در کسب عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا ناکام بماند.
اما در سال 2009 که لمپارد دچار مشکلاتی در زندگی شخصی خود شده بود، اتفاق جالبی رخ داد. او در مورد واکنش نشان دادن خود در سال 2009 هنگامی که مجری ایستگاه رادیویی LBC در مورد او و خانواده اش صحبت می کرد به سوال زیر پاسخ داد.
چرا تصمیم گرفتی او را بر سر جایش بنشانی؟ واقعا دفاع از خانواده تا این حد برای تو مهم بود؟
در فوتبال طبق خاصیتش به زندگی خصوصی شما ورود می شود اما من هرگز نمی توانم به کسی اجازه دهم که در مورد خانواده ام و بچه هایم صحبت کند. من در حال رانندگی بودم که خواهرم به من زنگ زد و گفت که در رادیو در مورد زندگی خصوصی تو صحبت می شود و من نیز زنگ زدم و واکنش نشان دادم. در فوتبال شما باید اجازه دهید تا اینگونه اتفاقات مسیر طبیعی خود را طی کند اما به دلیل برخی مسایل من نمی توانستم آن را بپذیرم. پس از آن مردم از کار من استقبال کردند و جیمی کرگر نیز به من زنگ زد و حرکتم را خوب توصیف کرد. مردم اینگونه می اندیشند که "آه، آن ها فوتبالیست هستند، پول زیادی می گیرند و با ماشین های خوب رانندگی می کنند" اما قطعا چنین ایده ای درست نیست چون ما هم افرادی عادی هستیم و بنابراین خوب است که مانند افراد عادی عمل و رفتار کنیم و با اعتراض بگوییم که "چرا در خصوص مسایل خصوصی صحبت می کنید؟"
به مستطیل سبز بازگردیم. در فصل 2009/10 نیز یکی از خاطره انگیز ترین بازی های فرانک در فصل قهرمانی لیگ جزیره در دیدار مقابل استون ویلا رقم خورد. او به همراه آنچلوتی در فصلی همراه با بازی های پرگل به مانند دو برتری 5-0، دو برتری 4-0 یک برتری 7-2 در کنار پیروزی 7-1 مقابل استون ویلا به همراه برتری های 7-0 و 8-0 دیدار پایانی فصل ، به عنوان قهرمانی لیگ جزیره دست یافت. اما در یکی از دیدارهای پرگل فصل موردنظر که با برتری 7-1 چلسی مقابل استون ویلا در تاریخ 27 مارس به ثبت رسید، فرانک لمپارد بازیکن محبوب هواداران چلسی موفق شد تا به تنهایی 4 گل تیمش را به ثمر برساند که دو گل آن از روی نقطه پنالتی بود. گل های این دیدار خانگی در استمفوردبریج را ابتدا فرانک لمپارد در دقیقه 15 به ثمر رساند تا اینکه در دقیقه 29 کار به تساوی کشیده شد اما مجددا خود لمپارد در دقیقه 44 گل دوم را از روی نقطه پنالتی درون دروازه قرار داد تا در نیمه دوم، بازیکنان چلسی با به ثمر رساندن 5 گل دیگر جشنواره گل به پا کنند.
در نیمه دوم ابتدا مالودا در دقیقه 57 گل سوم را به ثمر رساند و 5 دقیقه بعد لمپارد مجددا از روی نقطه پنالتی گلزنی کرد اما این پایان کار نبود و مجددا 5 دقیقه بعد مالودا در دقیقه 67 مجددا گلزنی کرد. پس از این دقایق هیجان انگیز بازی کمی از ریتم خود افتاد تا اینکه کالو در دقیقه 83 گل ششم را به ثمر رساند. درنهایت نیز فرانک لمپارد گل هفتم تیم و چهارم خود را در اولین دقیقه از وقت های اضافه نیمه دوم روانه دروازه فریدل کرد. اما به فصل قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا می رسیم جایی که فرانک لمپارد در مرحله یک هشتم نهایی فصل 2011/12 یعنی فصل برکناری ویلاس بواس و قهرمانی به همراه روبرتو دی متئو، یکی از چهره های کلیدی استمفوردبریج در جریان جبران شکست 3-1 دیدار رفت مقابل ناپولی بود.
در دیداری که چلسی پس از جبران شکست 3-1 کار را به 30 دقیقه وقت اضافه کشاند تا ایوانوویچ گل صعود بخش را به ثمر برساند، فرانک در حالی که نتیجه بازی تا دقیقه 75 با گل های دروگبا و تری با نتیجه 2-1 دنبال می شد، گل سوم را از روی نقطه پنالتی زد.
چلسی در ادامه با گذر از سد بنفیکا و نیمه نهایی حماسی در نیوکمپ مقابل بارسلونا با چیپ رامیرز، به فینال مونیخ رسید تا رویای فرانک برآورده شود. اما فرانک می گوید که قبل از بازی های مهم عادات خاصی دارد که باید آن ها را انجام دهد.
تو در چلسی با مربیان زیادی در تعداد زیادی از فینال ها حضور داشته ای و می خواهیم بدانیم که خاص ترین حرکت تو در حین آماده شدن برای بازی فینال به ویژه در فینال های بزرگ چه بوده است؟
صادقانه باید بگویم که من کاملا خرافاتی هستم و بنابراین دوست داشتم که کارهای شخصی خودم را قبل از هر بازی حساس انجام دهم. کارهای قبل از بازی من چیزهای خاصی مثل ماساژ شب قبل از بازی، خوردن یک مدل غذا قبل از بازی که اغلب ماهی و پاستا می خوردم بود. باور من این بود که مهم نیست این بازی های فینال چقدر بزرگ هستند و فقط می خواستم که عادت خودم تغییری نکند. شب قبل از فینال لیگ قهرمانان من همه کارها را رها کردم تا خودم را به شیوه خودم آماده کنم.
اما در همان فصل، فرانک در خصوص ناکامی ویلاس بواس معتقد است که این مربی پرتغالی برای قبول هدایت چلسی بیش از حد جوان بود. لمپارد در این خصوص گفت:
ارتباط خوبی با او داشتم اما ارتباط نزدیکی به مانند سایر مربیانی که با آن ها کار کرده بودم نبود. من همچنین با فابیو کاپلو نیز رابطه صمیمی نداشتم. اوضاع به سود آندره پیش نرفت و فکر نمی کنم که آندره نیز چنین مسیری را در نظر داشته بود و نمی دانم فلسفه او در باشگاه چه بود. به نظر نمی رسید که او بخواهد به صورت منظم در همان موقعیت از من استفاده کند ولی من همراه با او ادامه دادم. واقعا فصل خنده داری بود. ما برخی نتایج بد را تا میانه های فصل کسب کردیم و او نتوانست در باشگاه ادامه دهد. من ارتباط بسیار نزدیکی با ژوزه مورینیو داشتم اما آن احساس با ویلاس بواس متفاوت بود. من نمی خواهم از آندره انتقاد کنم چون او در تلاش بود تا هر آنچه را که می تواند انجام دهد و فکر می کنم که چنین وظیفه سنگینی با توجه سن جوانی که داشت برای او بزرگ بود. هیچ رابطه بدی بین ما وجود ندارد.
فرانک در مورد سوالی که به ضربه پنالتی او در فینال مونیخ مربوط می شد، بیان کرد.
ضربات پنالتی یکی از کوچک ترین علایق من در بازی فوتبال است. آن یکی از پر استرس ترین ضربات پنالتی من در زمین فوتبال بود چون واقعا مانوئل نویر درون دروازه بزرگ به نظر می رسید و ما یک ضربه پنالتی را نیز از دست داده بودیم. من در ذهن خود در نظر داشتم که آن را دقیقا به زیر سقف دروازه بفرستم.
به عنوان کاپیتان در بازی فینال مونیخ که کاپیتان تری حضور نداشت جام قهرمانی را به همراه او بالای سر بردی؟ روی حرکت بوسینگوا حین بالا بردن جام چه نظری داری که تو را روبه جلو فشار داد؟
من قطعا در آن شرایط به جان فکر نمی کردم (با حالت خنده). جان زحمات زیادی برای فتح آن کشید که فکر می کنم حضور نداشتن در بازی فینال واقعا برای او اتفاقی بد بود. او برای سال ها در تلاش بود تا این جام را به نفع خود بالای سر ببرد و ما نیز خیلی به فتح آن نزدیک شده بودیم و من بازی باورنکردنی جان و گری کیهیل را در دور رفت نیمه نهایی مقابل بارسلونا در استمفوردبریج به یاد دارم. به عنوان کاپیتان باشگاه، جان تری حق داشت که در آن جا برای بالا بردن جام حضور داشته باشد. سزاوار نبودن برای بلند کردن جام بابت از دست دادن فقط یک بازی واقعا مسخره است. او سزاوار آن لحظه بود. همانطور ژوزه بوسینگوا که به وضوح می دانست چه کار بزرگی را انجام داده است چون در تمامی عکس های قهرمانی حضور داشت!. آن حرکتی معمولی از سوی بوسینگوا بود، حرکت خوبی بود و من اصلا ناراحت نشدم و نیستم.
فرانک با به ثمر رساندن گل دویست خود با پیراهن چلسی به شکستن رکورد بابی تامبلیمگ نزدیک شد. او این گل را در 17 مارس 2013 با یک ضربه سر مقابل وستهم به ثمر رساند تا در تاریخ 11 می در روزی که با رکورد بابی تامبلینگ برابری کرد، حتی از آن پیشی هم بگیرد.
فرانک لمپارد در دیداری خارج از خانه مقابل استون ویلا در ویلا پارک، با به ثمر رساندن گل 202 و 203 خود برای چلسی، موفق شد تا رکورد گلزنی بابی تامبلینگ را بشکند و به تنهایی در صدر گلزنان تاریخ باشگاه چلسی قرار بگیرد، همچنین گل های ارزشمند فرانک لمپارد در این دیدار، صعود چلسی به مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا در فصل آینده را نیز تضمین نمود.
لمپارد که پس از گلش عده ای از هواداران چلسی را نیز درون زمین در جشن شادی خود دیده بود پس از بازی عنوان کرد: "این شکسته شدن رکورد معانی بسیار زیادی داشت، شگفت انگیز بود. من حمایت هم تیمی هایم را داشتم و شما این حمایت را در انتهای بازی دیدید و من از همگی آن ها سپاس گذار هستم. هواداران نیز برای مدت زمانی طولانی در کنار من بوده اند و من از این بابت خوشحالم. بابی تامبلینگ مرد بزرگی است. خوشحالم که به رکورد او رسیده ام اما می خواهم به احترام او خوشحالی نکنم ولی از بابت شکستن رکورد گلزنی او خوشحالم. من برای مدت زمانی طولانی در اینجا بوده ام و چند سال پیش نیز مادرم که یکی از بزرگ ترین حامیانم بود را از دست دادم"
فرانک لمپارد 165 گل را در لیگ جزیره به ثمر رسانده است و به عنوان پرگل ترین هافبک تاریخ لیگ جزیره به شمار می رود.
برترین گلزنان تاریخ باشگاه چلسی
فرانک لمپارد 211
بابی تامبلینگ: 202
کری دیکسون: 193
دروگبا: 164
روی بنتلی: 150
پیتر آزگود: 150
جیمی گریوز: 132
جورج میلز: 125
جورج هیلسون: 108
بری بریجز: 93
فرانک بعد ها در مورد این رکورد به پرسش زیر پاسخ داد.
در بسیاری از صحبت هایی که در مورد شما گفته می شود از شکسته شدن رکورد گلزنی بابی تامبلینگ یاد می کنند. آیا فکر شکستن این رکورد بازی تو را تحت تاثیر قرار داده بود؟
همه هم تیمی هایم برای شکسته شدن این رکورد پشت من بودند. رکوردی که برای شکسته شدنش آن ها به من می گفتند که از فاصله 50 متری به سمت دروازه شوت بزنم. من واقعا نمی خواستم که حتما خودم شوت نهایی را صرفا برای خلق یک رکورد شخصی بزنم. اشتباه برداشت نکنید اما بازی هایی وجود داشت که ما می توانستیم در 10 دقیقه آخر با گل های بیشتر پیروزی آسان تری را به دست آوریم که در حین بازی فکر می کردم این فرصت را دارم تا گل های خود را افزایش دهم که در این حالت عصبی می شدم و از جان گذشتگی من در حین بازی کمتر می شد که بنابراین باید خودم را آرام می کردم.
در تصویر بالا، سه گلزن برتر تاریخ باشگاه چلسی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند.
بازی های ملی
فرانک در دیدار مقابل اوکراین بازی 100 ملی خود را انجام داد تا درنهایت با انجام 6 بازی دیگر با 106 بازی ملی به کار خود پایان دهد. فرانک هم اکنون به صورت مشترک در جایگاه ششم بیشترین تعداد بازی ملی برای انگلستان قرار دارد.
پیتر شیلتون 125
دیوید بکهام 115
استیون جرارد 114
بابی مور 108
اشلی کول 107
بابی چارلتون و فرانک لمپارد 106
بیلی رایت 105
لمپارد و جرارد از امید های مردم انگلستان به شمار می رفتند. اما بازیکنانی که در باشگاه های خود ماندگار شدند و هیجان لیگ جزیره را با شوت های خود رقم می زدند، هرگز در کنار یکدیگر در تیم ملی انگلستان موفق نبودند که فرانک در خصوص این موضوع شخصا به سوال زیر پاسخ داده است.
واقعا وقتی مردم می گفتند که تو و جرارد نمی توانید با هم در خط میانی بازی کنید چه واکنشی داشتی؟ آیا اصلا با این نظر موافق بوده ای؟
من با آن موافق نبودم و شما واقعا از این نظر آشفته می شدید. این یک نظریه معتبر از آن جهت بود که ما در باشگاه های خود بازی های خوبی انجام می دادیم اما فکر نمی کنم که من و جرارد بازیکنانی مشابه یکدیگر بوده باشیم. این به بحثی تبدیل شده بود که ما را خسته می کرد. تیم ملی انگلستان برای مدت زمان طولانی عنوانی را به دست نیاورده بود و هنگامی که من و جرارد در یک تیم در کنار یکدیگر بازی می کردیم انتظارات را بالا برده بودیم چون مردم به خط میانی به عنوان نقطه قوت و محور اصلی تیم به ما دو نفر نگاه می کردند و امید داشتند.
فرانک در جام جهانی 2010 می توانست در نزد مردم انگلستان به چهره ای ماندگارتر تبدیل گردد. او در جام جهانی 2010 توپ را از خط دروازه نویر عبور داد اما نه داور و نه کمک داور آن را ندیدند. گلی که سهم عمده ای در به کار گرفته شدن تکنولوژی عبور توپ از خط دروازه داشت. لمپارد در خصوص آن گل به سوال زیر پاسخ می دهد.
وقتی که نسبت به گل صحیح خودت به مانوئل نویر در جام جهانی 2010 مقابل آلمان اطمینان پیدا کردی چه واکنشی داشتی؟
من می دانستم که آن توپ گل شده است چون به وضوح از خط رد شده بود. احساس وحشتناکی بود. من تا آن زمان گلی را در جام جهانی به ثمر نرسانده بودم و هنوز هم گلی در جام جهانی به ثمر نرسانده ام. آن دیدار یک بازی بزرگ بود. ما بازی را به قدری ضعیف آغاز کرده بودیم که 2-0 عقب افتادیم و آن گل قطعا می توانست ما را به بازی بازگرداند. وقتی که بعدا آن را از تلویزیون دیدم شگفت زده شدم.
فرانک با ضریب هوشی 150 که یکی از بالاترین ضرایب هوشی را در بریتانیا دارد در خصوص فراخوانده شدن به نام فرانک چاق بابت اضافه وزن خود در باشگاه وستهم، احساس خود را اینگونه توضیح داد:
من حالا دیگر با این لفظ مشکلی ندارم و در واقع باعث خندیدن من می شود اما در زمان جوانی من را ناراحت می کرد گویی که کسی با چوب من را بزند. این لقب از وستهم شروع شد و روزی را در آپتون پارک به یاد می آورم که زنی واقعا چاق روی سکوها ایستاد و من را با نام فرانک چاق صدا زد. در آن لحظه من فقط خندیدم. الفاظ تند و زننده زیادی از سوی هوادارن برای بسیاری از بازیکنان فوتبال وجود دارد حتی مسایل شخصی و خانوادگی که البته من این ها را دوست ندارم اما با چاق نامیده شدنم شاد می شوم.
بابت رسیدن به تعداد 100 بازی ملی به تو تبریک می گوییم. بهترین بازی ملی تو کدام بوده است؟ و ناگوار ترین آن؟
یورو 2004 برای من شگفت انگیز بود و واقعا نمی توانم یک بازی را انتخاب کنم چون جو موجود در هر بازی فوق العاده بود. بنابراین یورو 2004 را بهترین دوره فوتبالی ملی خودم می دانم. بد ترین لحظات من در بازی های ملی نیز از دست دادن پنالتی مقابل پرتغال در جام جهانی 2006 آلمان است چون باعث شد تا با حذف از جام به خانه باز گردیم و به صورت کلی لحظات بدتر بیشتری در دوران بازی ملی نسبت به آن ندارم.
اما در بزرگ شدن فرانک لمپارد و تبدیل شدن به بازیکنی با روحیه و مشکل گشا، قطعا ژوزه مورینیو نقش داشته است که فرانک از تاثیر روحیه های آقای خاص با پاسخ به پرسش زیر، همه چیز را مشخص کرد.
زلاتان ابراهیموویچ در کتاب خود در مورد توصیف آماده سازی و بالا بردن روحیه بازیکنان از سوی ژوزه مورینیو قبل از بازی بیان کرده است که آقای خاص یک بازی روانی به راه می انداخت. او ممکن بود ویدیویی از قسمتی از بازی ما را نشان دهد که در آن بد بازی کرده بودیم و سپس تخته خود را به زمین می کوبید و در اتاق به پرواز در می آمد. آدرنالین خون ما بالا می رفت و ما مثل حیواناتی درنده به زمین می رفتیم. آیا شاهد چنین رفتاری از سوی مورینیو بوده ای؟
بله، انواع این دست از رفتارها را از مورینیو دیده ام و خودم آن کتاب را خوانده ام. زلاتان با صراحت و صداقت حرف هایش را می زند و چگونگی به تصویر کشیدن آن از سوی او بسیار چشمگیر بیان شده بود و من آنچه را که نوشته بود را درک می کردم. من مربیان بسیار خوبی داشتم اما تکنیک انگیزشی مورینیو، جزو باورنکردنی ترین رفتارها بود، چه لگد زدن به تخته اش باشد و چه بالا بردن روحیه و اعتماد به نفس در تیم. ممکن بود ما در بین دو نیمه با نتیجه تساوی بدون گل به رختکن می آمدیم اما ژوزه به شما می گفت که "ما در نیمه دوم به زمین می رویم و بازی را 4-0 پیروز می شویم چون داریم خوب بازی می کنیم و من می توانم فقط همین را حس کنم." به صورت کلی این کارها از سوی مورینیو رخ می داد. من برای اولین بار این رفتارها پس از شنیدن این نظریه می دیدم که می گفتند مربیان چنین حرف هایی را به بازیکنان خود نمی گویند تا آن ها را آرام کنند و کار برای ادامه بازی آسان شود.
فرانک لمپارد که پس از 13 سال حضور در غرب لندن با جدایی خود از چلسی در تابستان 2014 به نیویورک سیتی در لیگ MLS آمریکا پیوست، در نهایت طی انتقالی تعجب برانگیز در ژانویه و به صورت قرضی به منچستر سیتی منتقل شد تا به همین علت با قرار گرفتن با لباس منچستر سیتی مقابل چلسی و حتی گلزنی به تیم سابق خود، احساسات خاصی را ایجاد کند. لمپارد تاکید کرد که علاقه ای به ترک چلسی و بازی کردن مقابل آبی های لندن نداشت.
گمانه زنی های زیادی در مورد خروج از چلسی در آخرین فصل حضورت در استمفوردبریج وجود داشت. آیا واقعا می خواستی چلسی را ترک کنی؟
بله، احتمال جدایی وجود داشت چون قرارداد من به پایان می رسید و هیچ پیشنهاد جدید به من ارائه نمی شد. این اولین بار بود که در چنین وضعیتی قرار می گرفتم و باید چشمان خود را باز می کردم و به جای دیگری می رفتم. اما من نمی خواستم چلسی را ترک کنم چون هنوز چیزهای زیادی برای ارائه کردن داشتم. اگر چلسی را ترک می کردم به خارج از انگلستان می رفتم و نمی توانستم پس از سال ها حضور در چلسی تصور بازی برای تیمی دیگر از لیگ جزیره را داشته باشم.
همه جام ها را در چلسی فتح کرده بودی بنابراین برای چه می خواستی بازهم در چلسی بماند؟
من واقعا می خواستم که مجددا لیگ قهرمانان را به همراه چلسی فتح کنم چون چند سالی از فتح آن گذشته بود. من احساس بودن در یک باشگاه برای سال های طولانی را دوست داشتم مثل روزهای حضور مورینیو در چلسی چون زمانی که او برای اولین بار به چلسی آمده بود ما هفته به هفته پیروز می شدیم و همچنین عملکرد در فصلی که به همراه آنچلوتی به دو عنوان قهرمانی رسیدیم.
فرانک لمپارد لیونل مسی را بهترین بازیکن فوتبال می داند، بازیکنی که بارها مقابل او قرار گرفت و بهتر است توصیف مسی را از زبان خود فرانک بشنوی.
بهترین بازیکنی که با او یا در مقابل او بازی کرده ای چه کسی است؟
خیلی آسان است. لیونل مسی. من عاشق بازی رونالدینیو بودم و بازی کریستیانو رونالدو را نیز بیش از حد دوست دارم و رکورد گلزنی اش در رئال مادرید شگفت انگیز است. اما من در برابر مسی هم در نیوکمپ و استمفوردبریج بازی کرده ام. شما نمی توانستید او را بگیرید.
فرانک دوست داشتنی هواداران چلسی هنوز هم برای دنیای فوتبال و به ویژه هواداران چلسی تمام نشده است. خیلی سخت است که بگوییم که او دیگر پای خود را در استمفوردبریج نخواهد گذاشت. او عاشق چلسی است و این را علی رغم تندی برخی هواداران به سادگی از صحبت هایش می توان دریافت.
پس از دوران فوتبالی تمایل به انجام چه کاری داری؟
می خواهم که به عنوان مربی عناوین قهرمانی را فتح کنم.
و چه چیز برای هواداران چلسی از فتح قهرمانی با هدایت فرانک لمپارد زیبا تر است؟