طرفداری- در بیست و ششم می 1906، مت بازبی در بلشایل -در سیزده مایلی گلاسکو پایتخت اسکاتلند-متولد شد. فوتبال را از من سیتی آغاز کرد و در سال های منتهی به جنگ جهانی دوم (و تعطیلی لیگ انگلستان) در لیورپول با باب پیزلی به بازی پرداخت. جنگ که آغاز شد به هیبرنیان رفت و به عنوان مهمان دوره ای به صورت آماتور فوتبال بازی کرد. مربیگری را با یونایتد آغاز کرد و با یونایتد به پایان برد. در فصل اول این مقاله، داستان انقلاب سر مت بازبی با دردانه هایش را نقل کردیم و در این مقاله می خوانیم که سرمربی افسانه ای منچستریونایتد چگونه در طی ده سال از ترکیبی متلاشی شده، تیمی ساخت که قهرمان قاره سبز شد.
تصویری از دردانه های بازبی:
به ترتیب از چپ به راست: جانی بری، دانکن ادواردز، مارک جونز، راجر برن و دنیس ویولت
9 می 1968: ورزشگاه ومبلی و حریف بنیفکا. بعد از شکست دادن رئال مادرید، تیمی که بعد از فاجعه مونیخ با یونایتد احساس همدردی کرد و با اعمالی سخاوتمندانه نشان داد که این قضیه فراتر از رقابت تاریخی است، به مصاف حریف قدر پرتغالی رفت.
با در نظر گرفتن جایگاه دنیس لاو به عنوان یک گلزن افسانه ای، چندان دور از انتظار نبود که او اولین خرید تیم تحت هدایت بازبی باشد. با این وجود، مهاجم کاریزماتیک یونایتد فصل بر نوسانی داشت و در 18 مسابقه پس از ژانویه تنها سه گل به ثمر رسانده بود و همین کار بازبی را برای انتخاب ترکیب سخت کرده بود. بله، با اینکه بازبی می دانست حتی لاو نا آماده هم می تواند شانس یونایتد را برای بالا بردن جام قهرمانی اروپا بالا ببرد، نشخیص داد که لاو نیاز به جراحی زانو دارد و مهاجم خود را به تیغ جراحان سپرد تا بتواند به خوبی ریکاوری کند و برای فصل بعد آماده شود. تصمیم گرفته شد. لاو بازی را از دست داد و شاید اگر مربی دیگری بود اینکار را در مورد بازیکن گران قیمتش انجام نمی داد.
بازبی با فروتنی و خشرویی در کنفرانس پیش از بازی شرکت کرد. از او در مورد وسوسه و انگیزه بالا بردن جام قهرمانی اروپا سوال شد. جواب او ساده و هوشمندانه بود
من همیشه معقتد بوده ام که روزی منچستر قهرمان اروپا می شود، حتی اگر من در آن زمان سرمربی نباشم. هیچ شکی ندارم که تیم قبل از فاجعه مونیخ در زمان خود قهرمان می شد. هر کاری در توانم بوده انجام داده ام تا هر چه سریعتر به این هدف برسم.
بازبی بازیکنانش را آماده کرد، وظایفی که انتظار داشت هر کس در فینال انجام دهد را به تک تک بازیکنان گفت. زوج خطرناک تورس و اوزه بیو از بنفیکا باید خنثی می شد. اینکار ضروری بود ولی بازبی هیچوقت حاضر نشد سبک بازی هجومی تیمش را به این خاطر تغییر دهد. اندکی پیش از بازی، صحبتی کوتاه با بازیکنان داشت. بازیکنان و کادر فنی دقیقا استراتژی بازی می دانستند و چیزی جز سوت آغاز بازی برای شنیدن نمانده بود.
45 دقیقه اول بازی فیزیکی بود و جذابیتی نداشت. بازیکنان بنفیکا جورج بست را مهار کرده بودند و با جنگندگی اجازه کار را به چارتون نمی دادند. با این وجود هشت دقیقه بعد از استراحت بین دو نیمه، او (چارتون) توانست از چنگ مدافعین حریف فرار کند و یونایتد را پیش بیاندازد. ومبلی از شادی منفجر شد. یونایتد سوار بر بازی بود ولی در دقیقه 79 آگوستو از سمت راست توپ را برای تورس فرستاد تا او نیز توپ را به گراسا بسپارد و این بازیکن بازی را به تساوی بکشاند. متاسفانه، رویای بازبی در خطر افتاد.
در دقایق باقی مانده، بنفیکا با تکیه بر قدرت هجومی اوزه بیو فشار زیادی را به دروازه یونایتد وارد کرد. وقتی که برنده کفش طلا جام جهانی 1966 با آلکس استپنی تک به تک شد، نفس ها در سینه ها حبس شد. ضربه او به سینه دروازه بان منچستر اصابت کرد تا یونایتد یک بار دیگر نفس بکشد. بنفیکا نبض بازی را در گرفته بود و با روحیه ای که داشت، مقاومت در برابر آن ها مشکل بود. بابی چارتون آن احساس درماندگی و وحشت را دوباره به یاد آورد تا اینکه وقت های اضافه به کمک یونایتد آمد.
بازبی و دستیارانش با عجله وارد زمین شدند تا بازیکنانشان را از لحاظ بدنی و ذهنی آماده کنند. رئیس حرف زیادی برای گفتن نداشت. نیازی نبود چیز زیادی بگوید. تنها به بازیکنانش قوت قلب داد و با صدایی قاطع فریاد زد:
شما می توانید شکستشان دهید. شما تیم بهتر هستید. حالا بروید و این را ثابت کنید. امروز باید روز ما باشد.
همین. این کلاس تاکتیکِ انگیزشی بازبی بود. کار خاصی برای آن لازم نبود انجام دهد، مرد اسکاتلندی نیازی به تغییر قیافه یا استفاده از جملات فلسفی نداشت، فقط حقیقت را گفت، همانطور که دیده بود.
روش بازبی فوق العاده جواب داد. تنها دو دقیقه پس از شروع وقت های اضافه، جورج بست مدافعین حریف رو پشت سر گذاشت و دوباره یونایتد را پیش انداخت. دو دقیقه بعد، برایان کید 19 ساله بازی را 3-1 کرد و یونایتد به سرزمین موعود رسید. در حالی که جنگجویان آبی پوش سر مت پاسخ تلاش ها و حمایت های او را می دادند، ومبلی به سرعت تبدیل به تئاتر رویاهای بازبی تبدیل شد. یونایتد به فشار در جلو زمین ادامه داد، در میان خستگی بازیکنان بنفیکا بازیکنان منچستر جانی دوباره گرفته بودند. وقتی که چارتون گل چهارم را به ثمر رساند، مهر تاییدی بود بر اینکه یونایتد سلطان اروپا است، آن هم بعد از یک پیروزی زیبا و باشکوه.
بازبی در مورد اینکه او تبدیل به اولین مربی ای شد که با یک باشگاه انگلیسی قهرمان اروپا می شود گفت:
این بهترین شب زندگی من است، شبی که عزیز ترین آرزویم - تبدیل کردن منچستریونایتد به اولین باشگاه انگلیسی فاتح اروپا - به واقعیت تبدیل شد. به تیم افتخار می کنم، به بابی چارتون و بیلی فولکس افتخار می کنم، کسانی که راهی طولانی را در طی 11 سال همراه من آمدند.
مسیر درازی که تاریک و پر از رنج بود، ولی آن ها موفق شدند.
شخصیت بزرگ بازبی یونایتد را از اعماق نا امیدی به قله موفقیت رساند، یک دهه کار و تلاش سخت را کامل کرد، سال هایی که روزهای گذشته زندگی اش و کار در معدن زغال سنگ روستای محل تولدش در بلزهیلِ لانکشایر را برای او القا می کرد. بازبی چه در تراژدی ها و چه در پیروزی ها هرگز فراموش نکرد که چه حد سخت کوشی و صداقت به کار رفته است. اما کسی نمی دانست که بازبی تا چه اندازه آینده نگر بوده است، نابی استیلس در این مورد می گوید: "رئیس گفت که ده سال طول می کشد تا تیم بازسازی شود و در 1968، دقیقا ده سال بعد، ما قهرمان اروپا شدیم."
وقتی بازبی یونایتد را به سمت افتخار هدایت کرد 60 سال بیشتر نداشت اما برای او زمان رفتن فرا رسیده بود. بازبی برای 24 سال سرمربی منچستریونایتد بود و قابل درک است که در این راه چه سختی هایی متحمل شده باشد. او در ژانویه 1969 بازنشستگی خود را اعلام کرد:
زمان رفتن است؛ زمان رفتن کسی که با گرمکن بازیکنان را در زمین تمرین راهنمایی می کرد، فرا رسیده است. یونایتد به فراتر از یک باشگاه تبدیل شد.
شاید بزرگترین نقد به بازنشستگی بازبی این باشد که در واقع بازنشسته نشد. وی در نقش مدیر اجرایی باشگاه، ویلف مک گنیس را به عنوان سرمربی زیر دست خود می دید، اتهاماتی وجود دارد مبنی بر اینکه بازبی به طور مستقیم در کارهای فنی تیم دخالت می کرد و سرانجام وقتی که در دسامبر 1970 جانشین او از سمتش برکنار شد وی دوباره به عنوان سرمربی بازگشت و تا ژوئن 1971 سرمربی تیم بود. بعد از آن با توجه به ادامه همکاری او با باشگاه در سمت های مدیریتی، در سال 1973 در مصاحبه ای گفت به انتقادات پاسخ داد:
چگونه می توانم اینجا را ترک کنم؟ چگونه می توان باشگاهی را ترک کنم که آن را از خاکستر و بعد تراژدی مونیخ ساختم؟ باشگاهی که با تمام وجودم دوستش دارم، چگونه می توانم از باشگاهی بروم که نزدیک بود برای آن کشته شوم؟
سال های بعد از بازبی، همانطور که انتظار می رفت، با بی ثباتی و بلاتکلیفی همراه بود. باشگاه در سال ششم آلکس فرگوسن یعنی تا در سال 1993 صبر کرد تا دوباره طعم موفقیت در لیگ برتر را بچشد. آلکس فرگوسن خیلی بیشتر از مربیان پیش از خود به نگهداری از میراث بازبی و سنت جوان گرایی باشگاه متهد بود. مانند دردانه های بازبی، فرگوسن گفت که بدون بچه ها نمی توانست هیچ عنوانی کسب کند. دقیقا مثل بازبی، موفقیت فرگی 40 سال پس از اینکه دوباره به جوانان فرصت داده شد اتفاق افتاد و بار دیگر سرمایه گذاری بر روی جوانان و آکادمی نتیجه داد.
بازبی هیچوقت یک نابغه تاکتیکی نبود؛ او هیچوقت تفکر تاکتیکی خاص فوتبال نداشت او ذهنیت پیروزی داشت، ذهنیتی که یک باشگاه ورزشی را در مسیری درست به سمت قله های موفقیت رهبری کرد. بازبی می گفت تا زمانی که بازیکنان تمام توان و مهارت خود را در زمین به کار نبرند، شکست ننگ است. چیزی که برای او بیش از هر چیز اهمیت داشت، بازی کردن صادقانه و با روحیه درست بود، اینکه شکست را بدون تلخی بپذیرید.
بازبی سخن معروفی در مورد عشقش به فوتبال دارد: یک حس عاشقانه، حسی شگفت و رمز آلود، حسی از زیبایی و شاعرانگی. در چنین مواقعی، فوتبال کیفیت جادویی و بی نهایت اساطیر را برایم دارد. بله، این نکته صحت دارد که سر مت توانست منچستریونایتد و فوتبال اروپا را با تیم هایش عاشق کند و فاکتور های شگفتی و چشم نوازی را به یونایتد آن دوران ببخشد.
او همیشه کسی است که یونایتد را به سمت عظمت رهبری کرد، کسی کو یونایتد را در تاریکی هدایت کرد. بدون بازبی منچستر یونایتدی در کار نبود. تیمی که قوه محرکه بالایی دارد، سودآور است و اعتبار جهانی دارد، تیمی که در دوران پرافتخار فرگوسن لرزه بر اندام رقبا می انداخت، وجود نداشت.
سر مت بازبی پدر منچستریونایتد است، کسی بود که رویایی درخشان را در تئاتر رویاها ساخت و همه چیز را ممکن کرد.
پ.ن: موزیک متن، آهنگ In The Name Of Father ساختهBono و Gavin Friday استکه موسیقی فیلمی با همین نام ساخته Jim Sheridan در سال 1993 می باشد. در این فیلم ستارگانی نظیر دنیل دی لوئیس و اما تامسون ایفا نقش کرده اند.