اختصاصی طرفداری-
7 مارس 2016 مرکز لوس آنجلس:
خبرنگاران روی صندلی ها مستقر می شوند.عکاسان به دنبال بهترین زاویه عکس برداری طول و عرض سالن را بالا و پایین می کنند.مسئول هماهنگی سالن وارد می شود و بلندگو را تنظیم می کند.ظاهرا خبر مهمی در راه است.پرده کنار می رود و ماریای سرتا پا سیاه پوش با طمانینه وارد می شود.سعی می کند خونسردی خود را حفظ کند اما او کلا انسان عصبی است.پشت میکروفن قرار می گیرد:به تازگی نامه ای از فدراسیون تنیس در مورد استفاده از مواد نیروزا به دستم رسیده ومن مسئولیت کامل این اتفاق را بر عهده می گیرم.نفسی تازه می کند کاغذی که از استرس زیاد در دستش مچاله شده را باز می کند و روی میز قرار می دهد و این طور ادامه می دهد:من به مدت ده سال به تجویز دکتر از داروی ملدرونات برای بهبود تپش قلب و تسریع گردش خون استفاده می کردم .چیزی که بعدها فهمیدم این دارو همان داروی ملدونیوم است که از ژانویه امسال در لیست داروهای ممنوعه قرار گرفته و من این را نمی دانستم.او انگشتانش را روی هم فشار می دهد تا از شدت اضطرابش بکاهد.لبخند بی فروغی می زند و ادامه می دهد :می دانم با این سهل انگاری هواداران و اسپانسرهایم را نا امید کردم.از همه عذر خواهی می کنم و متاسفم.همان طور که ملکه یخی از جایگاه فاصله می گیرد و به سمت خروجی سالن حرکت می کند همهمه ها در سالن شدت می گیرد .او می داند که روزهای سختی در پیش دارد و آینده ای نا خوشایند انتظارش را می کشد آینده ای مانند لباسی که به تن دارد سیاه و تاریک.این اولین بار نیست که شاراپووا در زندگیش با چالش روبرو می شود.چالش همواره بخشی از زندگی او بوده و تاریخچه آن در خانواده شاراپووا قدمتی طولانی دارد.قدمتی که به دو سال قبل از تولد ماریا بر می گردد ،به زمانحادثه چرنوبیل.
سوچی روسیه 1991:
یوری و یلنا شاراپووا روزها به همراه تنها دخترشان ماریای 4 ساله در پارک قدم می زنند.آنها اهل گومل بلاروس هستند جایی در نزدیکی چرنوبیل که پس از حادثه اتمی به ناچار خانه و زندگی خود را همان جا رها کردند و به نیاگان شهری کوچک در سیبری رفتند جایی که دخترشان ماریا آنجا متولد شد.سرمای سیبری و امکانات کم اقامت آنها را در انجا نیز کوتاه کرد و در سال 1989 به سوچی کوچ کردند.سوچی بهشت روسیه است در مجاورت دریای سیاه با طبیعت شگفت انگیز و امکانات رفاهی خوب محل مناسبی برای رشد تنها فرزند خانواده شاراپووا به نظر می آید.یوری در جوانی یک عاشق ناکام در ورزش بوده او دوچرخه سواری،اسکی و فوتبال را امتحان کرده و در هیچ کدام توفیقی کسب نکرده و حالا تنها امیدش به دختر موطلایی کوچکش است.آنها در کنار ورودی پارک الکساندر کافلنیکوف را می بینند.او دوست یوری شاراپوواست و پسرش یوگنی کافلنیکوف بهترین تنیسور کشور روسیه.الکساندر راکت خود را به ماریا می دهد تا با آن مشغول بازی شود.نیم ساعت بعد استعداد ماریای 4 ساله الکساندر و یوری را شگفت زده کرده است.الکساندر راکت را به ماریا هدیه می دهد و به یوری توصیه می کند تا دخترش را به مرکز تنیس ببرد و ثبت نام کند.تقدیر پس از بالا و پایین های بسیار ماریا را در گوشه پارک غافلگیر می کند تا او اولین گام هایش را به سمت ستاره شدن بردارد.
فلوریدا ایالات متحده آمریکا 1994 :
یوری و ماریا حالا در فلوریدا هستند در بهترین آکادمی تنیس دنیا یعنی آی ام جی .چند ماه قبل ماریای 7 ساله بهترین استعداد نوجوان روسیه شده.او از کلاس های یوری یوتکین آغاز کرده و سپس به کلاس های حرفه ای مارتینا ناوارتیلووا رفته و در 7 سالگی آن قدر درخشیده که ناوارتیلووا پدرش را متقاعد کرده که او ستاره آینده دنیای تنیس است و اگر می خواهد پیشرفت کند باید از روسیه خارج شود.ناوارتیلووا آکادمی آی ام جی در فلوریدا را به آنها پیشنهاد می کند.اندره آغاسی،آنا کورنیکووا،سرنا ویلیامز و کی نیشیکوری نیز محصول همین آکادمی هستند.همه چیز برای ادامه کار مهیاست به جز مهمترین مساله یعنی هزینه مالی.یوری در آینده دخترش تردیدی ندارد پس به خانه مادرش می رود و تمام سپرده مادربزرگ را قرض می گیرد چیزی حدود 700 دلار آمریکا.آنها به سفارت می روند ویزای یوری و ماریا آماده می شود یلنا اما باید تا دو سال دیگر صبر کند چون اجازه ورود او به خاک ایالات متحده صادر نشده است.دختر و مادر برای آخرین بار یکدیگر را در آغوش می گیرند و ماریا به همراه پدر به سوی سرزمین فرصت های طلایی پرواز می کند.در چند ماه اول به علت وضع مالی نامساعد یوری مجبور به انجام کارهای پست از قبیل ظرف شویی و زمین شویی می شود و در همین حال هزینه زندگی و کلاس های دخترش را تامین می کند و از او می خواهد تا سخت تمرین کند.ماریا در کلاس به خاطر لهجه غلیظش مورد تمسخر قرار می گیرد اما پدر به او می آموزد که اعتراضش را در زمین با بازی خوبش نشان دهد.مادر از آنها دور است و دل ماریا به شدت برایش تنگ شده اما او حاضر است برای موفقیت هر سختی را به جان بخرد.یک سال بعد او قهرمان مسابقات کاپ ای ام جی می شود و آکادمی تنیس با او قراردادی امضا می کند که شامل پرداخت همه هزینه های سالیانه او و دستمزد 35000 دلار در سال است.ماریا پدر را به رستوران می برد و جشن می گیرند.وقتی به خانه می رسند تلفن زنگ می زند یلنا در آن سوی خط با صدای لرزان می گوید که به زودی به آنها ملحق می شود اشک در چشمان ماریا حلقه می زند تقدیر حالا به پیچ شیرینش رسیده است.
انگلستان لندن 2004:
اینجا شماره 19 خیابان چرچ است و شما در اسکار تنیس قرار دارید وسط چمن سبز ویمبلدون به همراه 11432 تماشاچی دیگر که بازی فینال 2004 زنان بین ماریا شاراپووا و سرنا ویلیامز را تماشا می کنند.ماریای 17 ساله تمام عناوین نوجوانان و جوانان در دو سال گذشته را تصاحب کرده و حالا اولین فینال حرفه ای زنان را در بالاترین سطح برگزار می کند.سرنا ویلیامز قهرمان سال گذشته است و شکی ندارد که می تواند در مقابل این دختر بچه 17 ساله از عنوانش دفاع کند.ماریا در نیمه نهایی لیندزی داونپورت قهرمان سابق و سید شماره 5 جهان را شکست داده .هیبت ویلیامز برای هر تنیسوری وهم انگیز است اما شاراپووا هم سلاح مخصوص به خود را دارد ،فریادهای بلندش که به هنگام ضربه تمرکز هر حریفی را بر هم می زند.بازی آغاز می شود و ماریا اجازه نفس کشیدن را به سرنا نمی دهد و در دو ست متوالی 6-1 و 6-4 او را تحقیر می کند.قهرمان سال گذشته را،جلوی چشم 11000 نفر در لندن فریاد شادی می کشد و روی زمین ولو می شود حالا او سومین بازیکن جوان برنده ویمبلدون در 17 سالگی است.مدتی طول می کشد تا خود را جمع و جور کند بلند می شود با چشمان اشک آلود به سمت جایگاه تماشاچیان می رود از لبه دیوار بالا می رود و از میانشان راه باز می کند در جایگاه ویژه پدر با آغوش باز منتظرش است در بغلش آرام می گیرد و روی شانه های او بغضش می ترکد آنها نصف کره زمین را طی کرده اند،ده سال منتظر شده اند برای این لحظه ناب ،رسانه ها این بازی را بزرگ ترین سقوط تاریخ در تنیس زنان می خوانند ماریا شاراپووا اینجاست او حالا وارد تاپ تن تنیس زنان شده در حالی که چلنج کاپ طلایی ویمبلدون را در دست گرفته است.
ملبورن استرالیا 28 ژانویه 2008:
ماریا به همراه مادرش در کافی شاپ روباز در کنار ساحل نشسته و از نوشیدن قهوه اش لذت می برد.دو روز پیش در یک بازی نفس گیر آنا ایوانوویچ سید چهار رنکینگ جهانی را شکست داده و قهرمان اوپن استرالیا شده.او حالا سومین گرند اسلمش را بعد از ویمبلدون 2004 و یو اس اوپن 2006 تجربه می کند.در حالی که اسپرسو را زیر زبانش مزه مزه می کند و از فضا لذت می برد احساس آرامش عجیبی می کند.البته که برای رسیدن به این لحظه از جان مایه گذاشته.همین سال پیش مصدومیت شانه او را تا مرز خداحافظی از تنیس پیش برده و نیمی از فصل را به طور کامل از دست داده بود.در بازگشت نیز در اوپن استانبول به ارغوان رضایی و سپس در رولند گروس به همین ایوانوویچ باخته بود و از تاپ فایو بیرون شده بود اما بازگشته بود.بازگشته بود تا ایوانوویچ را مغلوب کند و جام سرزمین کانگوروها را با خود به خانه ببرد.یلنا در مورد خانه جدیدشان سوال می کند.آنها به تازگی خانه ای رویایی در ساحل فلوریدا به ارزش 2.6 میلیون دلار خریده اند.ماریا قرارداد ده ساله ای به ارزش هفتاد میلیون دلار با نایکی امضا کرده و در مجله پیپل به عنوان پردرآمدترین ورزشکار زن جهان عکسش روی جلد رفته است.او موتورولا،لندروور و کنن را از بین صدها پیشنهاد تجاری اش به عنوان اسپانسر پذیرفته است اما خودش عاشق رنج روور و ساعت های تگ هیور است.یک رنج روور نقره ای فریلندر در پارکینگ خانه اش دارد و یک ساعت ظریف الماس نشان تگ هیور را به مچ دستش بسته است نایکی قرار است خط تولیدی به نام شاراپووا راه اندازی کند تیفانی مچ بند الماس نشان زیبایی را برایش طراحی کرده و نام شاراپووا را روی آن گذاشته است.برخورد قطرات باران روی سایه بان بالای سرشان به او می فهماند که وقت رفتن است.خریدهایش را بر می دارد و به همراه مادرش سوار لموزین سیاه رنگ می شود.هوای ملبورن غیرقابل پیش بینی است مثل زندگی ماریا.
پاریس 7 ژوئن 2014:
امروز فینال رولند گروس است ماریا شاراپووا در مقابل سیمونا هالپ .ماریا به تازگی از مصدومیت برگشته.این سومین مصدومیت طولانی مدت او در این چندسال بوده و هربار پس از بازگشت فاتح یک گرند اسلم شده است.از ابتدای زندگیش او هیچ گاه روند یک نواختی را تجربه نکرده و اتفاقات سینوسی وار او را با خود بالا و پایین برده اند.شاید به همین خاطر است که یاد گرفته چگونه در هنگام بحران ها اوضاع را مدیریت کند جایی که در دور یک چهارم نهایی بازی باخته مقابل موگوروزای اسپانیایی را با یک کامبک دیدنی به برد تبدیل کرده و دوباره در نیمه نهایی آن را در مقابل بوشارد تکرار کرده او استاد کامبک های رویایی است.بازی آغاز می شود و طبق معمول حریف جلو می افتد .سرویس های هالپ او را به گوشه رینگ می برد و به این نحو ست اول را 6-4 مغلوب می شود.بازی در ست دوم پایاپای پیش می رود تا اینکه در تای برک ماریا بازهم یک برگشت دیدنی دیگر می کند.قبل از زدن سرویس آخر دستش را مشت می کند و زیر لب دعا می خواند سپس صلیب طلایی روی گردنش را لمس می کند ضربه را می زند و ست را می برد.ست بعدی نیز از پی آن می آید و حالا ماریا 5 گرند اسلم در مشتش دارد.پس از بازی ماریا به همراه تیم تمرین دهنده اش به رستوران معروفی در پاریس می روند.او به تازگی قرارداد سه ساله رویایی با پورش به ارزش 6 میلیون پوند به امضا رسانده است به علاوه یک پورش سیاه 911 که اکنون در پارکینگ خانه اش قرار دارد.شرکت عطر سازی اوان قراردادش را به سالی 1.5 میلیون پوند رسانده در سال 2010 نیز شرکت شکلات سازی شوگرپووا را راه اندازی کرده است.ماریا سر میز کمی احساس کسالت می کند .دکترش قرص بی ضرری به نام ملدرونات ساخت لیتوانی برای تسریع گردش خون بهتر در این مواقع تجویز کرده است.ماریا درخواست یک بطری آب معدنی می کند.بسته قرص را باز می کند و یکی را در دهانش می اندازد و با یک جرعه آب معدنی اویان آن را فرو می دهد.اکنون موقع جشن گرفتن است پس جام ها بالا می رود و موفقیت او در فینال جشن گرفته می شود.حالا او هر4 گرند اسلم را حداقل یک بار برنده شده و ثروتمند ترین ورزشکار زن دنیاست اما رولر کوستر زندگی ماریا با سرعت به سمت سراشیبی در حرکت است با سرعت.
نیویورک ژوئن 2014:
ماریا در حال بازی در فیلم تبلیغاتی برای کمپانی شکلات سازیش شوگرپوواست.در حالی که به بچه های کوچک شکلات و آبنبات می دهد به حکمی که دیروز توسط فدراسیون تنیس زنان برایش صادر شده فکر می کند ،دو سال محرومیت از دنیای تنیس.او به این حکم اعتراض کرده و آن را ناعادلانه خوانده و بر خلاف نظر راجر فدرر و اندی ماری خود را مستحق تخفیف دانسته است.دخترک کوچک موطلایی نزد او می آید واز دستش شکلاتی می گیرد.در حالی که کاغذ شکلات را برای کودک باز می کند به این فکر می کند که در کمتر از 5 ماه تقریبا تمام اسپانسرها با او قطع همکاری کرده اند.البته نایکی با شرط و شروط قراردادش را فسخ نکرده و فقط در آن بازنگری کرده است.ماریا از روی میز کوچک گوشه صحنه بطری آبی بر می دارد و جرعه ای آب معدنی اویان می نوشد.اویان هنوز اسپانسر اوست ظاهرا وفادارترینشان در بین همه آنها.فیلم برداری تمام می شود و او برای تعویض لباس می رود.هنگامی که لباسش را تعویض می کند چشمش به نوشته روی تی شرت تبلیغاتی شوگرپووا می افتد که روی آن نوشته شده ”5 دقیقه دیگر بر می گردم“استاد کامبک های به یاد ماندنی این بار اما برای برگشت باید اقلا دو سال دیگر منتظر بماند.