اختصاصی طرفداری-اولین بار از جایگاه تماشاگران قبل از یک مسابقه رسمی نمایش بی نظیر منصور بهرامی را شاهد بودم و همان یک بار کافی بود تا عاشق هنر خاص و حرکات استثنائی او با راکت شوم. برای من ۸۵ دقیقه زمان نمایش مانند چشم بر هم زدنی تمام شد و وقتی به خودم آمدم همگام با تماشاگران ایستاده نام او را فریاد می زدم.
1. شعبده بازی در زمین تنیس:
این بهترین تشبیهی است که می توانید از منصور بهرامی داشته باشید. بازیکنی که با قلب و ذهن تماشاچیان ارتباط برقرار میکند با ترفندهای راکتش تکنیک عجیبش و ضربه های منحصر به فردش حریفش را کلافه و فضای مسابقه را به نفع خود تغییر می دهد حتی اگر در آلمان رو درروی بوریس بکر و هزاران تماشاچی متعصب آلمانی باشد کاری میکند که همه نام او را صدا بزنند. دشوار است تنیس باز حرفه ای با این سبک بازی پیداکنید خودش در مصاحبه ای قدیمی می گوید:
همیشه به همین سبک بازی میکنم مثلا وقتی در آلمان مقابل بوریس بکر بازی میکردم تمام تماشاگران من را تشویق می کردند و این کار بوریس را عصبی می کرد من خیلی از بازی هایی را که راحت می توانستم برنده از زمین خارج شوم به خاطرهمین سبک بازی خاص از دست دادم اما اصلا از این بابت ناراحت نیستم چون دوست داشتم مردم را بخندانم و سرگرم کنم و اوقات خوشی را برایشان رقم بزنم.
دقیقا همین عشق زیاد او به سرگرم کردن است که باعث تبدیل شدن او به یک تنیس باز متفاوت شده است داستان زندگی منصور اما فراز و نشیب های فراوانی را طی کرده است پسر بانمک و سبزه روی اراکی که تا ۱۳ سالگی اجازه بازی پیدا نکرد وتا ۳ سال بعد از انقلاب به دلیل بسته شدن زمین های تنیس خانه نشین شد افسردگی گرفت و در نهایت به فرانسه رفت تا فصل جدیدی از زندگی حرفه ای خود را آغاز کند.
2.روزی روزگاری:
ظهر یک روز داغ تابستانی درتهران انتهای یک کوچه خاکی رو به روی دیوار کاهگلی پسر کوچکی با ماهیتابه ای در دست ایستاده است. توپ زرد تنیس را به هوا پرتاب می کند و با ماهیتابه به آن ضربه می زند توپ به دیوار می خورد کمانه می کند و برمی گردد و او با ماهیتابه کج و معوج ضربه بعدی را می زند وآن قدر این کار را زیبا و جالب انجام می دهد که رهگذران برای لحظه ای می ایستند وتماشا می کنند. نامش منصور است متولد 7 اردیبهشت 1335 در اراک. پدرش باغبان زمین های تنیس در تهران است و به واسطه شغل پدراولین آشنائی او با ورزش تنیس کلید می خورد. چندی بعد در ازای ساعتی یک قران می شود توپ جمع کن کلوپ تنیس تهران. در آن زمان تنیس در ایران ورزش پر هزینه و لوکسی بود (که هنوز هم هست) و هرکسی توانایی شرکت در کلاس های آموزشی و پرداخت پول مربی را نداشت. بازیکنان زیادی درکلوپ تنیس بازی می کردند. منصور گاهی می ایستاد به حرکات بازیکنان خیره می شد آنها را در ذهن می سپرد و وقتی به خانه بر می گشت با ماهیتابه و دسته جارو و کف دست آنها را تمرین می کرد.
3.پسری با راکت شکسته:
هنگامی که 12 ساله شد یکی از اعضای باشگاه یک راکت کهنه به او هدیه داد اما داشتن توپ و راکت کافی نبود و برای بازی در زمین تنیس باید پول پرداخت می کرد. روز بعد پس از تمرین صبح گاهی اعضا به همراه دوستش داخل زمین شد اما یک خاطره دردناک برای همیشه حسرت اولین راکت تنیسش را به دل او گذاشت:
هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که نگهبانان خبردار شدند و به دنبالم دویدند. یکی از آنها مرا گرفت، روی دست بلند کرد و به زمین کوبید و بی توجه به التماسهایم راکتم را برداشت و روی پله ها خرد کرد. با سر و صورت خونی و چشمان اشک آلود پرسیدم که چرا این کار را کردی نگاه تندی به من انداخت و دور شد.
این دردناک ترین خاطره او از آن دوران است.
4.الماس تراش نخورده ایران:
هنگامی که ۱۳ ساله شد فدراسیون تنیس به بازیکن های جدید نیاز داشت پس به او دو عدد راکت نو داده شد و گفته شد تا هرزمان و هر اندازه که دوست دارد می تواند بازی کند در آن زمان فدراسیون تنیس هیچ برنامه مدونی برای این ورزش نداشت (که البته هنوز هم ندارد )پس منصور که پول کلاس و مربی نداشت با دیدن تکنیک های بازیکنان خودش به خودش آموزش می داد و روز به روز پیشرفت می کرد. او در جایی در این مورد می گوید: من هرگز به کلاس تنیس نرفته ام و با هیچ مربی تمرین نکرده ام گوشه ای می ایستادم به بازیکنان نگاه میکردم از آنها الگو برداری میکردم و سپس تکنیک ها را با خودم تمرین میکردم.
با این روش منحصر به فرد او تا رنکینگ ۱۹۱ انفرادی و ۳۱ دوبل بالا رفت و یک شگفتی در دنیای تنیس خلق کرد. او خود معتقد است کار کردن با مربی هیچگاه به او اجازه این خلاقیت و سبک بازی خاص را نمی داد. بهرامی بدون کلاس و مربی تنها با اتکا به استعداد خود در ۱۵ سالگی قهرمان جوانان ایران شد و در ۱۶ سالگی به تیم ملی بزرگسالان دعوت شد الماس تراش نخورده ایران چندی بعد آسیا را هم به تسخیر خود در آورد و در سال 1354 در مسابقات آسیایی از سکوی قهرمانی دوبل بالا رفت. سپس در مسابقات گالیا چکسلواکی به مقام نایب قهرمانی دست یافت. پس از انقلاب به مدت ۳ سال فعالیت های تنیس به حالت تعلیق در آمد و منصور بهرامی جوان به ناچار در خانه نشست او می گوید: آن زمان در تلویزیون بازیکنانی را که قبلا شکست داده بودم می دیدم که تبدیل به رنک ۲۰ یا ۱۵ جهان شده بودند و این خیلی عذابم می داد.
5.از پاریس بی عشق:
در تیر ماه سال 1359 تعدادی از بازیکنان در استادیوم تازه تاسیس انقلاب تورنومنتی با عنوان کاپ انقلاب را راه اندازی کردند که بهرامی در هردو بخش انفرادی و دوبل به مقام قهرمانی رسید و جایزه مسابقات که بلیط رفت و برگشت به آتن بود را دریافت کرد. او جایزه را به نامزدش داد تا برای تعطیلات به آتن برود دخترک اما بلیط را به منصور برگرداند ولی با او قرار گذاشت که در فرانسه همدیگر را ببینند. منصور با ذوق و شوق بلیط آتن را با پاریس عوض کرد و راهی فرانسه شد و آنجا در انتظار نامزدش نشست. نامزد منصور هیچگاه به فرانسه نرفت دست روزگار اما منصور را در فرانسه ماندگار کرد. با 2000 دلار در جیب هواپیمای منصور در آگوست 1980 در شهر نیس فرانسه بر زمین می نشیند. ماجراها اما تازه آغاز می شود:
با خودم گفتم با این پول حداکثر تا 10 روز می توانم زندگی کنم. پس فکری به سرم زد که اگر آن را در کازینو شرط بندی کنم شاید با پولی معادل 8000 تا 9000 دلار تا 3-4 ماه دوام بیاورم. هنوز 20 دقیقه نشده بود که کل سرمایه ام به باد رفت.
انگار زندگی نمی خواست روی خوبش را به او نشان بدهد و روز به روز عرصه را برایش تنگ تر می کرد: دوران خیلی بدی بود زبان بلد نبودم بی خانمان شده بودم خیلی اوقات چیزی برای خوردن پیدا نمی کردم شب ها زیر پل می خوابیدم. دیدن دوستی قدیمی در خیابان اوضاع را تا حدودی بهبود بخشید. او منصور را به کلوپ تنیسی در حومه پاریس معرفی کرد و به عنوان مربی پاره وقت در آنجا مشغول به کار شد. ویزا و اقامتش اما مشکلی بود که به این آسانی ها قابل حل نبود. دولت فرانسه دو راه پیش پای او قرار داد:درخواست پناهندگی یا ترک خاک فرانسه!
به آنها گفتم من سیاسی نیستم و علاقه ای هم به سیاست ندارم فقط دوست دارم تنیس بازی کنم.
رد پیشنهاد فرانسه توسط بهرامی او را در منگنه قرار داده بود. اسطوره تنیس کشورمان به مدت 6 سال در فرانسه بدون داشتن اجازه اقامت سرگردان بود روزها تمرین می کرد و شب ها زیر پل یا روی نیمکت های کهنه رولند گروس به صبح می رساند حضور در فینال بوردو، مرسدس کاپ، مسترز پاریس و مونته کارلو اورا به مرد شکست نا پذیر تنیس فرانسه تبدیل کرده بود. آرام آرام توجهات به سمت او جلب می شد و تنها منتظر یک جرقه بود. جرقه ای که در سال1987 زده شد.
6.نوری در انتهای دالان تاریک:
مسابقات اوپن فرانسه سال 1987. در عین ناباوری در قسمت دوبل بهرامی به دور سوم می رسد و همه درباره او صحبت می کنند و هنگامی که خبرنگاری او را برای مصاحبه دعوت می کند فرصتی که مدت ها به دنبالش بود را پیدا می کند:
یک روزنامه نگار فرانسوی نزدم آمد و از من خواست تا در مصاحبه ای مشکلم را بگویم. او از من پرسید مشکل تو دقیقا چیست و من پاسخ دادم من ویزا و اجازه اقامت قانونی در این کشور را ندارم و دولت فرانسه میخواهد من را بیرون کند من نه خلافی کرده ام و نه جرمی مرتکب شده ام فقط میخواهم تنیس بازی کنم. آن خبرنگار به من کمک کرد و داستانم در تمام روزنامه ها و رادیو و تلویزیون فرانسه پخش شد یک هفته بعد اداره مهاجرت فرانسه ویزا و اقامت ۱۰ ساله فرانسه را برایم صادر کرد.
برای مردی که هیچگاه در زندگی تسلیم ناملایمات و جبر زمانه نشده بود این موهبتی الهی بود که بتواند آزادانه تنیس بازی کند و در مسابقات حرفه ای شرکت کند. گرچه هنوز نمی توانست به دیگر کشورها سفر کند اما این مشکل نیز در سال ۱۹۸۹ پس از اینکه شهروندی فرانسه را دریافت کرد حل شد. در آن سال منصور به فینال دوبل رولندگروس رسید. در 33 سالگی او بالاخره می توانست به همه جای دنیا سفر کند و لذت بازی زیبا و شیرین کاری های بی نظیرش را به همه دنیا بچشاند.
7.عجیب ترین ازدواج دنیا:
31 دسامبر 1981 پاریس. ساعت 11:57شب. ترافیک در خیابان شانزه لیزه قفل شده است. هیچ ماشینی حرکت نمی کند. منصور بهرامی درحالیکه با انگشتانش روی فرمان اتومبیل ضرب گرفته منتظر باز شدن راه است. در اتومبیل کناری خانم زیبای مو بلوند فرانسوی آرام و صبور به ترافیک زل زده است. طبع شوخ و شیرین منصور باب صحبت را می گشاید:
از او پرسیدم که آیا حقیقت دارد در لحظه تحویل سال نو مردم یکدیگر را در آغوش می گیرند و سال جدید را به هم تبریک می گویند؟حرفم را تصدیق کرد. به ساعتم نگاه کردم عقربه های آن از نیمه شب اول ژانویه گذشته بود پس از ماشین پیاده شدم و سال نو را به او تبریک گفتم.
منصور و فردریک بعد از دوسال با هم ازدواج کردند و اکنون صاحب دو پسر به نام های سم و آنتونیو هستند.
8.سینیور تور:
در سال ۱۹۹۳ منصور بهرامی تصمیم به خداحافظی از دنیای تنیس حرفه ای گرفت اما اگر تصور میکنید او به خانه رفت روی مبل نشست و بازی ها را از تلویزیون تماشا کرد سخت در اشتباهید چون او پس از بازنشستگی به زمین برگشت این بار اما با تور پیشکسوتان و مسابقات نمایشی تنیس در دنیا. این ایده آنقدر جذاب واقع شد که تنها پس از یک سال از اجرای آن او به ندرت فرصت استراحت پیدا می کرد و حالا در ۶۰ سالگی محبوبترین و پرتقاضا ترین بازیکن تنیس نمایشی در دنیاست. خودش در این مورد می گوید:
آن قدری که تقاضا برای بازی های نمایشی ام در اقصی نقاط دنیا دارم فرصت انجام هیچ کار دیگری را ندارم. او در سن ۶۰ سالگی هنوز خود را پر انرژی احساس میکند و می گوید وقتی برای یکی دو هفته در کارم وقفه می افتد افسرده می شوم و از خودم می پرسم نکند کارهایم برای مردم تکراری شده باشد و دلم میخواهد زودتر به زمین برگردم می دانم که انسان خوش شانسی هستم بازیکنان کمی مانند من می توانند تا این سن به بازی کردن ادامه دهند آن هم در حالی که من هنوز حتی یک گرند اسلم هم نبرده ام.
منصور بهرامی همیشه به تمام بازیکنان جوان یک توصیه مهم دارد: تنیس بازی کنید و لذت ببرید اگر می توانید به سطح عالی برسید خیلی خوب است اما گرهم نمی توانید فقط از بودن در زمین لذت ببرید حتی بدون اینکه شماره ۱ یا ۵۰ باشید هم می توانید اوقات خیلی خوشی در زمین داشته باشید.
کلیپی زیبا از مهارت های منصور بهرامی در دنیای تنیس را می توانید از اینجا تماشا کنید.